گنجور

بخش ۲

دل شاه ترکان چنان کم شنود
همیشه به رنج از پی آز بود
از آن پس که برگشت زان رزمگاه
که رستم بر او کرد گیتی سیاه
بشد تازیان تا به خلخ رسید
به ننگ از کیان شد سرش ناپدید
به کاخ اندر آمد پر آزار دل
ابا کاردانان هشیاردل
چو پیران و گرسیوز رهنمون
قراخان و چون شیده و گرسیون
بر ایشان همه داستان برگشاد
گذشته سخنها همه کرد یاد
که تا برنهادم به شاهی کلاه
مرا گشت خورشید و تابنده ماه
مرا بود بر مهتران دسترس
عنان مرا برنتابید کس
ز هنگام رزم منوچهر باز
نبد دست ایران به توران دراز
شبیخون کند تا در خان من
از ایران بیازند بر جان من
دلاور شد آن مردم نادلیر
گوزن اندر آمد به بالین شیر
بر این کینه گر کار سازیم زود
وگرنه برآرند زین مرز دود
سزد گر کنون گرد این کشورم
سراسر فرستادگان گسترم
ز ترکان واز چین هزاران هزار
کمربستگان از در کارزار
بیاریم بر گرد ایران سپاه
بسازیم هر سو یکی رزمگاه
همه موبدان رای هشیار خویش
نهادند با گفت سالار خویش
که ما را ز جیحون بباید گذشت
زدن کوس شاهی بر آن پهن دشت
به آموی لشکرگهی ساختن
شب و روز ناسودن از تاختن
که آن جای جنگست و خون ریختن
چه با گیو و با رستم آویختن
سرافراز گردان گیرنده شهر
همه تیغ کین آب داده به زهر
چو افراسیاب آن سخنها شنود
برافروخت از بخت و شادی نمود
ابر پهلوانان و بر موبدان
بکرد آفرینی به رسم ردان
نویسندهٔ نامه را پیش خواند
سخنهای بایسته چندی براند
فرستادگان خواست از انجمن
به نزدیک فغفور و شاه ختن
فرستاد نامه به هر کشوری
به هر نامداری و هر مهتری
سپه خواست کاندیشهٔ جنگ داشت
ز بیژن بدان گونه دل تنگ داشت
دو هفته برآمد ز چین و ختن
ز هر کشوری شد سپاه انجمن
چو دریای جوشان زمین بردمید
چنان شد که کس روز روشن ندید
گله هرچ بودش ز اسبان یله
به شهر اندر آورد یکسر گله
همان گنجها کز گه تور باز
پدر بر پسربر همی داشت راز
سر بدره‌ها را گشادن گرفت
شب و روز دینار دادن گرفت
چو لشکر سراسر شد آراسته
بدان بی‌نیازی شد از خواسته
ز گردان گزین کرد پنجه هزار
همه رزم‌جویان سازنده کار
به شیده که بودش نبرده پسر
ز گردان جنگی برآورده سر
بدو گفت کین لشکر سرفراز
سپردم ترا راه خوارزم ساز
نگهبان آن مرز خوارزم باش
همیشه کمربستهٔ رزم باش
دگر پنجه از نامداران چین
بفرمود تا کرد پیران گزین
بدو گفت تا شهر ایران برو
ممان رخت و مه تخت سالار نو
در آشتی هیچ گونه مجوی
سخن جز به جنگ و به کینه مگوی
کسی کو برد آب و آتش بهم
ابر هر دوان کرده باشد ستم
دو پر مایه بیدار و دو پهلوان
یکی پیر و باهوش و دیگر جوان
برفتند با پند افراسیاب
به آرام پیر و جوان بر شتاب
ابا ترگ زرین و کوپال و تیغ
خروشان به کردار غرنده میغ

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل شاه ترکان چنان کم شنود
همیشه به رنج از پی آز بود
هوش مصنوعی: دل شاه ترکان همیشه کم احساس است و به همین خاطر برای کسب لذت و خوشی باید سختی‌ها را تحمل کند.
از آن پس که برگشت زان رزمگاه
که رستم بر او کرد گیتی سیاه
هوش مصنوعی: بعد از آنکه به خانه برگشت، پس از جنگی که رستم در آن جهانی تاریک به وجود آورد.
بشد تازیان تا به خلخ رسید
به ننگ از کیان شد سرش ناپدید
هوش مصنوعی: تا زمانی که تازیان به خلخال رسیدند، سر او به خاطر ننگ از فرمانروایان کیانی ناپدید شد.
به کاخ اندر آمد پر آزار دل
ابا کاردانان هشیاردل
هوش مصنوعی: دل آزار و پریشان به کاخی وارد شد که در آن کاردانان و افرادی با دل‌های هوشیار زندگی می‌کنند.
چو پیران و گرسیوز رهنمون
قراخان و چون شیده و گرسیون
هوش مصنوعی: همچون عالمان و دانایان، رهبری و هدایت قراخان را بر عهده می‌گیرند و مانند شیده و گرسیون، در جستجوی حقیقت و درک عمیق‌تر از زندگی هستند.
بر ایشان همه داستان برگشاد
گذشته سخنها همه کرد یاد
هوش مصنوعی: همه قصه‌ها و داستان‌های گذشته برای آن‌ها روشن شد و به یاد همه‌ی سخنان گذشته افتادند.
که تا برنهادم به شاهی کلاه
مرا گشت خورشید و تابنده ماه
هوش مصنوعی: زمانی که کلاه پادشاهی را بر سر گذاشتم، خورشید و ماه برایم درخشیدند و روشنایی بخشیدند.
مرا بود بر مهتران دسترس
عنان مرا برنتابید کس
هوش مصنوعی: من به بزرگان دسترسی دارم، اما هیچ‌کس نمی‌تواند قدرت و اختیار مرا تحمل کند.
ز هنگام رزم منوچهر باز
نبد دست ایران به توران دراز
هوش مصنوعی: از زمان جنگ منوچهر، دیگر دست ایران به سرزمین توران دراز نشد.
شبیخون کند تا در خان من
از ایران بیازند بر جان من
هوش مصنوعی: کس و کار دشمنان به خان و کاشانه‌ام حمله می‌کنند و مرا تحت فشار قرار می‌دهند.
دلاور شد آن مردم نادلیر
گوزن اندر آمد به بالین شیر
هوش مصنوعی: مردانی شجاع و نیکوکار پا به میدان گذاشتند، همان‌طور که گوزن در کنار شیر می‌آید.
بر این کینه گر کار سازیم زود
وگرنه برآرند زین مرز دود
هوش مصنوعی: اگر به این کینه به سرعت پایان ندهیم، شاید دود و آتش از این مرز بلند شود.
سزد گر کنون گرد این کشورم
سراسر فرستادگان گسترم
هوش مصنوعی: حسابی شایسته است که اکنون، همه فرستادگانم را در این سرزمین به دور خود جمع کنم.
ز ترکان واز چین هزاران هزار
کمربستگان از در کارزار
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، گروه زیادی از مردان با کمرهای بسته و آماده نبرد، از سرزمین‌های ترکیه و چین حاضر شده‌اند.
بیاریم بر گرد ایران سپاه
بسازیم هر سو یکی رزمگاه
هوش مصنوعی: بیایید دور ایران نیروهایی فراهم کنیم و در هر گوشه‌ی آن یک میدان جنگ بسازیم.
همه موبدان رای هشیار خویش
نهادند با گفت سالار خویش
هوش مصنوعی: تمامی اندیشمندان و دانایان، نظر و تدبیر خود را بر اساس سخن و فرمان رهبر خویش قرار دادند.
که ما را ز جیحون بباید گذشت
زدن کوس شاهی بر آن پهن دشت
هوش مصنوعی: باید از جیحون عبور کنیم و بر سر آن دشت وسیع، صدای غرورآمیز شاهانه را بکوبیم.
به آموی لشکرگهی ساختن
شب و روز ناسودن از تاختن
هوش مصنوعی: به منظور دستیابی به قدرت و آمادگی، شب و روز باید تلاش کرد و درگیر فعالیت‌های مستمر بود و از هرگونه عقب‌نشینی پرهیز کرد.
که آن جای جنگست و خون ریختن
چه با گیو و با رستم آویختن
هوش مصنوعی: این مکان جایی است که باید در آن بجنگیم و خون بریزیم، حتی اگر با پهلوانانی چون گیو و رستم هم درگیر شویم.
سرافراز گردان گیرنده شهر
همه تیغ کین آب داده به زهر
هوش مصنوعی: شهر را با افتخار به دست بگیر، در حالی که همه‌ی سلاح‌ها و کینه‌ها به زهر آلوده شده‌اند.
چو افراسیاب آن سخنها شنود
برافروخت از بخت و شادی نمود
هوش مصنوعی: وقتی افراسیاب آن صحبت‌ها را شنید، از شوق و شادی برانگیخته شد.
ابر پهلوانان و بر موبدان
بکرد آفرینی به رسم ردان
هوش مصنوعی: ابر، قهرمانان و بزرگ‌مردان را به خاطر کارهایشان ستایش کرد و همچنین به موبدان (روحانیان) ارج نهاد و این کار را به شیوه‌ی نیکوکاران انجام داد.
نویسندهٔ نامه را پیش خواند
سخنهای بایسته چندی براند
هوش مصنوعی: نویسندهٔ نامه را خواند و چند سخن مناسب و مهم نیز بیان کرد.
فرستادگان خواست از انجمن
به نزدیک فغفور و شاه ختن
هوش مصنوعی: پیام‌رسانان از جمعیت درخواست کردند تا به نزد فغفور و شاه ختن بروند.
فرستاد نامه به هر کشوری
به هر نامداری و هر مهتری
هوش مصنوعی: به هر سرزمینی، به هر شخصیت بزرگ و هر مرد توانمند نامه‌ای ارسال کرد.
سپه خواست کاندیشهٔ جنگ داشت
ز بیژن بدان گونه دل تنگ داشت
هوش مصنوعی: سردار نیروهایش تصمیم به جنگ گرفت و از بیژن انتظاراتی داشت که باعث دلخوری او شده بود.
دو هفته برآمد ز چین و ختن
ز هر کشوری شد سپاه انجمن
هوش مصنوعی: دو هفته زمان گذشته و از کشور چین و ختن (سرزمین‌های دور) سپاهی از هر ناحیه گرد هم آمده‌اند.
چو دریای جوشان زمین بردمید
چنان شد که کس روز روشن ندید
هوش مصنوعی: وقتی که زمین به شدت حرکت کرد و مانند دریا طغیانی شد، به گونه‌ای شد که هیچ‌کس در روز روشن نتوانست آن را ببیند.
گله هرچ بودش ز اسبان یله
به شهر اندر آورد یکسر گله
هوش مصنوعی: هرچیزی که از اسبان بی‌داستان داشت، به طور کامل به شهر آورد.
همان گنجها کز گه تور باز
پدر بر پسربر همی داشت راز
هوش مصنوعی: گنج‌هایی که پدر در زمان خود از نیاکانش به ارث برده بود، اکنون به پسر منتقل شده و همچنان رازهای خاص خود را دارند.
سر بدره‌ها را گشادن گرفت
شب و روز دینار دادن گرفت
هوش مصنوعی: شب و روز در حال کوشش برای به دست آوردن پول و ثروت هستند و به همین دلیل بر روی کارهای خود متمرکز شده‌اند.
چو لشکر سراسر شد آراسته
بدان بی‌نیازی شد از خواسته
هوش مصنوعی: وقتی که لشکر به طور کامل و منظم آماده شد، دیگر نیازی به خواسته‌ها و درخواست‌ها نداشت.
ز گردان گزین کرد پنجه هزار
همه رزم‌جویان سازنده کار
هوش مصنوعی: از میان جنگجویان، بهترین‌ها را انتخاب کرد که همگی افراد توانمندی در انجام کارها و ساختن بودند.
به شیده که بودش نبرده پسر
ز گردان جنگی برآورده سر
هوش مصنوعی: به زنی اشاره دارد که فرزندی را در جنگ از دست داده و حالا به خاطر آن غمگین و ناامید است. کودک او به دست دشمنان کشته شده و او نمی‌تواند این درد را فراموش کند. این بیت نشان‌دهندهٔ احساسات عمیق و از دست دادن است.
بدو گفت کین لشکر سرفراز
سپردم ترا راه خوارزم ساز
هوش مصنوعی: او به او گفت که این ارتش پیروزمند را به تو سپردم، پس راهی برای رسیدن به خوارزم بساز.
نگهبان آن مرز خوارزم باش
همیشه کمربستهٔ رزم باش
هوش مصنوعی: همواره مراقب سرزمین خوارزم باش و آمادهٔ نبرد و دفاع از آن باش.
دگر پنجه از نامداران چین
بفرمود تا کرد پیران گزین
هوش مصنوعی: سپس سلطان مشهور چین دستور داد تا افراد کهن و با تجربه را انتخاب کنند.
بدو گفت تا شهر ایران برو
ممان رخت و مه تخت سالار نو
هوش مصنوعی: به او گفت تا به شهر ایران برو، از لوازم و امکانات خود چیزی با خود نبر و تخت جدید را فراموش کن.
در آشتی هیچ گونه مجوی
سخن جز به جنگ و به کینه مگوی
هوش مصنوعی: در هنگام آشتی، هیچ کلامی جز درباره جنگ و کینه‌توزی نرانید.
کسی کو برد آب و آتش بهم
ابر هر دوان کرده باشد ستم
هوش مصنوعی: کسی که توانسته باشد آب و آتش را به هم پیوند دهد، به دو عنصر مهم و متضاد دست یافته است و این کار بر او ستمی بزرگ است.
دو پر مایه بیدار و دو پهلوان
یکی پیر و باهوش و دیگر جوان
هوش مصنوعی: دو پرنده با ویژگی‌های برجسته در حال بیداری هستند. یکی از آن‌ها پیر و با تجربه است و دیگری جوان و پر انرژي.
برفتند با پند افراسیاب
به آرام پیر و جوان بر شتاب
هوش مصنوعی: افراسیاب با نصیحت خود موجب شد که همه، جوان و پیر، به آرامی و بی‌سر و صدا از محل رفتند.
ابا ترگ زرین و کوپال و تیغ
خروشان به کردار غرنده میغ
هوش مصنوعی: با تاجی از طلا و یک شمشیر زبانه‌کش، مانند ابر غران در آسمان به نظر می‌رسد.