گنجور

بخش ۴

بی آزار لشکر به فرمان شاه
همی رفت منزل به منزل سپاه
چو گودرز نزدیک زیبد رسید
سران را ز لشکر همی برگزید
هزاران دلیران خنجر گزار
ز گردان لشکر دلاور سوار
از ایرانیان نامور ده‌هزار
سخن گوی و اندر خور کارزار
سپهدار پس گیو را پیش خواند
همه گفتهٔ شاه با او براند
بدو گفت کای پور سالار سر
برافراخته سر ز بسیار سر
گزین کردم اندر خورت لشکری
که هستند سالار هر کشوری
بدان تا به نزدیک پیران شوی
بگویی و گفتار او بشنوی
بگویی به پیران که من با سپاه
به زیبد رسیدم به فرمان شاه
شناسی تو گفتار و کردار خویش
بی آزاری و رنج و تیمار خویش
همه شهر توران بدی را میان
ببستند با نامدار کیان
فریدون فرخ که با داغ و درد
ز گیتی بشد دیده پر آب زرد
پر از درد ایران پر از داغ شاه
که با سوک ایرج نتابید ماه
ز ترکان تو تنها از آن انجمن
شناسی به مهر و وفا خویشتن
دروغست بر تو همین نام مهر
نبینم به دلت اندر آرام مهر
همانست کان شاه آزرمجوی
مرا گفت با او همه نرم گوی
از آن کو به کار سیاوش رد
بیفگند یک روز بنیاد بد
به نزد منش دستگاهست نیز
ز خون پدر بیگناهست نیز
گناهی که تا این زمان کرده‌ای
ز شاهان گیتی که آزرده‌ای
همی شاه بگذارد از تو همه
بدی ، نیکی انگارد از تو همه
نباید که بر دست ما بر ، تباه
شوی بر گذشته فراوان گناه
دگر کز پی جنگ افراسیاب
زمانه همی بر تو گیرد شتاب
بزرگان ایران و فرزند من
بخوانند بر تو همه پند من
سخن هرچ دانی بدیشان بگوی
وز ایشان همیدون سخن بازجوی
اگر راست باشد دلت با زبان
گذشتی ز تیمار و رستی به جان
بر و بوم و خویشانت آباد گشت
ز تیغ منت گردن آزاد گشت
ور از تو پدیدار آید گناه
نماند به تو مهر و تخت و کلاه
نجویم بر این کینه آرام و خواب
من و گرز و میدان افراسیاب
کزو شاه ما را به کین خواستن
نباید بسی لشکر آراستن
مگر پند من سربه سر بشنوی
به گفتار هشیار من بگروی
نخستین کسی کو پی افگند کین
به خون ریختن برنوشت آستین
به خون سیاووش یازید دست
جهانی به بیداد بر کرد پست
به سان سگانش از آن انجمن
ببندی فرستی به نزدیک من
بدان تا فرستم به نزدیک شاه
چه شان سر ستاند چه بخشد کلاه
تو نشنیدی آن داستان بزرگ
که شیر ژیان آورد پیش گرگ
که هر کو به خون کیان دست آخت
زمانه به جز خاک جایش نساخت
دگر هرچ از گنج نزدیک تست
همه دشمن جان تاریک تست
ز اسپان پرمایه و گوهران
ز دیبا و دینار وز افسران
ز ترگ و ز شمشیر و برگستوان
ز خفتان، و از خنجر هندوان
همه آلت لشکر و سیم و زر
فرستی به نزدیک ما سربه سر
به بیداد کز مردمان بستدی
فراز آوریدی ز دست بدی
بدان باز خری مگر جان خویش
از این در کنی زود درمان خویش
چه اندر خور شهریارست از آن
فرستم به نزدیک شاه جهان
ببخشیم دیگر همه بر سپاه
به جای مکافات کرده گناه
و دیگر که پور گزین ترا
نگهبان گاه و نگین ترا
برادرت هر دو سران سپاه
که هزمان برآرند گردن به ماه
چو هر سه بدین نامدار انجمن
گروگان فرستی به نزدیک من
بدان تا شوم ایمن از کار تو
برآرد درخت وفا بار تو
تو نیز آنگهی برگزینی دو راه
یکی راه‌جویی به نزدیک شاه
ابا دودمان نزد خسرو شوی
بدان سایهٔ مهر او بغنوی
کنم با تو پیمان که خسرو ترا
به خورشید تابان برآرد سرا
ز مهر دل او تو آگه تری
کزو هیچ ناید جز از بهتری
بشویی دل از مهر افراسیاب
نبینی شب تیره او را به خواب
گر از شاه ترکان بترسی ز بد
نخواهی که آیی به ایران سزد
بپرداز توران و بنشین به چاج
ببر تخت ساج و بر افراز تاج
ورت سوی افراسیابست رای
برو سوی او جنگ ما را مپای
اگر تو بخواهی بسیچید جنگ
مرا زور شیرست و چنگ پلنگ
به ترکان نمانم من از تخت بهر
کمان من ابرست و بارانش زهر
بسیچیدهٔ جنگ خیز اندرآی
گرت هست با شیر درنده پای
چو صف برکشید از دو رویه سپاه
گنهکار پیدا شد از بیگناه
گرین گفته‌های مرا نشنوی
به فرجام کارت پشیمان شوی
پشیمانی آنگه نداردت سود
که تیغ زمانه سرت را درود
بگفت این سخن پهلوان با پسر
که برخوان به پیران همه دربه در
ز پیش پدر گیو شد تا به بلخ
گرفته به یاد آن سخنهای تلخ
فرود آمد و کس فرستاد زود
بر آن سان که گودرز فرموده بود
همان شب سپاه اندر آورد گرد
برفت از در بلخ تا ویسه گرد
که پیران بدان شهر بد با سپاه
که دیهیم ایران همی جست و گاه
فرستاده چون سوی پیران رسید
سپهدار پیران سپه را بدید
بگفتند کآمد سوی بلخ گیو
ابا ویژگان سپهدار نیو
چو بشنید پیران برافراخت کوس
شد از سم اسبان زمین آبنوس
ده و دو هزارش ز لشکر سوار
فراز آمد اندر خور کارزار
از ایشان دو بهره هم آنجا بماند
برفت و جهاندیدگان را بخواند
بیامد چو نزدیک جیحون رسید
به گرد لب آب لشکر کشید
به جیحون پر از نیزه دیوار کرد
چو با گیو گودرز دیدار کرد
دو هفته شد اندر سخنشان درنگ
بدان تا نباشد به بیداد جنگ
ز هر گونه گفتند و پیران شنید
گنهکاری آمد ز ترکان پدید
بزرگان ایران زمان یافتند
بر ایشان به گفتار بشتافتند
برافگند پیران هم اندر شتاب
نوندی به نزدیک افراسیاب
که گودرز کشوادگان با سپاه
نهاد از بر تخت گردان کلاه
فرستاده آمد به نزدیک من
گزین پور او مهتر انجمن
مرا گوش و دل سوی فرمان تست
به پیمان روانم گروگان تست
سخن چون به سالار ترکان رسید
سپاهی ز جنگ آوران برگزید
فرستاد نزدیک پیران سوار
ز گردان شمشیر زن سی هزار
بدو گفت بردار شمشیر کین
وز ایشان بپرداز روی زمین
نه گودرز باید که ماند نه گیو
نه فرهاد و گرگین نه رهام نیو
که بر ما سپه آمد از چار سوی
همی گاه توران کنند آرزوی
جفا پیشه گشتم از این پس به جنگ
نجویم به خون ریختن بر درنگ
به رای هشیوار و مردان مرد
برآرم ز کیخسرو این بار گرد
چو پیران بدید آن سپاه بزرگ
به خون تشنه هر یک به کردار گرگ
بر آشفت از آن پس که نیرو گرفت
هنرها بشست از دل آهو گرفت
جفا پیشه گشت آن دل نیکخوی
پر اندیشه شد رزم کرد آرزوی
به گیو آنگهی گفت برخیز و رو
سوی پهلوان سپه باز شو
بگویش که از من تو چیزی مجوی
که فرزانگان آن نبینند روی
یکی آنکه از نامدار گوان
گروگان همی خواهی این کی توان
و دیگر که گفتی سلیح و سپاه
گرانمایه اسبان و تخت و کلاه
برادر که روشن جهان منست
گزیده پسر پهلوان منست
همی گویی از خویشتن دور کن
ز بخرد چنین خام باشد سخن
مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
یکی داستان زد بر این بر پلنگ
چو با شیر جنگ آورش خاست جنگ
به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
و دیگر که پیغام شاه آمدست
به فرمان جنگم سپاه آمدست
چو پاسخ چنین یافت برگشت گیو
ابا لشکری نامبردار و نیو
سپهدار چون گیو برگشت از اوی
خروشان سوی جنگ بنهاد روی
دمان از پس گیو پیران دلیر
سپه را همی راند بر سان شیر
بیامد چو پیش کنابد رسید
بر آن دامن کوه لشکر کشید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی آزار لشکر به فرمان شاه
همی رفت منزل به منزل سپاه
هوش مصنوعی: لشکری که هیچ خطری ندارد، به دستور فرمانروا به آرامی و مرحله به مرحله به سفر خود ادامه می‌دهد و به محل‌های مختلف می‌رسد.
چو گودرز نزدیک زیبد رسید
سران را ز لشکر همی برگزید
هوش مصنوعی: وقتی گودرز به نزد زیبد رسید، از میان فرماندهان لشکر، بهترین‌ها را انتخاب کرد.
هزاران دلیران خنجر گزار
ز گردان لشکر دلاور سوار
هوش مصنوعی: هزاران دلیر با خنجرهای خود، از میان سپاهیان شجاع و سواران عبور کردند.
از ایرانیان نامور ده‌هزار
سخن گوی و اندر خور کارزار
هوش مصنوعی: در میان ایرانیان، هزاران سخنور و شاعر مشهور وجود دارند که توانایی بالایی در خلق آثار ادبی دارند و در جنگ ها و نبردها نیز از خود شجاعت و رفتار کارآمد نشان می‌دهند.
سپهدار پس گیو را پیش خواند
همه گفتهٔ شاه با او براند
هوش مصنوعی: سردار سپاه گیو را به جلو خواند و تمام صحبت‌های شاه را با او در میان گذاشت.
بدو گفت کای پور سالار سر
برافراخته سر ز بسیار سر
هوش مصنوعی: به او گفت که ای پسر، فرمانده، سر خود را بالا ببر، سر تو به خاطر بزرگی‌ات در نظرها مشخص و قابل توجه است.
گزین کردم اندر خورت لشکری
که هستند سالار هر کشوری
هوش مصنوعی: در انتخاب خود، گروهی را برگزیدم که هر یک در کشور خود رهبری هستند.
بدان تا به نزدیک پیران شوی
بگویی و گفتار او بشنوی
هوش مصنوعی: بدان که وقتی به جمع بزرگترها می‌روی، باید به صحبت‌های آن‌ها گوش کنی و از آن‌ها یاد بگیری.
بگویی به پیران که من با سپاه
به زیبد رسیدم به فرمان شاه
هوش مصنوعی: به بزرگان بگویی که من با نیروهای خود به زیبد رسیدم به دستور پادشاه.
شناسی تو گفتار و کردار خویش
بی آزاری و رنج و تیمار خویش
هوش مصنوعی: شناسایی رفتار و گفتار خودت را به خوبی درک کن، بدون این که به دیگران آسیب یا سختی برسانی.
همه شهر توران بدی را میان
ببستند با نامدار کیان
هوش مصنوعی: تمام مردم شهر توران با نام‌های معروفی از کیانیان، بدی‌ها را در میان خود محصور کرده و به طور کامل از آن دوری کردند.
فریدون فرخ که با داغ و درد
ز گیتی بشد دیده پر آب زرد
هوش مصنوعی: فریدون فرخ که با غم و اندوه از دنیا رفت، چشمانش پر از اشک زرد بود.
پر از درد ایران پر از داغ شاه
که با سوک ایرج نتابید ماه
هوش مصنوعی: ایران پر از درد و رنج است و سوگ و اندوهی بزرگ بر دل مردم آن حاکم است، به‌ویژه از زمانی که شاهی بزرگ و شکوهمند مانند ایرج به نقطه‌ای رسید که نوری از خود نتابید.
ز ترکان تو تنها از آن انجمن
شناسی به مهر و وفا خویشتن
هوش مصنوعی: از میان ترکان فقط تو را می‌شناسم که با محبت و وفاداری خودت را نشان می‌دهی.
دروغست بر تو همین نام مهر
نبینم به دلت اندر آرام مهر
هوش مصنوعی: دروغ است که نام عشق تو را بر دل خود ببینم، در حالی که در دل تو آرامش و محبت نیست.
همانست کان شاه آزرمجوی
مرا گفت با او همه نرم گوی
هوش مصنوعی: پادشاهی که در جستجوی احترام و ادب است، به من گفت که با او به نرمی و ملایمت صحبت کن.
از آن کو به کار سیاوش رد
بیفگند یک روز بنیاد بد
هوش مصنوعی: اگر کسی به کار سیاوش آسیب برساند، روزی پایه‌ها و بنیاد بدی را بنا خواهد گذاشت.
به نزد منش دستگاهست نیز
ز خون پدر بیگناهست نیز
هوش مصنوعی: نزدیک من هم، قدرت و اعتبار وجود دارد و همچنین خون پدر بی‌گناه من نیز در میان است.
گناهی که تا این زمان کرده‌ای
ز شاهان گیتی که آزرده‌ای
هوش مصنوعی: اشتباهی که تا کنون انجام داده‌ای به پادشاهان دنیا آسیب رسانده است.
همی شاه بگذارد از تو همه
بدی ، نیکی انگارد از تو همه
هوش مصنوعی: همه‌ی بدی‌ها را به تو نسبت می‌دهد و فقط نیکی‌ها را از تو می‌بیند.
نباید که بر دست ما بر ، تباه
شوی بر گذشته فراوان گناه
هوش مصنوعی: نباید اجازه دهیم که کارهای بد ما بر زندگی‌امان تاثیر بگذارد و از گذشته‌ی ناپسند خود پشیمان شویم.
دگر کز پی جنگ افراسیاب
زمانه همی بر تو گیرد شتاب
هوش مصنوعی: سایر زمان‌ها به‌سرعت به‌سوی تو می‌آیند، همان‌طور که جنگ افراسیاب برمی‌خیزد.
بزرگان ایران و فرزند من
بخوانند بر تو همه پند من
هوش مصنوعی: بزرگان ایران و فرزند من، همگی به تو توصیه‌ها و نصیحت‌های من را گوش فرا دهند.
سخن هرچ دانی بدیشان بگوی
وز ایشان همیدون سخن بازجوی
هوش مصنوعی: هرچه از دانسته‌های خود می‌دانی، به آنها بگو و از آن‌ها نیز بپرس که چه می‌دانند.
اگر راست باشد دلت با زبان
گذشتی ز تیمار و رستی به جان
هوش مصنوعی: اگر قلبت به راستی با زبانت هماهنگ باشد و از نگرانی‌ها و مشکلاتت آزاد شده باشی، زندگی‌ات به جانت آرامش می‌بخشد.
بر و بوم و خویشانت آباد گشت
ز تیغ منت گردن آزاد گشت
هوش مصنوعی: سرزمین و خانواده‌ات از شمشیر دشمن در امان ماندند و به خاطر لطف و رحمت حق، آزاد و آباد شدند.
ور از تو پدیدار آید گناه
نماند به تو مهر و تخت و کلاه
هوش مصنوعی: اگر از تو خطا و گناهی ظهور کند، محبت و مقام و عنوانی برای تو باقی نخواهد ماند.
نجویم بر این کینه آرام و خواب
من و گرز و میدان افراسیاب
هوش مصنوعی: من آرامش و خواب را در این کینه نمی‌جویم، بلکه در میدان نبرد با افراسیاب و با چکش در دستم به سر می‌برم.
کزو شاه ما را به کین خواستن
نباید بسی لشکر آراستن
هوش مصنوعی: نباید برای گرفتن انتقام از شاه ما، لشکر زیادی جمع کرد.
مگر پند من سربه سر بشنوی
به گفتار هشیار من بگروی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از تجربه‌های من بهره ببری، باید سخنان هنگام را با دقت بشنوی و قبول کنی.
نخستین کسی کو پی افگند کین
به خون ریختن برنوشت آستین
هوش مصنوعی: نخستین کسی که دست به کشتار زد و این کار را به عنوان یک قاعده و رسم قرار داد.
به خون سیاووش یازید دست
جهانی به بیداد بر کرد پست
هوش مصنوعی: به خاطر خون سیاوش، جهانی به ناحقی دست به اقدام زد و کارهای ناپسند انجام داد.
به سان سگانش از آن انجمن
ببندی فرستی به نزدیک من
هوش مصنوعی: به مانند سگ‌ها، از آن جمع دور می‌شوی و به سمت من می‌آیی.
بدان تا فرستم به نزدیک شاه
چه شان سر ستاند چه بخشد کلاه
هوش مصنوعی: بدان که من می‌خواهم به سوی شاه بروم تا ببینم چه زیبایی و ارج و احترامی دارد و آیا بر من چیزی می‌بخشد یا نه.
تو نشنیدی آن داستان بزرگ
که شیر ژیان آورد پیش گرگ
هوش مصنوعی: شما آن داستان بزرگ را نشنیده‌اید که شیر، دامنه‌دار بزرگی را به حضور گرگ آورده است.
که هر کو به خون کیان دست آخت
زمانه به جز خاک جایش نساخت
هوش مصنوعی: هر کسی که به خون و سرزمین کیان (ایران) دست دراز کند، زمانه هیچ جای دیگری برای او جز خاک نساخته است.
دگر هرچ از گنج نزدیک تست
همه دشمن جان تاریک تست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از گنجینه نزدیک توست، همه آن‌ها دشمنانی هستند که به جانت آسیب می‌زنند.
ز اسپان پرمایه و گوهران
ز دیبا و دینار وز افسران
هوش مصنوعی: از اسبان با ارزش و گرانبها، و از جواهرات، و همچنین از پارچه‌های نرم و پول و تاج‌های گرانبها.
ز ترگ و ز شمشیر و برگستوان
ز خفتان، و از خنجر هندوان
هوش مصنوعی: از تیغ و شمشیر و درختان، از خواب و از خنجرهای هندی.
همه آلت لشکر و سیم و زر
فرستی به نزدیک ما سربه سر
هوش مصنوعی: همه وسایل جنگ و ثروت را به سمت ما بفرستید، به طور کامل و بدون کم و کاست.
به بیداد کز مردمان بستدی
فراز آوریدی ز دست بدی
هوش مصنوعی: به خاطر ظلمی که از سوی انسان‌ها به تو رسید، تو از دست بدی به بلندای شرافت و بزرگواری برخاستی.
بدان باز خری مگر جان خویش
از این در کنی زود درمان خویش
هوش مصنوعی: بدان که تنها از طریق ترک نیازها و تعلقات دنیوی، می‌توانی روح خود را آزاد کنی و به آرامش و درمان واقعی دست یابی.
چه اندر خور شهریارست از آن
فرستم به نزدیک شاه جهان
هوش مصنوعی: من چه چیزی برای شهریار فرستم تا به نزد شاه جهان برساند؟
ببخشیم دیگر همه بر سپاه
به جای مکافات کرده گناه
هوش مصنوعی: ما دیگر از سپاه عذرخواهی می‌کنیم و به جای تنبیه، اشتباهات را می‌پذیریم.
و دیگر که پور گزین ترا
نگهبان گاه و نگین ترا
هوش مصنوعی: و همچنین فرزند برگزیده تو، مراقب تو و نگهدار تو خواهد بود.
برادرت هر دو سران سپاه
که هزمان برآرند گردن به ماه
هوش مصنوعی: برادرت همانند دو سردار بزرگ است که وقتی برمی‌خیزند، همچون ماه به جان می‌آورند و درخشندگی و شکوه خاصی دارند.
چو هر سه بدین نامدار انجمن
گروگان فرستی به نزدیک من
هوش مصنوعی: هر سه با این عنوان مشهور و شناخته شده، به جمع آمده‌اند و از من درخواست کرده‌اند که به نزد من بیایند.
بدان تا شوم ایمن از کار تو
برآرد درخت وفا بار تو
هوش مصنوعی: برای اینکه از کار تو در امان باشم، درخت وفا بار می‌آورد.
تو نیز آنگهی برگزینی دو راه
یکی راه‌جویی به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: در آن زمان، تو نیز یکی از دو راه را انتخاب خواهی کرد؛ یکی از آن‌ها مسیر جستجو و درخواست نزد پادشاه است.
ابا دودمان نزد خسرو شوی
بدان سایهٔ مهر او بغنوی
هوش مصنوعی: اگر نگران آینده و سرنوشت خانواده‌ات هستی، می‌توانی به حمایت و پشتیبانی او، که مهر و محبتش به تو مانند سایه‌ای است، اتکا کنی.
کنم با تو پیمان که خسرو ترا
به خورشید تابان برآرد سرا
هوش مصنوعی: من با تو عهد می‌بندم که شاه تو را مانند خورشید درخشان به اوج برساند.
ز مهر دل او تو آگه تری
کزو هیچ ناید جز از بهتری
هوش مصنوعی: تو از محبت و عشق او آگاهی و می‌فهمی که جز خوبی و برتری از او به چشم نمی‌خورد.
بشویی دل از مهر افراسیاب
نبینی شب تیره او را به خواب
هوش مصنوعی: اگر دل خود را از محبت افراسیاب پاک کنی، دیگر در خواب شب تاریک او را نخواهی دید.
گر از شاه ترکان بترسی ز بد
نخواهی که آیی به ایران سزد
هوش مصنوعی: اگر از قدرت و زور شاهان ترک بترسی، نباید انتظار داشته باشی که زندگی‌ات در ایران خوب و نیکو باشد.
بپرداز توران و بنشین به چاج
ببر تخت ساج و بر افراز تاج
هوش مصنوعی: به سرزمین توران برو، بر روی تخت مجلل بنشین و تاج را بر سر بگذار.
ورت سوی افراسیابست رای
برو سوی او جنگ ما را مپای
هوش مصنوعی: به سوی افراسیاب برو، نظر به او کن و در جنگ ما کم‌گذار.
اگر تو بخواهی بسیچید جنگ
مرا زور شیرست و چنگ پلنگ
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، با من به نبرد می‌پردازند. نیروی من مانند قدرت شیر و چنگال پلنگ است.
به ترکان نمانم من از تخت بهر
کمان من ابرست و بارانش زهر
هوش مصنوعی: من به خاطر کمانم از سلطنت و تخت خود کناره‌گیری نمی‌کنم، زیرا ابر و باران آنها برای من زهرآلود و مضر است.
بسیچیدهٔ جنگ خیز اندرآی
گرت هست با شیر درنده پای
هوش مصنوعی: اگر در جنگ و نبرد فراگیر هستی، به میدان بیا و خود را آماده کن، زیرا ممکن است با دشمنی خطرناک روبرو شوی.
چو صف برکشید از دو رویه سپاه
گنهکار پیدا شد از بیگناه
هوش مصنوعی: زمانی که سپاه گناهکار صف خود را پهن کرد، از میان آن‌ها گناهکاران نمایان شدند و بی‌گناه‌ها مشخص شدند.
گرین گفته‌های مرا نشنوی
به فرجام کارت پشیمان شوی
هوش مصنوعی: اگر به سخنان من توجه نکنی، در پایان کار خود پشیمان خواهی شد.
پشیمانی آنگه نداردت سود
که تیغ زمانه سرت را درود
هوش مصنوعی: پشیمانی زمانی برایت فایده‌ای ندارد که زمان همه چیز را از بین برده و به تو آسیب رسانده باشد.
بگفت این سخن پهلوان با پسر
که برخوان به پیران همه دربه در
هوش مصنوعی: پهلوان به پسر گفت که به نزد پیران برو و از آن‌ها طلب کمک کن، زیرا همه آن‌ها در حالتی از سرگردانی و بی‌کسی به سر می‌برند.
ز پیش پدر گیو شد تا به بلخ
گرفته به یاد آن سخنهای تلخ
هوش مصنوعی: گیو به یاد سخنان تلخی که از پدرش شنیده بود، به سمت بلخ رفت.
فرود آمد و کس فرستاد زود
بر آن سان که گودرز فرموده بود
هوش مصنوعی: او به زمین فرود آمد و به سرعت افرادی را ارسال کرد، همانطور که گودرز دستور داده بود.
همان شب سپاه اندر آورد گرد
برفت از در بلخ تا ویسه گرد
هوش مصنوعی: در همان شب، سپاه به گرد هم آمد و از دروازه بلخ تا ویسه حرکت کردند.
که پیران بدان شهر بد با سپاه
که دیهیم ایران همی جست و گاه
هوش مصنوعی: پیران آن شهر را با ارتش خود محاصره کرده بودند، چون تاج و تخت ایران را در آنجا می‌جستند و به دنبال آن بودند.
فرستاده چون سوی پیران رسید
سپهدار پیران سپه را بدید
هوش مصنوعی: زمانی که پیام‌رسان به نزد پیران رفت، فرماندهسپاه پیران را دید.
بگفتند کآمد سوی بلخ گیو
ابا ویژگان سپهدار نیو
هوش مصنوعی: گفتند که گیو به همراه فرماندهان ویژه‌اش به سوی بلخ آمد.
چو بشنید پیران برافراخت کوس
شد از سم اسبان زمین آبنوس
هوش مصنوعی: وقتی که سالخوردگان صدای طبل را شنیدند، زمین را که به مانند چوب ابنوست از سم‌های اسب‌ها لرزاندند.
ده و دو هزارش ز لشکر سوار
فراز آمد اندر خور کارزار
هوش مصنوعی: ده و دو هزار سوار از لشکر، با قدرت و استقامت به میدان جنگ آمدند.
از ایشان دو بهره هم آنجا بماند
برفت و جهاندیدگان را بخواند
هوش مصنوعی: دو فایده از آن‌ها باقی ماند و به جهان‌دیدگان اعلام کرد.
بیامد چو نزدیک جیحون رسید
به گرد لب آب لشکر کشید
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی جیحون رسید، لشکر را دور لب آب سازماندهی کرد.
به جیحون پر از نیزه دیوار کرد
چو با گیو گودرز دیدار کرد
هوش مصنوعی: زمانی که گیو و گودرز یکدیگر را ملاقات کردند، جیحون را پر از نیزه کردند و به نوعی از آن به عنوان دیواری استفاده کردند.
دو هفته شد اندر سخنشان درنگ
بدان تا نباشد به بیداد جنگ
هوش مصنوعی: دو هفته است که در گفتگوهایشان تردید می‌کنند تا اینکه جنگی به ظلم و ستم پیش نیاید.
ز هر گونه گفتند و پیران شنید
گنهکاری آمد ز ترکان پدید
هوش مصنوعی: از هر نوع سخنانی شنیده شده و پیران نیز نقل کردند که گنهکاری از ترک‌ها ظهور کرد.
بزرگان ایران زمان یافتند
بر ایشان به گفتار بشتافتند
هوش مصنوعی: بزرگان ایران به زمان خود رسیدند و در گفتگو در مورد مسائلی با هم همکاری کردند.
برافگند پیران هم اندر شتاب
نوندی به نزدیک افراسیاب
هوش مصنوعی: پیران با سرعت زیاد به سمت افراسیاب می‌روند.
که گودرز کشوادگان با سپاه
نهاد از بر تخت گردان کلاه
هوش مصنوعی: گودرز، با دلاوران و سپاهش، جنگ آماده کرد و بر تخت، کلاهی را قرار داد.
فرستاده آمد به نزدیک من
گزین پور او مهتر انجمن
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای نزد من آمد و از میان جمع، پسر او را برگزید.
مرا گوش و دل سوی فرمان تست
به پیمان روانم گروگان تست
هوش مصنوعی: من گوش و دل‌ام را به فرمان تو سپرده‌ام و جانم در دست پیمان توست.
سخن چون به سالار ترکان رسید
سپاهی ز جنگ آوران برگزید
هوش مصنوعی: وقتی سخن به فرمانروای ترک‌ها رسید، از بین جنگ‌آوران، بهترین‌ها را انتخاب کرد.
فرستاد نزدیک پیران سوار
ز گردان شمشیر زن سی هزار
هوش مصنوعی: او با گروهی از سواران که سی هزار شمشیرزن بودند، نزد پیران فرستاد.
بدو گفت بردار شمشیر کین
وز ایشان بپرداز روی زمین
هوش مصنوعی: به او گفتند که شمشیر را بردار و از این دشمنان در زمین انتقام بگیر.
نه گودرز باید که ماند نه گیو
نه فرهاد و گرگین نه رهام نیو
هوش مصنوعی: نه باید کسی مانند گودرز، گیو، فرهاد، گرگین یا رهام باقی بماند.
که بر ما سپه آمد از چار سوی
همی گاه توران کنند آرزوی
هوش مصنوعی: سپاه بر ما از چهار سمت آمد و هر لحظه ما را به آرزوی فتح توران می‌کشاند.
جفا پیشه گشتم از این پس به جنگ
نجویم به خون ریختن بر درنگ
هوش مصنوعی: از این به بعد، با سختی و بی‌رحمی رفتار می‌کنم و دیگر در پی جنگ نیستم، بلکه می‌خواهم برای رسیدن به هدفم به هر قیمتی اقدام کنم.
به رای هشیوار و مردان مرد
برآرم ز کیخسرو این بار گرد
هوش مصنوعی: با عقل و تدبیر مردان بزرگ، من این مسئولیت را از کیخسرو به دوش می‌کشم.
چو پیران بدید آن سپاه بزرگ
به خون تشنه هر یک به کردار گرگ
هوش مصنوعی: وقتی پیران آن سپاه بزرگ را دیدند که تشنه خون هستند، هر یک از آن‌ها به رفتار گرگ‌ها به نظر می‌رسیدند.
بر آشفت از آن پس که نیرو گرفت
هنرها بشست از دل آهو گرفت
هوش مصنوعی: پس از آنکه هنرها قدرت گرفتند، دل آهو از تلاطم و نگرانی آرامش خود را از دست داد.
جفا پیشه گشت آن دل نیکخوی
پر اندیشه شد رزم کرد آرزوی
هوش مصنوعی: دل نیکو و اندیشمند به خاطر بدی‌ها و بی‌مهری‌ها دچار درد و رنج شده و حالا در برابر آرزوهایش می‌جنگد.
به گیو آنگهی گفت برخیز و رو
سوی پهلوان سپه باز شو
هوش مصنوعی: به گیو گفتند که بلند شو و به سمت پهلوان برو.
بگویش که از من تو چیزی مجوی
که فرزانگان آن نبینند روی
هوش مصنوعی: به او بگو که از من هیچ چیز نخواه که دانایان و فرزانه‌ها نتوانند چهره‌ام را مشاهده کنند.
یکی آنکه از نامدار گوان
گروگان همی خواهی این کی توان
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها که از شخصیت‌های مشهور و نامدار است، چه کسی می‌تواند او را به عنوان گروگان بگیرد؟
و دیگر که گفتی سلیح و سپاه
گرانمایه اسبان و تخت و کلاه
هوش مصنوعی: دیگر اینکه تو به من گفتی درباره سلاح‌ها و لشکری که دارای حیوانات نیکو و تخت و کلاه هستند.
برادر که روشن جهان منست
گزیده پسر پهلوان منست
هوش مصنوعی: برادر که روشنایی زندگی‌ام است، فرزندی است از خانواده‌ی پهلوانان.
همی گویی از خویشتن دور کن
ز بخرد چنین خام باشد سخن
هوش مصنوعی: ناگفته نماند که این سخن به نوعی به بی‌خردی اشاره دارد، زیرا می‌گوید اگر از خود و هویت خود دور شوی، سخنان تو بی‌معنی و بی‌پایه خواهد بود. به عبارت دیگر، انسان باید با خود و ماهیتش در ارتباط باشد تا بتواند سخنانی درست و منطقی بگوید.
مرا مرگ بهتر از آن زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
هوش مصنوعی: مرگ برای من بهتر از زندگی است که در آن مجبور باشم به کسی خدمت کنم و زیر سلطه او باشم.
یکی داستان زد بر این بر پلنگ
چو با شیر جنگ آورش خاست جنگ
هوش مصنوعی: داستانی درباره دو حیوان شنیدم؛ یکی پلنگ و دیگری شیر. وقتی پلنگ با شیر مواجه شد، آماده جنگ شد.
به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
هوش مصنوعی: اگر مقدر باشد که مرا به نام بکشانند، آن را ترجیح می‌دهم بر این که در زندگی، با ننگ و عیب دست و پنجه نرم کنم.
و دیگر که پیغام شاه آمدست
به فرمان جنگم سپاه آمدست
هوش مصنوعی: پیام شاه رسید و سپاه برای جنگ آماده شده است.
چو پاسخ چنین یافت برگشت گیو
ابا لشکری نامبردار و نیو
هوش مصنوعی: گیو پس از شنیدن این پاسخ، به سوی لشکر خود بازگشت و آنجا را ترک کرد.
سپهدار چون گیو برگشت از اوی
خروشان سوی جنگ بنهاد روی
هوش مصنوعی: فرمانده، پس از اینکه گیو بازگشت، به سمت جنگ بر روی خروشان رو به جلو حرکت کرد.
دمان از پس گیو پیران دلیر
سپه را همی راند بر سان شیر
هوش مصنوعی: در این بیت به قدرت و شجاعت سپه (ارتش) اشاره می‌شود که با یک دم و نَفَس از طرف گیو، دلاورانی مانند شیر را به جلو می‌رانند. به نوعی هم به توانایی و هم به روحیه جنگی آنها تاکید شده است.
بیامد چو پیش کنابد رسید
بر آن دامن کوه لشکر کشید
هوش مصنوعی: و به سوی پیشانی کوه آمد و در دامنه آن لشکری را گرد آورد.