بخش ۱۹
پر از کینه سالار توران سپاه
خروشان بیامد به آوردگاه
چو گودرز کشوادگان را بدید
سخن گفت بسیار و پاسخ شنید
بدو گفت کای پر خرد پهلوان
به رنج اندرون چند پیچی روان
روان سیاووش را زان چه سود
که از شهر توران برآری تو دود
بدان گیتی او جای نیکان گزید
نگیری تو آرام کو آرمید
دو لشکر چنین پاک با یکدگر
فگنده چو پیلان ز تن دور سر
سپاه دو کشور همه شد تباه
گه آمد که برداری این کینهگاه
جهان سر به سر پاک بیمرد گشت
بر این کینه پیکار ما سرد گشت
ور ایدونک هستی چنین کینهدار
از آن کوهپایه سپاه اندرآر
تو از لشکر خویش بیرون خرام
مگر خود برآیدت ز این کینه کام
به تنها من و تو بر این دشت کین
بگردیم و کینآوران همچنین
ز ما هرک او هست پیروزبخت
رسد خود به کام و نشیند به تخت
اگر من به دست تو گردم تباه
نجویند کینه ز توران سپاه
به پیش تو آیند و فرمان کنند
به پیمان روان را گروگان کنند
وگر تو شوی کشته بر دست من
کسی را نیازارم از انجمن
مرا با سپاه تو پیکار نیست
بر ایشان ز من نیز تیمار نیست
چو گودرز گفتار پیران شنید
از اختر همی بخت وارونه دید
نخست آفرین کرد بر کردگار
دگر یاد کرد از شه نامدار
به پیران چنین گفت کای نامور
شنیدیم گفتار تو سر به سر
ز خون سیاوش به افراسیاب
چه سودست از داد سر برمتاب
که چون گوسفندش ببرید سر
پر از خون دل از درد خسته جگر
از آن پس برآورد ز ایران خروش
ز بس کشتن و غارت و جنگ و جوش
سیاوش به سوگند تو سر بداد
تو دادی به خیره مر او را به باد
از آن پس که نزد تو فرزند من
بیامد کشیدی سر از پند من
شتابیدی و جنگ را ساختی
به کردار آتش همی تاختی
مرا حاجت از کردگار جهان
بر این گونه بود آشکار و نهان
که روزی تو پیش من آیی بجنگ
کنون آمدی نیست جای درنگ
به پیران سر اکنون به آوردگاه
بگردیم یک با دگر بیسپاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پر از کینه سالار توران سپاه
خروشان بیامد به آوردگاه
هوش مصنوعی: سالار توران با قلبی پر از کینه، لشکری پرتوان و قوی را به میدان نبرد آورده است.
چو گودرز کشوادگان را بدید
سخن گفت بسیار و پاسخ شنید
هوش مصنوعی: گودرز به افرادی که در حال کار بودند نگاه کرد و با آنها صحبت کرد، او بسیار گفت و به حرفهایشان گوش داد.
بدو گفت کای پر خرد پهلوان
به رنج اندرون چند پیچی روان
هوش مصنوعی: به او گفت: ای دلاور با خرد، چرا در این زحمت و سختی، چنین پریشان هستی؟
روان سیاووش را زان چه سود
که از شهر توران برآری تو دود
هوش مصنوعی: روان سیاوش را از درد و رنجی که در شهر توران احساس کرده، نمیتوانی نجات بدهی. حتی اگر تو بخواهی را به یاد او از آنجا دور کنی، چه سودی خواهد داشت؟
بدان گیتی او جای نیکان گزید
نگیری تو آرام کو آرمید
هوش مصنوعی: بدان که در این دنیا، او مکانی را برگزیده که در آن نیکان قرار دارند. تو هم اگر به آرامش و آسایش میخواهی، باید به دنبال جایی باشی که آنجا میتوان آسوده خاطر بود.
دو لشکر چنین پاک با یکدگر
فگنده چو پیلان ز تن دور سر
هوش مصنوعی: دو طرف به شدت در حال نبرد هستند و مثل فیلها که با قدرت به یکدیگر برخورد میکنند، به هم حمله میکنند.
سپاه دو کشور همه شد تباه
گه آمد که برداری این کینهگاه
هوش مصنوعی: بزودی سپاه دو کشور نابود خواهد شد، و زمان آن فرامیرسد که این کینه و دشمنی را برطرف کنیم.
جهان سر به سر پاک بیمرد گشت
بر این کینه پیکار ما سرد گشت
هوش مصنوعی: به خاطر این دشمنی و مبارزهای که داریم، جهان به طور کلی از وجود مردان پاک و درستکار خالی شده و بر اثر این تنشها، همه چیز در حال آرامش و سردی است.
ور ایدونک هستی چنین کینهدار
از آن کوهپایه سپاه اندرآر
هوش مصنوعی: اگر چنین کینهای در دل داری، پس باید از آن کوهپایه سپاهی را آماده کنی.
تو از لشکر خویش بیرون خرام
مگر خود برآیدت ز این کینه کام
هوش مصنوعی: از گروه خودت بیرون بیا و قدمی جلو بگذار، مگر اینکه از این کینه رهایی یابی.
به تنها من و تو بر این دشت کین
بگردیم و کینآوران همچنین
هوش مصنوعی: بیایید با هم در این دشت بگردیم و به دنبال کسانی باشیم که باعث کینه و دشمنی شدهاند.
ز ما هرک او هست پیروزبخت
رسد خود به کام و نشیند به تخت
هوش مصنوعی: هر کسی که با ما مرتبط باشد و شایسته باشد، به موفقیت خواهد رسید و در موقعیت دلخواهش قرار خواهد گرفت.
اگر من به دست تو گردم تباه
نجویند کینه ز توران سپاه
هوش مصنوعی: اگر من به دست تو نابود شوم، سپاه توران از من کینهای نمیورزند.
به پیش تو آیند و فرمان کنند
به پیمان روان را گروگان کنند
هوش مصنوعی: به نزد تو میآیند و از تو درخواست میکنند و جان را به عنوان ضمانت به گرو میسپارند.
وگر تو شوی کشته بر دست من
کسی را نیازارم از انجمن
هوش مصنوعی: اگر تو به دست من کشته شوی، من هیچ کس را از جمع دوستان آزار نخواهم داد.
مرا با سپاه تو پیکار نیست
بر ایشان ز من نیز تیمار نیست
هوش مصنوعی: من با لشکر تو دشمنی ندارم و در مورد آنها هم نگران نیستم.
چو گودرز گفتار پیران شنید
از اختر همی بخت وارونه دید
هوش مصنوعی: گودرز به سخنان بزرگترها توجه کرد و از سرنوشت خود احساس کرد که همهچیز به خوبی پیش نمیرود.
نخست آفرین کرد بر کردگار
دگر یاد کرد از شه نامدار
هوش مصنوعی: در ابتدا به خالق جهان و آفریننده جهان سپاس گفت، سپس از پادشاه بزرگ و معروف یاد کرد.
به پیران چنین گفت کای نامور
شنیدیم گفتار تو سر به سر
هوش مصنوعی: با دقت به حرفهای تو، ای بزرگوار و مشهور، گوش فرا دادیم و آن را به خوبی فهمیدیم.
ز خون سیاوش به افراسیاب
چه سودست از داد سر برمتاب
هوش مصنوعی: از خون سیاوش، چه نفعی برای افراسیاب وجود دارد؟ بر سر داد و انصاف نه باید تکیه کرد.
که چون گوسفندش ببرید سر
پر از خون دل از درد خسته جگر
هوش مصنوعی: وقتی که سر گوسفندش را بریدند، دلش پر از درد و غم شد و از شدت این ناراحتی به شدت رنج کشید.
از آن پس برآورد ز ایران خروش
ز بس کشتن و غارت و جنگ و جوش
هوش مصنوعی: پس از آن، سرزمین ایران را از شدت کشتار، تاراج و جنگ، صدا و فریاد بلندی برمیآورد.
سیاوش به سوگند تو سر بداد
تو دادی به خیره مر او را به باد
هوش مصنوعی: سیاوش به خاطر قسم تو جانش را فدای تو کرد و تو به خاطر نادانی و بیتوجهی او را در باد سپردی.
از آن پس که نزد تو فرزند من
بیامد کشیدی سر از پند من
هوش مصنوعی: پس از آنکه فرزندم به نزد تو آمد، دیگر به سخنان من توجه نکردی.
شتابیدی و جنگ را ساختی
به کردار آتش همی تاختی
هوش مصنوعی: به سرعت آمدی و جنگی را به وجود آوردی، همچون آتش که پرخروش و تند است.
مرا حاجت از کردگار جهان
بر این گونه بود آشکار و نهان
هوش مصنوعی: از خداوند جهان خواستهای دارم که هم در ظواهر و هم در باطن برایم روشن و مشخص است.
که روزی تو پیش من آیی بجنگ
کنون آمدی نیست جای درنگ
هوش مصنوعی: روزهایی خواهد آمد که تو به دیدار من خواهی آمد و حالا که اینجا هستی، وقت تامل و عقبنشینی نیست.
به پیران سر اکنون به آوردگاه
بگردیم یک با دگر بیسپاه
هوش مصنوعی: بیایید هماکنون به میدان جنگ رفته و در کنار یکدیگر بدون وجود سپاه از تواناییهای خود بهرهبرداری کنیم.