گنجور

بخش ۳۷

فرستاده آمد به نزدیک شاه
خردمند مردی ز توران سپاه
که ما شاه را بنده و چاکریم
زمین جز به فرمان او نسپریم
کس از خواست یزدان نیابد رها
اگر چه شود در دم اژدها
جهاندار داند که ما خود کییم
میان تنگ بسته ز بهر چییم
نبدمان به کار سیاوش گناه
ببرد اهرمن شاه را دل ز راه
که توران ز ایران همه پر غم است
زن و کودک خرد در ماتم است
نه بر آرزو کینه خواه آمدیم
ز بهر بر و بوم و گاه آمدیم
از این جنگ ما را بد آمد به سر
پسر بی پدر شد پدر بی پسر
به جان گر دهد شاهمان زینهار
ببندیم پیشش میان بنده‌وار
بدین لشکر اندر بسی مهتر است
کجا بندگی شاه را در خور است
گنهکار اوییم و او پادشاست
از او هرچ آید به ما بر رواست
سران سر به سر نزد شاه آوریم
بسی پوزش اندر گناه آوریم
گر از ما به دلش اندرون کین بود
بریدن سر دشمن آیین بود
ور ایدونک بخشایش آرد رواست
همان کرد باید که او را هواست
چو بشنید گفتار ایشان به درد
ببخشودشان شاه آزاد مرد
بفرمود تا پیش او آمدند
بر آن آرزو چاره‌جو آمدند
همه بر نهادند سر بر زمین
پر از خون دل و دیده پر آب کین
سپهبد سوی آسمان کرد سر
که ای دادگر داور چاره‌گر
همان لشکرست این که سر پر ز کین
همی خاک جستند ز ایران زمین
چنین کردشان ایزد دادگر
نه رای و نه دانش نه پای و نه پر
بدو دست یازم که او یار بس
ز گیتی نخواهیم فریادرس
بدین داستان زد یکی نیک رای
که از کین به زین اندر آورد پای
که این باره رخشنده تخت من است
کنون کار بیدار بخت من است
بدین کینه گر تخت و تاج آوریم
و گر رسم تابوت ساج آوریم
وگرنه به چنگ پلنگ اندرم
خور کرگسان است مغز سرم
کنون بر شما گشت کردار بد
شناسد هر آن کس که دارد خرد
نیم من به خون شما شسته چنگ
که گیرم چنین کار دشوار تنگ
همه یکسره در پناه منید
و گر چند بدخواه گاه منید
هر آن کس که خواهد نباشد رواست
بدین گفته افزایش آمد نه کاست
هر آن کس که خواهد سوی شاه خویش
گذارد نگیرم بر او راه پیش
ز کمی و بیشی و از رنج و آز
به نیروی یزدان شدم بی نیاز
چو ترکان شنیدند گفتار شاه
ز سر بر گرفتند یکسر کلاه
به پیروزی شاه خستو شدند
پلنگان جنگی چو آهو شدند
بفرمود شاه جهان تا سلیح
بیارند تیغ و سنان و رمیح
ز برگستوان و ز رومی کلاه
یکی توده کردند نزدیک شاه
به گرد اندرش سرخ و زرد و بنفش
زدند آن سرافراز ترکان درفش
بخوردند سوگندهای گران
که تا زنده‌ایم از کران تا کران
همه شاه را چاکر و بنده‌ایم
همه دل به مهر وی آگنده‌ایم
چو این کرده بودند بیدار شاه
ببخشید یکسر همه بر سپاه
ز همشان پس آنگه پراگنده کرد
همه بومش از مردم آگنده کرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرستاده آمد به نزدیک شاه
خردمند مردی ز توران سپاه
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای به نزد شاه دانا آمد که مردی از سرزمین توران و از سپاه او بود.
که ما شاه را بنده و چاکریم
زمین جز به فرمان او نسپریم
هوش مصنوعی: ما به شاه خدمتگزار و وابسته‌ایم و زمین را جز به دستور او به کسی نمی‌سپاریم.
کس از خواست یزدان نیابد رها
اگر چه شود در دم اژدها
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از اراده خداوند رهایی یابد، حتی اگر در لحظه‌ای سخت و خطرناک مانند برخورد با اژدها قرار بگیرد.
جهاندار داند که ما خود کییم
میان تنگ بسته ز بهر چییم
هوش مصنوعی: حاکم عالم می‌داند که ما در موقعیت خاصی هستیم و می‌دانیم که چرا در این وضعیت به سر می‌بریم.
نبدمان به کار سیاوش گناه
ببرد اهرمن شاه را دل ز راه
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که اگر عده‌ای به کار نیک سیاوش توجه نکنند و گناهی مرتکب شوند، در نتیجه، دل اهرمن (نماد شر) بر شاه (نماد خیر) منحرف می‌شود. در واقع، این جمله نشان‌دهنده تأثیر منفی اعمال نادرست بر روی افراد با روحیه خوب است.
که توران ز ایران همه پر غم است
زن و کودک خرد در ماتم است
هوش مصنوعی: توران به دلیل جنگ و مشکلات، پر از غم و اندوه است و زنان و کودکان آن در حال عزاداری و سوگواری به سر می‌برند.
نه بر آرزو کینه خواه آمدیم
ز بهر بر و بوم و گاه آمدیم
هوش مصنوعی: ما به این دنیا نیامده‌ایم تا با آرزوهایمان دشمنی کنیم، بلکه برای حفظ سرزمین و مکان خود به دنیا آمده‌ایم.
از این جنگ ما را بد آمد به سر
پسر بی پدر شد پدر بی پسر
هوش مصنوعی: از این جنگ برای ما مشکلات زیادی به وجود آمد؛ به گونه‌ای که پسر یتیم شد و پدر نیز بدون پسر ماند.
به جان گر دهد شاهمان زینهار
ببندیم پیشش میان بنده‌وار
هوش مصنوعی: اگر جان ما را شاه به خطر بیندازد، باید مراقب باشیم و در برابر او با فروتنی رفتار کنیم.
بدین لشکر اندر بسی مهتر است
کجا بندگی شاه را در خور است
هوش مصنوعی: در این نیرو، افرادی با تجربه و برجسته حضور دارند که شایسته‌ی خدمت به شاه و نگهداری از مقام او هستند.
گنهکار اوییم و او پادشاست
از او هرچ آید به ما بر رواست
هوش مصنوعی: ما گناهکار هستیم و او پادشاه است. هر چه از جانب او به ما برسد، برای ما مجاز است.
سران سر به سر نزد شاه آوریم
بسی پوزش اندر گناه آوریم
هوش مصنوعی: ما همه سران قوم را به حضور شاه می‌آوریم و از او به خاطر خطاهایمان عذرخواهی می‌کنیم.
گر از ما به دلش اندرون کین بود
بریدن سر دشمن آیین بود
هوش مصنوعی: اگر در دل ما کینه‌ای از او باشد، قطع رابطه با دشمن نشانه‌ی اصول و پایه‌های ماست.
ور ایدونک بخشایش آرد رواست
همان کرد باید که او را هواست
هوش مصنوعی: اگر بخواهد که ببخشد، این کار صحیح است و باید آنچه را که او می‌خواهد انجام دهد.
چو بشنید گفتار ایشان به درد
ببخشودشان شاه آزاد مرد
هوش مصنوعی: وقتی شاه آزاد مرد سخنان آن‌ها را شنید، ناراحتی‌اش را کنار گذاشت و به آن‌ها بخشش کرد.
بفرمود تا پیش او آمدند
بر آن آرزو چاره‌جو آمدند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا به حضور او بیایند، و آن‌ها با آرزو و در جستجوی چاره‌ای آمدند.
همه بر نهادند سر بر زمین
پر از خون دل و دیده پر آب کین
هوش مصنوعی: همه افرادی که در آنجا هستند، سرشان را بر زمین گذاشته‌اند و زمین پر از خون دل آن‌هاست، در حالی که چشمانشان از اشک و کینه پر شده است.
سپهبد سوی آسمان کرد سر
که ای دادگر داور چاره‌گر
هوش مصنوعی: سپهبد سر خود را به سمت آسمان بلند کرد و گفت: ای دادگر و قاضی، تویی که می‌توانی چاره‌ای برای ما پیدا کنی.
همان لشکرست این که سر پر ز کین
همی خاک جستند ز ایران زمین
هوش مصنوعی: این افراد که با خشم و کینه به پا خواسته‌اند، همان نیروهایی هستند که از سرزمین ایران بیرون می‌زنند و به خاک تعرض می‌کنند.
چنین کردشان ایزد دادگر
نه رای و نه دانش نه پای و نه پر
هوش مصنوعی: خدای دادگر این قوم را به گونه‌ای آفرید که نه تنها به عقل و دانش و توانایی‌های جسمی خود تکیه نمی‌کنند، بلکه به سرنوشت و تقدیر خود وابسته‌اند.
بدو دست یازم که او یار بس
ز گیتی نخواهیم فریادرس
هوش مصنوعی: فریب هیچ کس را نخور، زیرا او یاری از دنیا نمی‌خواهد و کسی نیست که به کمک آمده باشد.
بدین داستان زد یکی نیک رای
که از کین به زین اندر آورد پای
هوش مصنوعی: در این داستان، فردی با تفکری نیکو تصمیم می‌گیرد که به خاطر انتقام و کینه‌جویی از راهی که به زین منتهی می‌شود، پا به میدان بگذارد.
که این باره رخشنده تخت من است
کنون کار بیدار بخت من است
هوش مصنوعی: این روزها وضعیت من به خوبی روشن است و اکنون وقت آن رسیده که بخت و سرنوشت خود را به درستی مدیریت کنم.
بدین کینه گر تخت و تاج آوریم
و گر رسم تابوت ساج آوریم
هوش مصنوعی: با این کینه و دشمنی، اگر سلطنت و قدرت را به دست آوریم، یا اگر بر نشانه مرگ و وداع بیفتیم، باز هم به همین شکل رفتار خواهیم کرد.
وگرنه به چنگ پلنگ اندرم
خور کرگسان است مغز سرم
هوش مصنوعی: اگر مراقب نباشم، ممکن است به دست پلنگ دچا شوم و در این میان تنها کرگدن‌ها در مغز من باقی بمانند.
کنون بر شما گشت کردار بد
شناسد هر آن کس که دارد خرد
هوش مصنوعی: اکنون هر کسی که دارای خرد و عقل است، می‌تواند رفتارهای ناپسند و زشت را بشناسد.
نیم من به خون شما شسته چنگ
که گیرم چنین کار دشوار تنگ
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از وجودم با خون شما شسته شده است، پس چگونه می‌توانم چنین کار سخت و دشواری را انجام دهم؟
همه یکسره در پناه منید
و گر چند بدخواه گاه منید
هوش مصنوعی: همه شما زیر سایه و حمایت من هستید، هرچند ممکن است گهگاهی نسبت به من ناپسند باشید.
هر آن کس که خواهد نباشد رواست
بدین گفته افزایش آمد نه کاست
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد چیزهایی را از دست بدهد، حرف‌های او بی‌فایده است؛ زیرا در این مورد برای او چیزی به دست نمی‌آید و فقط ضرر می‌کند.
هر آن کس که خواهد سوی شاه خویش
گذارد نگیرم بر او راه پیش
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد به سمت پادشاه خود برود، من مانع او نمی‌شوم و راه را بر او نمی‌بندم.
ز کمی و بیشی و از رنج و آز
به نیروی یزدان شدم بی نیاز
هوش مصنوعی: از کم و زیاد و همچنین از درد و آزار freed شدہ و به نیروی خداوند ایمانی پیدا کردم.
چو ترکان شنیدند گفتار شاه
ز سر بر گرفتند یکسر کلاه
هوش مصنوعی: وقتی ترک‌ها سخنان شاه را شنیدند، به احترام او کلاهِ خود را بالا کردند.
به پیروزی شاه خستو شدند
پلنگان جنگی چو آهو شدند
هوش مصنوعی: با پیروزی شاه، شیران جنگی مانند آهوها نرم و آرام شدند.
بفرمود شاه جهان تا سلیح
بیارند تیغ و سنان و رمیح
هوش مصنوعی: شاه جهان فرمان داد تا سلاح‌های جنگی شامل شمشیر، نیزه و تیرکمان آورده شود.
ز برگستوان و ز رومی کلاه
یکی توده کردند نزدیک شاه
هوش مصنوعی: از برگ‌های درختان و کلاه رومی‌ها، توده‌ای درست کردند و آن را نزدیک شاه قرار دادند.
به گرد اندرش سرخ و زرد و بنفش
زدند آن سرافراز ترکان درفش
هوش مصنوعی: در اطراف او رنگ‌های سرخ، زرد و بنفش به اهتزاز درآمدند، افرادی با سرود و افتخار از ترک‌ها در حال نمایش پرچم هستند.
بخوردند سوگندهای گران
که تا زنده‌ایم از کران تا کران
هوش مصنوعی: قسم‌های جدی و سختی را خوردند که تا زمانی که زنده‌هستیم، از هر گوشه و کنار، با هم خواهیم بود.
همه شاه را چاکر و بنده‌ایم
همه دل به مهر وی آگنده‌ایم
هوش مصنوعی: همه ما خدمتگزاران و زیر دستان شاه هستیم و همه دل‌هایی پر از عشق و محبت نسبت به او داریم.
چو این کرده بودند بیدار شاه
ببخشید یکسر همه بر سپاه
هوش مصنوعی: وقتی شاه بیدار شد و دید که این کارها انجام شده است، به طور کامل بر سپاه بخشود.
ز همشان پس آنگه پراگنده کرد
همه بومش از مردم آگنده کرد
هوش مصنوعی: سپس او به همه جا پراکنده شد و سرزمینش را از انسان‌ها پر کرد.