گنجور

بخش ۳

پس آگاهی آمد به پیروز شاه
که آمد ز توران به ایران سپاه
جفاپیشه بدگوهر افراسیاب
ز کینه نیابد شب و روز خواب
برآورد خواهد همی سر ز ننگ
ز هر سو فرستاد لشکر بجنگ
همی زهر ساید به نوک سنان
که تابد مگر سوی ایران عنان
سواران جنگی چو سیصد هزار
به جیحون همی کرد خواهد گذار
سپاهی که هنگام ننگ و نبرد
ز جیحون به گردون برآورد گرد
دلیران به درگاه افراسیاب
ز بانگ تبیره نیابند خواب
ز آوای شیپور و زخم درای
تو گویی برآید همی دل ز جای
گر آید به ایران به جنگ آن سپاه
هژبر دلاور نیاید به راه
سر مرز توران به پیران سپرد
سپاهی فرستاد با او نه خرد
سوی مرز خوارزم پنجه هزار
کمربسته رفت از در کارزار
سپهدارشان شیدهٔ شیر دل
کز آتش ستاند به شمشیر دل
سپاهی به کردار پیلان مست
که با جنگ ایشان شود کوه پست
چو بشنید گفتار کاراگهان
پراندیشه بنشست شاه جهان
به کاراگهان گفت کای بخردان
من ایدون شنیدستم از موبدان
که چون ماه ترکان برآید بلند
ز خورشید ایرانش آید گزند
سیه مار کو را سر آید بکوب
ز سوراخ پیچان شود سوی چوب
چو خسرو به بیداد کارد درخت
بگردد بر او پادشاهی و تخت
همه موبدان را بر خویش خواند
شنیده سخن پیش ایشان براند
نشستند با شاه ایران به راز
بزرگان فرزانه و رزم ساز
چو دستان سام و چو گودرز و گیو
چو شیدوش و فرهاد و رهام نیو
چو طوس و چو رستم یل پهلوان
فریبرز و شاپور شیر دمان
دگر بیژن گیو با گستهم
چو گرگین و چون زنگه و گژدهم
جز این نامداران لشکر همه
که بودند شاه جهان را رمه
ابا پهلوانان چنین گفت شاه
که ترکان همی رزم جویند و گاه
چو دشمن سپه کرد و شد تیز چنگ
بباید بسیچید ما را به جنگ
بفرمود تا بوق با گاودم
دمیدند و بستند رویینه خم
از ایوان به میدان خرامید شاه
بیاراستند از بر پیل گاه
بزد مهره در جام بر پشت پیل
زمین را تو گفتی براندود نیل
هوا نیلگون شد زمین رنگ رنگ
دلیران لشکر به سان پلنگ
به چنگ اندرون گرز و دل پر ز کین
ز گردان چو دریای جوشان زمین
خروشی برآمد ز درگاه شاه
که ای پهلوانان ایران سپاه
کسی کو بساید عنان و رکیب
نباید که یابد به خانه شکیب
بفرمود کز روم وز هندوان
سواران جنگی گزیده گوان
دلیران گردنکش از تازیان
بسیچیدهٔ جنگ شیر ژیان
کمربسته خواهند سیصد هزار
ز دشت سواران نیزه گزار
هر آن کو چهل روزه را نزد شاه
نیاید نبیند به سر بر کلاه
پراگنده بر گرد کشور سوار
فرستاده با نامه شهریار
دو هفته برآمد به فرمان شاه
بجنبید در پادشاهی سپاه
ز لشکر همه کشور آمد به جوش
ز گیتی بر آمد سراسر خروش
به شبگیر ، گاه خروش خروس
ز هر سوی برخاست آوای کوس
بزرگان هر کشوری با سپاه
نهادند سر سوی درگاه شاه
در گنجهای کهن باز کرد
سپه را درم دادن آغاز کرد
همه لشکر از گنج و دینار شاه
به سر بر نهادند گوهر کلاه
به برگستوان و به جوشن چو کوه
شدند انجمن لشکری همگروه
چو شد کار لشکر همه ساخته
وز ایشان دل شاه پرداخته
نخستین از آن لشکر نامدار
سواران شمشیر زن سی هزار
گزین کرد خسرو به رستم سپرد
بدو گفت کای نامبردار گرد
ره سیستان گیر و برکش پگاه
به هندوستان اندر آور سپاه
ز غزنین برو تا به راه برین
چو گردد ترا تاج و تخت و نگین
چو آن پادشاهی شود یکسره
به آبشخور آید پلنگ و بره
فرامرز را ده کلاه و نگین
کسی کو بخواهد ز لشکر گزین
بزن کوس رویین و شیپور و نای
به کشمیر و کابل فزون زین مپای
که ما را سر از جنگ افراسیاب
نیابد همی خورد و آرام و خواب
الانان و غزدژ به لهراسب داد
بدو گفت کای گرد خسرو نژاد
برو با سپاهی به کردار کوه
گزین کن ز گردان لشکر گروه
سواران شایستهٔ کارزار
ببر تا برآری ز دشمن دمار
به اشکش بفرمود تا سی هزار
دمنده هژبران نیزه گزار
برد سوی خوارزم کوس بزرگ
سپاهی به کردار درنده گرگ
زند بر در شهر خوارزم گاه
ابا شیدهٔ رزم زن کینه خواه
سپاه چهارم به گودرز داد
چه مایه ورا پند و اندرز داد
که رو با بزرگان ایران به هم
چو گرگین و چون زنگه و گستهم
زواره فریبرز و فرهاد و گیو
گرازه سپهدار و رهام نیو
بفرمود بستن کمرشان به جنگ
سوی رزم توران شدن بی درنگ
سپهدار گودرز کشوادگان
همه پهلوانان و آزادگان
نشستند بر زین به فرمان شاه
سپهدار گودرز پیش سپاه
به گودرز فرمود پس شهریار
چو رفتی کمر بستهٔ کارزار
نگر تا نیازی به بیداد دست
نگردانی ایوان آباد پست
کسی کو به جنگت نبندد میان
چنان ساز کش از تو ناید زیان
که نپسندد از ما بدی دادگر
سپنجست گیتی و ما برگذر
چو لشکر سوی مرز توران بری
مکن تیز دل را به آتش سری
نگر تا نجوشی به کردار طوس
نبندی به هر کار بر پیل کوس
جهاندیده‌ای سوی پیران فرست
هشیوار ، وز یادگیران فرست
به پند فراوانش بگشای گوش
بر او چادر مهربانی بپوش
به هر کار با هر کسی داد کن
ز یزدان نیکی دهش یاد کن
چنین گفت سالار لشکر به شاه
که فرمان تو برتر از شید و ماه
بدان سان شوم کم تو فرمان دهی
تو شاه جهانداری و من رهی
برآمد خروش از در پهلوان
ز بانگ تبیره زمین شد نوان
به لشکرگه آمد دمادم سپاه
جهان شد ز گرد سواران سیاه
به پیش سپاه اندرون پیل ، شست
جهان پست گشته ز پیلان مست
وزان ژنده پیلان جنگی چهار
بیاراسته از در شهریار
نهادند بر پشتشان تخت زر
نشستنگه شاه با زیب و فر
به گودرز فرمود تا بر نشست
بر آن تخت زر ، از بر پیل مست
برانگیخت پیلان و برخاست گرد
مر آن را به نیک اختری یاد کرد
که از جان پیران برآریم دود
بر آن سان که گرد پی پیل بود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس آگاهی آمد به پیروز شاه
که آمد ز توران به ایران سپاه
هوش مصنوعی: پیروز شاه از آمدن سپاه توران به ایران باخبر شد.
جفاپیشه بدگوهر افراسیاب
ز کینه نیابد شب و روز خواب
هوش مصنوعی: افراسیاب، که فردی بدسرشت و بدجنس است، از کینه و خشمش به هیچ زمانی آرامش و خواب نمی‌یابد.
برآورد خواهد همی سر ز ننگ
ز هر سو فرستاد لشکر بجنگ
هوش مصنوعی: او از شرم سرش را بالا نمی‌آورد و به همین خاطر لشکر را به جنگ می‌فرستد.
همی زهر ساید به نوک سنان
که تابد مگر سوی ایران عنان
هوش مصنوعی: هر کس به دشمنی و خیانت نیشی وارد کند، می‌کوشد که شاید بتواند به سمت ایران آسیب بزند.
سواران جنگی چو سیصد هزار
به جیحون همی کرد خواهد گذار
هوش مصنوعی: در اینجا به هزاران سوار جنگی اشاره شده که در حال حرکت به سمت جیحون هستند و آماده نبرد و جنگیدن هستند. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده قدرت و آمادگی لشکری بزرگ برای انجام نقشه‌هایشان است.
سپاهی که هنگام ننگ و نبرد
ز جیحون به گردون برآورد گرد
هوش مصنوعی: سپاهی که در زمان افت و رسوایی و در جنگ، از جیحون (رودخانه‌ای در آسیای میانه) به سوی آسمان روید و گرد و غبار به‌پا کند.
دلیران به درگاه افراسیاب
ز بانگ تبیره نیابند خواب
هوش مصنوعی: دلیران به دربار افراسیاب که مشهور به قدرت و سلطه‌اش است، به خاطر صدای طبل جنگ نمی‌توانند آرامش و خواب راحتی داشته باشند.
ز آوای شیپور و زخم درای
تو گویی برآید همی دل ز جای
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد از صدای شیپور و زخمی که بر دل توست، احساس می‌شود که دل از جایش به در می‌آید.
گر آید به ایران به جنگ آن سپاه
هژبر دلاور نیاید به راه
هوش مصنوعی: اگر آن لشکر قوی و دلاور به ایران بیاید، دیگر کسی نمی‌تواند به جنگ برود.
سر مرز توران به پیران سپرد
سپاهی فرستاد با او نه خرد
هوش مصنوعی: در نزدیکی مرز توران، لشکری را به پیران سپرد و کسی را به همراه او فرستاد که از نظر فکری و دانشی ناتوان بود.
سوی مرز خوارزم پنجه هزار
کمربسته رفت از در کارزار
هوش مصنوعی: چند هزار نفر با کمربندهای محکم به سوی مرز خوارزم راهی شدند تا در میدان نبرد حاضر شوند.
سپهدارشان شیدهٔ شیر دل
کز آتش ستاند به شمشیر دل
هوش مصنوعی: سردار آنها شجاع و دلیری است که با شمشیرش می‌تواند آتش را از دل‌های دشمنان بگیرد.
سپاهی به کردار پیلان مست
که با جنگ ایشان شود کوه پست
هوش مصنوعی: شبیه فیل‌های وحشی، سربازانی هستند که با جنگ و نبردهای خود، کوه‌ها را ناپایدار و فرو می‌نشاند.
چو بشنید گفتار کاراگهان
پراندیشه بنشست شاه جهان
هوش مصنوعی: زمانی که شاه جهانی از سخنان اندیشمندانه و دانای کاراگان شنید، در جایی آرام نشست و به آن فکر کرد.
به کاراگهان گفت کای بخردان
من ایدون شنیدستم از موبدان
هوش مصنوعی: او به دانشمندان گفت: ای خردمندان، من این موضوع را از روحانیان شنیده‌ام.
که چون ماه ترکان برآید بلند
ز خورشید ایرانش آید گزند
هوش مصنوعی: زمانی که ماه زیبای ترکان در آسمان ظاهر می‌شود، نور و زیبایی خورشید ایران تحت تاثیر قرار می‌گیرد.
سیه مار کو را سر آید بکوب
ز سوراخ پیچان شود سوی چوب
هوش مصنوعی: اگر مار سیاهی را بزنید، سرش به سمت چوب می‌چرخد و در لانه‌اش پنهان می‌شود.
چو خسرو به بیداد کارد درخت
بگردد بر او پادشاهی و تخت
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو با ظلم و ستم به درخت آسیب می‌زند، آن درخت نشان از پادشاهی و تاج و تخت بر دوش خود دارد.
همه موبدان را بر خویش خواند
شنیده سخن پیش ایشان براند
هوش مصنوعی: همه‌ی روحانیان را به حضور خود فرا خواند و سخنانش را به آن‌ها القا کرد.
نشستند با شاه ایران به راز
بزرگان فرزانه و رزم ساز
هوش مصنوعی: حضار در محضر شاه ایران گرد آمده‌اند تا در مورد مسائل مهم و رازهای بزرگان با هم گفت‌وگو کنند و همراه با موضوعات نظامی به تبادل نظر بپردازند.
چو دستان سام و چو گودرز و گیو
چو شیدوش و فرهاد و رهام نیو
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های قهرمانان و شخصیت‌های بزرگ می‌پردازد. کلام نشان‌دهنده قدرت و شجاعت افرادی است که هر کدام در دنیای خود نمونه‌های بارزی از اراده و توانمندی هستند. این افراد مانند دستان سام، گودرز، گیو، شیدوش، فرهاد و رهام، به عنوان نمادهایی از دلاوری و استقامت به تصویر کشیده شده‌اند.
چو طوس و چو رستم یل پهلوان
فریبرز و شاپور شیر دمان
هوش مصنوعی: همچون طوس و رستم، پهلوانان بزرگ، فریبرز و شاپور هم در دنیای خود شیر مردانی هستند که در زمان خود معروف و شناخته شده‌اند.
دگر بیژن گیو با گستهم
چو گرگین و چون زنگه و گژدهم
هوش مصنوعی: دیگر بیژن و گیو با شخصیت‌های قوی و شجاعی مانند گرگین و زنگه و گژدهم در کنار هم قرار دارند.
جز این نامداران لشکر همه
که بودند شاه جهان را رمه
هوش مصنوعی: جز این قهرمانان و نام‌آوران، بقیه لشکر به معنای واقعی فقط در خدمت شاه جهان مانند گله‌ای از حیوانات هستند.
ابا پهلوانان چنین گفت شاه
که ترکان همی رزم جویند و گاه
هوش مصنوعی: شاه به پهلوانان گفت که ترک‌ها به دنبال جنگ و نبرد هستند و همیشه در حال آماده‌باش‌اند.
چو دشمن سپه کرد و شد تیز چنگ
بباید بسیچید ما را به جنگ
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن لشکر کشید و به سرعت آماده حمله شد، ما ناچاریم که به جنگ بپردازیم و خود را آماده مبارزه کنیم.
بفرمود تا بوق با گاودم
دمیدند و بستند رویینه خم
هوش مصنوعی: فرمان داد تا بوقی را در کنار گاودم به صدا درآورند و درب آن را ببندند.
از ایوان به میدان خرامید شاه
بیاراستند از بر پیل گاه
هوش مصنوعی: شاه از ایوان به سمت میدان آمد و بر پشت فیل، با شکوه و زیبا آراسته شده بود.
بزد مهره در جام بر پشت پیل
زمین را تو گفتی براندود نیل
هوش مصنوعی: یک مهره را در جامی گذاشتی و بر پشت فیل، زمین را به گونه‌ای می‌نگریستی که گویی نیل را برآلود.
هوا نیلگون شد زمین رنگ رنگ
دلیران لشکر به سان پلنگ
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ نیلگون درآمد و زمین به رنگ‌های مختلفی مانند دلیرانی که در میدان نبرد هستند، تغییر کرد؛ شجاعانی که مانند پلنگ‌ها به نظر می‌رسند.
به چنگ اندرون گرز و دل پر ز کین
ز گردان چو دریای جوشان زمین
هوش مصنوعی: وقتی در دل شعله‌ور و پر از کینه‌ای وجود دارد، مانند دریای طوفانی، بر زمین مشت می‌کوبد و خشمش را بروز می‌دهد.
خروشی برآمد ز درگاه شاه
که ای پهلوانان ایران سپاه
هوش مصنوعی: ناله و فریادی در دربار شاه بلند شد که ای قهرمانان ایران، آماده شوید.
کسی کو بساید عنان و رکیب
نباید که یابد به خانه شکیب
هوش مصنوعی: کسی که نتواند کنترل خود را حفظ کند و به دنبال خواسته‌ها و آرزوهایش بی‌فکری پیش برود، نمی‌تواند به آرامش واقعی و هدف مورد نظرش دست یابد.
بفرمود کز روم وز هندوان
سواران جنگی گزیده گوان
هوش مصنوعی: فرمود که از میان سواران جنگی روم و هند، بهترین‌ها انتخاب شوند.
دلیران گردنکش از تازیان
بسیچیدهٔ جنگ شیر ژیان
هوش مصنوعی: شجاعان و گردنکشانی از قوم تازی با هم به جنگ شیرانی از نژاد ژیان آماده شده‌اند.
کمربسته خواهند سیصد هزار
ز دشت سواران نیزه گزار
هوش مصنوعی: تعداد زیادی سوارکار آماده می‌شوند و خود را برای نبرد آماده می‌کنند.
هر آن کو چهل روزه را نزد شاه
نیاید نبیند به سر بر کلاه
هوش مصنوعی: هر کسی که چهل روز به ملاقات پادشاه نرود، هرگز بر روی سرش کلاهی نخواهد دید. یعنی اگر کسی به پادشاه نزدیک نشود، از نعمت‌ها و مزایای او محروم خواهد ماند.
پراگنده بر گرد کشور سوار
فرستاده با نامه شهریار
هوش مصنوعی: نامه‌ای از سوی پادشاه به نقاط مختلف کشور ارسال شده است و این پیام‌ها به دورترین نقاط فرستاده می‌شوند.
دو هفته برآمد به فرمان شاه
بجنبید در پادشاهی سپاه
هوش مصنوعی: دو هفته به دستور شاه، سپاه در پادشاهی به حرکت درآمد.
ز لشکر همه کشور آمد به جوش
ز گیتی بر آمد سراسر خروش
هوش مصنوعی: از همه کشورها نیروها به هیجان آمدند و در همه جا از زمین صدای شور و غوغا برخواست.
به شبگیر ، گاه خروش خروس
ز هر سوی برخاست آوای کوس
هوش مصنوعی: در دیری که به صبح نزدیک می‌شود، صدای خروس از تمامی جهات به گوش می‌رسد و صدای شیپور نیز بلند می‌شود.
بزرگان هر کشوری با سپاه
نهادند سر سوی درگاه شاه
هوش مصنوعی: مردم بلندپایه هر کشور به همراه نیروی خود به درگاه پادشاه مراجعه کردند.
در گنجهای کهن باز کرد
سپه را درم دادن آغاز کرد
هوش مصنوعی: سپه با کشف گنجینه‌های قدیمی، شروع به بخشش و پخش ثروت کرد.
همه لشکر از گنج و دینار شاه
به سر بر نهادند گوهر کلاه
هوش مصنوعی: تمام لشکر با ثروت و سکه‌های شاه، زره و تاج خود را زینت بخشیدند.
به برگستوان و به جوشن چو کوه
شدند انجمن لشکری همگروه
هوش مصنوعی: به درختان و زره‌ها مانند کوه، گروهی از سربازان به هم پیوسته و متحد شده‌اند.
چو شد کار لشکر همه ساخته
وز ایشان دل شاه پرداخته
هوش مصنوعی: وقتی همه چیز آماده شد و لشکر به خوبی سازماندهی شد، دل شاه نیز نسبت به آنها آرامش پیدا کرد.
نخستین از آن لشکر نامدار
سواران شمشیر زن سی هزار
هوش مصنوعی: در ابتدا، از آن گروه مشهور سواران جنگی، سی هزار نفر کشورگشای شمشیرزن وجود داشتند.
گزین کرد خسرو به رستم سپرد
بدو گفت کای نامبردار گرد
هوش مصنوعی: خسرو تصمیم گرفت که رستم را انتخاب کند و به او گفت: ای کسی که به خوبی شناخته شده‌ای.
ره سیستان گیر و برکش پگاه
به هندوستان اندر آور سپاه
هوش مصنوعی: به راه سیستان برو و در سپیده‌دم طلوع بکن، تا اینکه سپاه را به هندوستان ببرم.
ز غزنین برو تا به راه برین
چو گردد ترا تاج و تخت و نگین
هوش مصنوعی: از غزنین بیرون برو و به این مسیر ادامه بده، تا زمانی که به تاج و تخت و جواهرات دست پیدا کنی.
چو آن پادشاهی شود یکسره
به آبشخور آید پلنگ و بره
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاهی به طور کامل در اختیار رودخانه قرار گیرد، پلنگ و بره هر دو به آبشخور خواهند آمد.
فرامرز را ده کلاه و نگین
کسی کو بخواهد ز لشکر گزین
هوش مصنوعی: به فرامرز ده کلاهی و نگینی، زیرا کسی که بخواهد از میان لشکر انتخاب کند، باید این هدایای ارزشمند را دریافت کند.
بزن کوس رویین و شیپور و نای
به کشمیر و کابل فزون زین مپای
هوش مصنوعی: به صدا درآورید طبل و شیپور و نای، در کشمیر و کابل، بیشتر از این نَمَایید.
که ما را سر از جنگ افراسیاب
نیابد همی خورد و آرام و خواب
هوش مصنوعی: ما از جنگ افراسیاب خبری نخواهیم داشت، زیرا به آرامی و بی‌دغدغه زندگی می‌کنیم و خواب و استراحت داریم.
الانان و غزدژ به لهراسب داد
بدو گفت کای گرد خسرو نژاد
هوش مصنوعی: در این بیت، شخصی به لهراسب می‌گوید که ای شاهزاده باخداوندی از نسل نیکو، باید بدون اتلاف وقت خواسته‌ها و نیازهای خود را به خوبی بشناسی و در عمل به آن‌ها توجه کنی.
برو با سپاهی به کردار کوه
گزین کن ز گردان لشکر گروه
هوش مصنوعی: برو با نیروهای خود مانند کوه استوار باش و از میان گروه‌های دشمن، بهترین‌ها را انتخاب کن.
سواران شایستهٔ کارزار
ببر تا برآری ز دشمن دمار
هوش مصنوعی: سواران خوب و شایسته‌ی میدان جنگ را به میدان ببر تا بتوانی از دشمن انتقام بگیری و او را نابود کنی.
به اشکش بفرمود تا سی هزار
دمنده هژبران نیزه گزار
هوش مصنوعی: به او گفت که اشک‌هایش را خرج کند تا سی هزار جنگجو و نیزه‌دار آماده شوند.
برد سوی خوارزم کوس بزرگ
سپاهی به کردار درنده گرگ
هوش مصنوعی: به سمت خوارزم، طبل بزرگ جنگی نواخته می‌شود، مانند گرگ درنده‌ای که به شکار می‌رود.
زند بر در شهر خوارزم گاه
ابا شیدهٔ رزم زن کینه خواه
هوش مصنوعی: در جلوی در شهر خوارزم، گاهی زن خشمگینی به مبارزه می‌پردازد.
سپاه چهارم به گودرز داد
چه مایه ورا پند و اندرز داد
هوش مصنوعی: گودرز در میان سپاه چهارم، نصیحت و توصیه‌های زیادی به او داد.
که رو با بزرگان ایران به هم
چو گرگین و چون زنگه و گستهم
هوش مصنوعی: این بیت به رابطه دوستانه و برادری بین مردان بزرگ ایران اشاره دارد، مانند همدلی و نزدیکی بین شخصیت‌های اساطیری و قهرمانان ایرانی. در واقع، این ارتباطات نشان‌دهنده‌ی قدرت اتحاد و همبستگی در مواجهه با چالش‌ها است.
زواره فریبرز و فرهاد و گیو
گرازه سپهدار و رهام نیو
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌ها و شخصیت‌های برجسته‌ای می‌پردازد که در تاریخ یا داستان‌های این دیار شناخته‌شده هستند. به نوعی به قهرمانان و شخصیت‌های ملی اشاره دارد که در تاریخ و افسانه‌های ایرانی مورد احترام و ستایش قرار دارند. این افراد به عنوان نمادهایی از شجاعت، وفاداری و نیکی در دل مردم جا دارند.
بفرمود بستن کمرشان به جنگ
سوی رزم توران شدن بی درنگ
هوش مصنوعی: فرمان داد که کمربندهایشان را ببندند و بی‌درنگ به سوی جنگ با توران بروند.
سپهدار گودرز کشوادگان
همه پهلوانان و آزادگان
هوش مصنوعی: سردار گودرز و کشوادگان، همه قهرمانان و آزادگان هستند.
نشستند بر زین به فرمان شاه
سپهدار گودرز پیش سپاه
هوش مصنوعی: گودرز به فرمان شاه بر زین نشسته و در پیش روی سپاه حاضر است.
به گودرز فرمود پس شهریار
چو رفتی کمر بستهٔ کارزار
هوش مصنوعی: پس از آنکه شهریار به گودرز گفت که وقتی به جنگ می‌روی، خود را آماده و مصمم برای مبارزه کن.
نگر تا نیازی به بیداد دست
نگردانی ایوان آباد پست
هوش مصنوعی: از این که به دیگران ظلم نکنی، بر این دارایی و آبادانی خود محافظت کن.
کسی کو به جنگت نبندد میان
چنان ساز کش از تو ناید زیان
هوش مصنوعی: اگر کسی با تو در جنگ مخالفت نکند و در دلش به تو عشق ورزد، از تو هیچ آسیب و زیانی نخواهد رسید.
که نپسندد از ما بدی دادگر
سپنجست گیتی و ما برگذر
هوش مصنوعی: اگر کسی از ما بدی ببیند، باعث نخواهد شد که خداوند ما را رها کند؛ زیرا دنیا مانند کلافی است که با گذر زمان به جلو می‌رود.
چو لشکر سوی مرز توران بری
مکن تیز دل را به آتش سری
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به سوی مرز توران حرکت می‌کند، دل شجاع و تند را به آتش نزن.
نگر تا نجوشی به کردار طوس
نبندی به هر کار بر پیل کوس
هوش مصنوعی: مواظب باش که مانند طوس (شخصیتی از شاهنامه) به تندی و خشم عمل نکن، زیرا در هر مسئله‌ای نمی‌توان با قدرت و شتاب عمل کرد.
جهاندیده‌ای سوی پیران فرست
هشیوار ، وز یادگیران فرست
هوش مصنوعی: شخص با تجربه‌ای را به سمت افراد دانا بفرست تا با آگاهی و تجربه‌های نوین آشنا شود و از آنها بیاموزد.
به پند فراوانش بگشای گوش
بر او چادر مهربانی بپوش
هوش مصنوعی: به نصیحت‌های او به دقت گوش کن و با مهربانی و رافت به او برخورد کن.
به هر کار با هر کسی داد کن
ز یزدان نیکی دهش یاد کن
هوش مصنوعی: به هر کار و در هر موقعیتی با دیگران رفتار نیکو داشته باش و همیشه یاد خدا و نیکی‌های او را در دل داشته باش.
چنین گفت سالار لشکر به شاه
که فرمان تو برتر از شید و ماه
هوش مصنوعی: سالار لشکر به پادشاه گفت که فرمان تو از نور خورشید و ماه هم بالاتر و ارزشمندتر است.
بدان سان شوم کم تو فرمان دهی
تو شاه جهانداری و من رهی
هوش مصنوعی: به گونه‌ای رفتار کن که با هدایت تو به کمترین مقدار ممکن برسم. تو پادشاهی بزرگ و فرمانروایی هستی، و من تنها یک راهنما هستم.
برآمد خروش از در پهلوان
ز بانگ تبیره زمین شد نوان
هوش مصنوعی: صدای بلندی از درگاه پهلوان بلند شد و با صدای طبل، زمین به لرزه درآمد.
به لشکرگه آمد دمادم سپاه
جهان شد ز گرد سواران سیاه
هوش مصنوعی: پیشگاه لشکری که آمد، هر لحظه سپاه جهانی از گردن本 سیاه‌پوشان تشکیل شد.
به پیش سپاه اندرون پیل ، شست
جهان پست گشته ز پیلان مست
هوش مصنوعی: در مقابل سپاه دشمن، همه‌ی تاریکی‌ها و مشکلات دنیا به خاطر حضور فیل‌ها از بین رفته است.
وزان ژنده پیلان جنگی چهار
بیاراسته از در شهریار
هوش مصنوعی: و از آن‌ها چهار فیل جنگی را برای شهریار تزئین کردند.
نهادند بر پشتشان تخت زر
نشستنگه شاه با زیب و فر
هوش مصنوعی: بر روی دوش آن‌ها تختی از طلا قرار دادند که شاه با زیبایی و شکوه بر آن نشسته بود.
به گودرز فرمود تا بر نشست
بر آن تخت زر ، از بر پیل مست
هوش مصنوعی: گودرز را دستور دادند که بر روی تخت طلایی بنشیند، در حالی که بر روی فیل نیرومندی سوار است.
برانگیخت پیلان و برخاست گرد
مر آن را به نیک اختری یاد کرد
هوش مصنوعی: فیل‌ها را به حرکت درآورد و گرد و غبار را بلند کرد و آن را به خوشی و خوبی یاد کرد.
که از جان پیران برآریم دود
بر آن سان که گرد پی پیل بود
هوش مصنوعی: از جان پیران، دودی برمی‌خیزد که به رنگ و حالتی شبیه به غبار دور پای فیل است.