گنجور

بخش ۱۲

نویسندهٔ نامه را خواند و گفت
برآورد خواهم نهان از نهفت
اگر برگشایی تو لب را ز بند
زبان آورد بر سرت بر گزند
یکی نامه فرمود نزدیک شاه
به آگاه کردن ز کار سپاه
به خسرو نمود آن کجا رفته بود
سخن هرچ پیران بدو گفته بود
فرستادن گیو و پیوند و مهر
نمودن بدو کار گردان سپهر
ز پاسخ که دادند مر گیو را
بزرگان و فرزانهٔ نیو را
وز آن لشکری کز پسش چون پلنگ
بیاورد سوی کنابد به جنگ
از آن پس کجا رزمگه ساختند
وز آن رزم دل را بپرداختند
ز هومان و نستیهن جنگجوی
سراسر همه یاد کرد اندر اوی
ز کردار بیژن که روز نبرد
بدان گرزداران توران چه کرد
سخن سر به سر چون همه گفته بود
ز پیکار و جنگ آن کجا رفته بود
بپردخت زان پس به افراسیاب
که با لشکر آمد به نزدیک آب
گر او از لب رود جیحون سپاه
به ایران گذارد سپه را به راه
تو دانی که با او نداریم پای
ایا فرخجسته جهان کدخدای
مگر خسرو آید به پشت سپاه
به سر بر نهد بندگان را کلاه
ور ایدونک پیران کند دست پیش
بخواهد سپه یاور از شاه خویش
به خسرو رسد زان سپس آگهی
ک با او چه سازد به بختت رهی
و دیگر که از رستم دیو بند
ز لهراسب وز اشکش هوشمند
ز کردار ایشان به کهتر خبر
رساند مگر شاه پیروزگر
چو نامه به مهر اندر آورد و بند
بفرمود تا بر ستور نوند
نشستنگه خسروی ساختند
فراوان تگاور برون تاختند
بفرمود تا رفت پیشش هجیر
جوانی به کردار هشیار و پیر
بگفت آن سخن سر به سر پهلوان
به پیش هشیوار پور جوان
بدو گفت کای پور هشیاردل
یکی تیز گردان بدین کار دل
اگر مر تو را نزد من دستگاه
همی جست باید کنونست گاه
چو بستانی این نامه هم در زمان
برو هم به کردار باد دمان
شب و روز ماسای و سر بر مخار
ببر نامهٔ من بر شهریار
به پدرود کردن گرفتش به بر
برون آمد از پیش فرخ پدر
ز لشکر دو تن را بر خویش خواند
سبکشان به اسب تگاور نشاند
برون شد ز پرده‌سرای پدر
به هر منزلی بر هیونی دگر
خور و خواب و آرامشان بر ستور
چه تاریکی شب چه تابنده هور
بر آن گونه پویان به راه آمدند
به یک هفته نزدیک شاه آمدند
چو از راه ایران بیامد سوار
کس آمد بر خسرو نامدار
پذیره فرستاد شماخ را
چه مایه دلیران گستاخ را
بپرسید چون دید روی هجیر
که ای پهلوان‌زادهٔ شیرگیر
درودست باری که بس ناگهان
رسیدی به نزدیک شاه جهان
بفرمود تا پرده برداشتند
به اسبش ز درگاه بگذاشتند
هجیر اندر آمد چو خسرو بدوی
نگه کرد پیشش بمالید روی
بپرسید بسیار و بنشاندش
هزاران هجیر آفرین خواندش
ز گوهر یکی تاج پیروزه شاه
به سر بر نهادش چو رخشنده ماه
ز گودرز وز مهتران سپاه
ز هر یک یکایک بپرسید شاه
درود بزرگان به خسرو بداد
همه کار لشکر بر او کرد یاد
بدو داد پس نامهٔ پهلوان
جوان خردمند روشن‌روان
نویسنده را پیش بنشاندند
بفرمود تا نامه برخواندند
چو برخواند نامه به خسرو دبیر
ز یاقوت رخشان دهان هجیر
بیاگند وز آن پس به گنجور گفت
که دینار و دیبا بیار از نهفت
بیاورد بدره چو فرمان شنید
همی ریخت تا شد سرش ناپدید
بیاورد پس جامه زرنگار
چنان چون بود از در شهریار
همیدون ببردند پیش هجیر
ابا زین زرین ده اسب هژیر
به یارانش بر خلعت افگند نیز
درم داد و دینار و هرگونه چیز
از آن پس چو از جای برخاستند
نشستنگه می بیاراستند
هجیر و بزرگان خسروپرست
گرفتند یکسر همه می به دست
نشستند یک روز و یک شب به هم
همی رای زد خسرو از بیش و کم
به شبگیر خسرو سر و تن بشست
به پیش جهانداور آمد نخست
بپوشید نو جامهٔ بندگی
دو دیده چو ابری به بارندگی
دوتایی شده پشت و بنهاد سر
همی آفرین خواند بر دادگر
از او خواست پیروزی و فرهی
بدو جست دیهیم و تخت مهی
به یزدان بنالید ز افراسیاب
به درد از دو دیده فرو ریخت آب
وز آنجا بیامد چو سرو سهی
نشست از بر گاه شاههنشهی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نویسندهٔ نامه را خواند و گفت
برآورد خواهم نهان از نهفت
هوش مصنوعی: نویسندهٔ نامه را مطالعه کرد و گفت: "من به زودی موضوع را از پنهان بیرون خواهم کشید."
اگر برگشایی تو لب را ز بند
زبان آورد بر سرت بر گزند
هوش مصنوعی: اگر تو به کلام بیایی و زبانت را آزاد کنی، سخنانی به روی تو خواهد ریخت که از آن لذت خواهی برد.
یکی نامه فرمود نزدیک شاه
به آگاه کردن ز کار سپاه
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای به نزد شاه فرستاد تا او را از وضعیت سپاه مطلع سازد.
به خسرو نمود آن کجا رفته بود
سخن هرچ پیران بدو گفته بود
هوش مصنوعی: به خسرو نشان دادند که او کجا رفته بود و سخنانی که همه‌ی پیران در مورد او گفته بودند.
فرستادن گیو و پیوند و مهر
نمودن بدو کار گردان سپهر
هوش مصنوعی: گیو و مهر به او فرستاده شد تا در کارهای بزرگ و مهم به او کمک کند و حمایت کند.
ز پاسخ که دادند مر گیو را
بزرگان و فرزانهٔ نیو را
هوش مصنوعی: در پاسخ به سوالات و مشکلات گیو، بزرگان و دانایان نیو نظرات و راهنمایی‌هایی ارائه دادند.
وز آن لشکری کز پسش چون پلنگ
بیاورد سوی کنابد به جنگ
هوش مصنوعی: و از آن گروهی که مانند پلنگ به سوی میدان جنگ می‌آیند و آماده‌ی نبرد هستند.
از آن پس کجا رزمگه ساختند
وز آن رزم دل را بپرداختند
هوش مصنوعی: از آن زمان دیگر کجا می‌توان محل جنگی درست کرد و دل را از آن نبرد آزاد ساخت؟
ز هومان و نستیهن جنگجوی
سراسر همه یاد کرد اندر اوی
هوش مصنوعی: در اینجا از جنگجویی به نام هومان و نستیهن یاد می‌شود که در میدان جنگ شناخته شده‌اند و داستان آنها در میان مردم معروف است.
ز کردار بیژن که روز نبرد
بدان گرزداران توران چه کرد
هوش مصنوعی: از رفتار بیژن در روز جنگ با گرزداران تورانی چه برآمد.
سخن سر به سر چون همه گفته بود
ز پیکار و جنگ آن کجا رفته بود
هوش مصنوعی: همه صحبت‌ها که دربارهٔ جنگ و نبرد بود، حالا کجا رفته‌اند؟
بپردخت زان پس به افراسیاب
که با لشکر آمد به نزدیک آب
هوش مصنوعی: سپس به افراسیاب پرداخت، زیرا او با لشکری به کنار آب نزدیک شده بود.
گر او از لب رود جیحون سپاه
به ایران گذارد سپه را به راه
هوش مصنوعی: اگر او با لشکرش از کنار رود جیحون عبور کند، سپاه را به سمت ایران خواهد برد.
تو دانی که با او نداریم پای
ایا فرخجسته جهان کدخدای
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که ما با او رابطه‌ای نداریم، ای سرور و خوشبخت جهان، تو که کدخدای جهان هستی.
مگر خسرو آید به پشت سپاه
به سر بر نهد بندگان را کلاه
هوش مصنوعی: آیا خسرو به همراه سپاهش خواهد آمد تا بر سر بندگان کلاهی بگذارد؟
ور ایدونک پیران کند دست پیش
بخواهد سپه یاور از شاه خویش
هوش مصنوعی: اگر در چنین شرایطی، پیران برای کمک به شاه خود دست به دامان او شود، باید سپاه از او درخواست کند.
به خسرو رسد زان سپس آگهی
ک با او چه سازد به بختت رهی
هوش مصنوعی: خبر به خسرو می‌رسد که با بخت تو چه کار خواهد کرد.
و دیگر که از رستم دیو بند
ز لهراسب وز اشکش هوشمند
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به شخصیتی به نام رستم و دیوان دارد. رستم، که در داستان‌ها قهرمان بزرگ و توانمندی است، به خاطر خصوصیات برجسته خود و هوش و ذکاوتی که از لهراسب (پادشاهی تاریخی) و اشکانیان به ارث برده، شناخته می‌شود. در واقع، جنبه‌های دلاوری و زیرکی این قهرمان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهیم.
ز کردار ایشان به کهتر خبر
رساند مگر شاه پیروزگر
هوش مصنوعی: از کردار و رفتار آنان بهتر است که خبر به کسی منتقل نشود، مگر اینکه خود شاه بزرگوار و پیروز از آن مطلع شود.
چو نامه به مهر اندر آورد و بند
بفرمود تا بر ستور نوند
هوش مصنوعی: زمانی که نامه را با مهر خود مهر کرد و دستور داد که آن را بر روی اسب قرار دهند.
نشستنگه خسروی ساختند
فراوان تگاور برون تاختند
هوش مصنوعی: برای نشستن و آرامش دادن به شاه، فضایی بزرگ و زیبا فراهم کردند و افراد قوی و نیرومند به بیرون رفتند.
بفرمود تا رفت پیشش هجیر
جوانی به کردار هشیار و پیر
هوش مصنوعی: فرمان داد تا جوانی به نام هجیر که مانند فردی باهوش و باتجربه به نظر می‌رسید، به نزد او برود.
بگفت آن سخن سر به سر پهلوان
به پیش هشیوار پور جوان
هوش مصنوعی: او آن سخن را به طور کامل به پهلوان گفت و به طرف جوان باهوش اشاره کرد.
بدو گفت کای پور هشیاردل
یکی تیز گردان بدین کار دل
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای پسر باهوش، تو باید هوشیار و زیرک باشی تا در این کار موفق شوی.
اگر مر تو را نزد من دستگاه
همی جست باید کنونست گاه
هوش مصنوعی: اگر تو را نزد من جستجو می‌کنند، اکنون زمان مناسبی است که خود را نشان دهی.
چو بستانی این نامه هم در زمان
برو هم به کردار باد دمان
هوش مصنوعی: اگر درخت باغ را بشکنی، این نامه را نیز در زمان مناسب بفرست و مانند نسیم، با نرمی و لطافت عمل کن.
شب و روز ماسای و سر بر مخار
ببر نامهٔ من بر شهریار
هوش مصنوعی: روز و شب تلاش کن و سر بر نتاب، نامه‌ام را به پادشاه برسان.
به پدرود کردن گرفتش به بر
برون آمد از پیش فرخ پدر
هوش مصنوعی: او با احساس وداع به آغوش پدر رفت و از نزد پدر فرخ خارج شد.
ز لشکر دو تن را بر خویش خواند
سبکشان به اسب تگاور نشاند
هوش مصنوعی: دو نفر از لشکر را به نزد خود فراخواند و آنها را بر اسب‌های استوار نشاند.
برون شد ز پرده‌سرای پدر
به هر منزلی بر هیونی دگر
هوش مصنوعی: از خانه‌ی پدر بیرون آمد و به هر مکان جدیدی قدم گذاشت و با صحنه‌ها و عناصر تازه‌ای روبه‌رو شد.
خور و خواب و آرامشان بر ستور
چه تاریکی شب چه تابنده هور
هوش مصنوعی: زندگی روزمره و آسایش آن‌ها، چه در دل تاریکی شب باشد و چه در روشنایی آفتاب، برایشان هیچ تفاوتی ندارد.
بر آن گونه پویان به راه آمدند
به یک هفته نزدیک شاه آمدند
هوش مصنوعی: آن افرادی که در حرکت و پویایی خاصی بودند، پس از گذشت یک هفته به نزدیک شاه رسیدند.
چو از راه ایران بیامد سوار
کس آمد بر خسرو نامدار
هوش مصنوعی: وقتی سوارکاری از سمت ایران آمد، کسی بر خسرو مشهور وارد شد.
پذیره فرستاد شماخ را
چه مایه دلیران گستاخ را
هوش مصنوعی: او با شجاعت و دلیری از شماخ استقبال کرد، چه نیازی به دلیران و بی‌پروا دارد.
بپرسید چون دید روی هجیر
که ای پهلوان‌زادهٔ شیرگیر
هوش مصنوعی: به خاطر دیدن چهره هجیر، از او پرسیدند که ای فرزند پهلوان و شیر خدا، چه حال و احوالی داری؟
درودست باری که بس ناگهان
رسیدی به نزدیک شاه جهان
هوش مصنوعی: سلام بر تو که ناگهان به درگاه پادشاه جهان نزدیک شدی.
بفرمود تا پرده برداشتند
به اسبش ز درگاه بگذاشتند
هوش مصنوعی: او دستور داد که پرده را کنار بزنند و اسبش را از درگاه خارج کردند.
هجیر اندر آمد چو خسرو بدوی
نگه کرد پیشش بمالید روی
هوش مصنوعی: هجیر به قصر خسرو وارد شد و وقتی خسرو به او نگاه کرد، به احترام او صورتش را به زمین سایید.
بپرسید بسیار و بنشاندش
هزاران هجیر آفرین خواندش
هوش مصنوعی: او از او پرسش‌های فراوانی کرد و او را به گونه‌ای مورد ستایش و تحسین قرار داد که به او هزاران کلمه زیبا نسبت داد.
ز گوهر یکی تاج پیروزه شاه
به سر بر نهادش چو رخشنده ماه
هوش مصنوعی: شاه تاجی از سنگ قیمتی بر سر گذاشت که مانند ماه درخشان بود.
ز گودرز وز مهتران سپاه
ز هر یک یکایک بپرسید شاه
هوش مصنوعی: شاه از گودرز و سرداران سپاه، درباره‌ی هر یک به طور جداگانه سؤال کرد.
درود بزرگان به خسرو بداد
همه کار لشکر بر او کرد یاد
هوش مصنوعی: سلام بزرگان به پادشاه، همه امور لشکر را به او یادآوری کردند.
بدو داد پس نامهٔ پهلوان
جوان خردمند روشن‌روان
هوش مصنوعی: او نامه‌ای به جوانی باهوش و دلیر داد که نورانی و روشنفکر بود.
نویسنده را پیش بنشاندند
بفرمود تا نامه برخواندند
هوش مصنوعی: نویسنده را نشاندند و از او خواستند تا نامه‌ای را بخواند.
چو برخواند نامه به خسرو دبیر
ز یاقوت رخشان دهان هجیر
هوش مصنوعی: وقتی که دبیر نامه را به خسرو می‌خواند، دهان هجیر مانند یاقوت درخشان بود.
بیاگند وز آن پس به گنجور گفت
که دینار و دیبا بیار از نهفت
هوش مصنوعی: بیا و از آن پس به خزانه گفت که سکه و پارچه‌ی باارزش را از پنهان بیاور.
بیاورد بدره چو فرمان شنید
همی ریخت تا شد سرش ناپدید
هوش مصنوعی: نزدیک آمد و هنگامی که فرمان را شنید، شروع به ریختن کرد تا اینکه سرش ناپدید شد.
بیاورد پس جامه زرنگار
چنان چون بود از در شهریار
هوش مصنوعی: لباسی زیبا و رنگارنگ بیاور که شبیه لباسی باشد که از در بارگاه پادشاه بیرون آمده است.
همیدون ببردند پیش هجیر
ابا زین زرین ده اسب هژیر
هوش مصنوعی: می‌گویند که همیدون، گروهی از اسب‌های زیبا و زینت‌دار را به پیش هجیر بردند.
به یارانش بر خلعت افگند نیز
درم داد و دینار و هرگونه چیز
هوش مصنوعی: او به دوستانش لباس‌های زیبا هدیه داد و همچنین سکه‌های درم و دینار و هر نوع کالاهای دیگر را نیز به آنها بخشید.
از آن پس چو از جای برخاستند
نشستنگه می بیاراستند
هوش مصنوعی: پس از آن که از جایی برخاستند، دوباره نشسته و می‌نوشیدند و خود را سرگرم می‌کردند.
هجیر و بزرگان خسروپرست
گرفتند یکسر همه می به دست
هوش مصنوعی: نگهبانان و بزرگان طرفدار خسرو، همه به طور کامل مشغول نوشیدن شراب شدند.
نشستند یک روز و یک شب به هم
همی رای زد خسرو از بیش و کم
هوش مصنوعی: یک روز و شب گروهی دور هم نشسته بودند و سخن می‌گفتند. خسرو به بررسی و ارزیابی مسائل مختلف پرداخت.
به شبگیر خسرو سر و تن بشست
به پیش جهانداور آمد نخست
هوش مصنوعی: خسرو در دل شب لباس و تن خود را شست و سپس به پیش داور جهانی حاضر شد.
بپوشید نو جامهٔ بندگی
دو دیده چو ابری به بارندگی
هوش مصنوعی: دو چشم خود را مانند ابری که در باران می‌بارد، با لباس نو و زیبا از بندگی بپوشانید.
دوتایی شده پشت و بنهاد سر
همی آفرین خواند بر دادگر
هوش مصنوعی: دو نفر به هم پشت کرده و سرشان را به هم نزدیک کرده‌اند و برای دادگر (خداوند یا قاضی) دعا و نیایش می‌کنند.
از او خواست پیروزی و فرهی
بدو جست دیهیم و تخت مهی
هوش مصنوعی: او از او خواست که پیروزی و عزت به او بدهد و به دنبال تاج و تختی همچون ماه بود.
به یزدان بنالید ز افراسیاب
به درد از دو دیده فرو ریخت آب
هوش مصنوعی: از خداوند مدد بخواهید و از ظلم افراسیاب شکایت کنید، زیرا اشک‌هایمان از چشمانمان به خاطر این درد ریخته شده است.
وز آنجا بیامد چو سرو سهی
نشست از بر گاه شاههنشهی
هوش مصنوعی: از آنجا به آرامی همچون سرو بلند، بر فراز تخت شاهانه نشسته است.