گنجور

بخش ۱۱

دو بهره چو از تیره شب درگذشت
ز جوش سواران بجوشید دشت
گرفتند ترکان همه تاختن
بدان تاختن گردن افراختن
چو نستیهن آن لشکر کینه‌خواه
بیاورد نزدیک ایران سپاه
سپیده‌دمان تا بدانجا رسید
چو از دیده گه دیده‌بانش بدید
چو کارآگهان آگهی یافتند
سبک سوی گودرز بشتافتند
که آمد سپاهی چو کوه روان
که گویی ندارند گویا زبان
بر آن سان که رسم شبیخون بود
سپهدار داند که آن چون بود
به لشکر بفرمود پس پهلوان
که بیدار باشید و روشن‌روان
بخواند آن زمان بیژن گیو را
ابا تیغ‌زن لشکر نیو را
بدو گفت نیک اختر و کام تو
شکسته دل دشمن از نام تو
ببر هرک باید ز گردان من
از این نامداران و مردان من
پذیره شو این تاختن را چو شیر
سپاه اندر آورد به مردی به زیر
گزین کرد بیژن ز لشکر سوار
دلیران و پرخاشجویان هزار
رسیدند پس یک به دیگر فراز
دو لشکر پر از کینه و رزمساز
همه گُرزها برکشیدند پاک
یکی ابر بست از بر تیره خاک
فرود آمد از کوه ابر سیاه
بپوشید دیدار توران سپاه
سپهدار چون گرد تیره بدید
کزو لشکر ترک شد ناپدید
کمانها بفرمود کردن به زه
برآمد خروش از مهان و ز که
چو بیژن به نستیهن اندر رسید
درفش سر ویسگان را بدید
هوا سر به سر گشته زنگارگون
زمین شد به کردار دریای خون
ز ترکان دو بهره فتاده نگون
به زیر پی اسب غرقه به خون
یکی تیر بر اسب نستیهنا
رسید از گشاد و بر بیژنا
ز درد اندر آمد تگاور به روی
رسید اندر او بیژن جنگجوی
عمودی بزد بر سر ترگ‌دار
تهی ماند از او مغز و برگشت کار
چنین گفت بیژن به ایرانیان
که هر کو ببندد کمر بر میان
بجز گُرز و شمشیر گیرد به دست
کمان بر سرش بر کنم پاک پست
که ترکان به دیدن پری چهره‌اند
به جنگ از هنر پاک بی‌بهره‌اند
دلیری گرفتند کنداوران
کشیدند لشکر پرندآوران
چو پیلان همه دشت بر یکدگر
فگنده ز تنها جدا مانده سر
از آن رزمگه تا به توران سپاه
دمان از پس اندر گرفتند راه
چو پیران ندید آن زمان با سپاه
برادر بدو گشت گیتی سیاه
به کارآگهان گفت ز این رزمگاه
هیونی بتازد به آوردگاه
که آرد نشانی ز نستیهنم
وگرنه دو دیده ز سر برکنم
هیونی برون تاختند آن زمان
برفت و بدید و بیامد دمان
که نستیهن آنک بدان رزمگاه
ابا نامداران توران سپاه
بریده سرافگنده بر سان پیل
تن از گُرز خسته به کردار نیل
چو بشنید پیران برآمد به جوش
نماند آن زمان با سپهدار هوش
همی کند موی و همی ریخت آب
از او دور شد خورد و آرام و خواب
بزد دست و بدرید رومی قبای
برآمد خروشیدن های های
همی گفت کای کردگار جهان
همانا که با تو بدستم نهان
که بگسست از بازوان زور من
چنین تیره شد اختر و هور من
دریغ آن هژبر افگن گردگیر
جوان دلاور سوار هژیر
گرامی برادر جهانبان من
سر ویسگان گرد هومان من
چو نستیهن آن شیر شرزه به جنگ
که روباه بودی به جنگش پلنگ
کرا یابم اکنون بدین رزمگاه
به جنگ اندر آورد باید سپاه
بزد نای رویین و بربست کوس
هوا نیلگون شد زمین آبنوس
ز کوه کنابد برون شد سپاه
بشد روشنایی ز خورشید و ماه
سپهدار ایران بزد کرنای
سپاه اندر آورد و بگرفت جای
میان سپه کاویانی درفش
به پیش اندرون تیغهای بنفش
همه نامداران پرخاشخر
ابا نیزه و گُرزهٔ گاوسر
سپیده‌دمان اندر آمد سپاه
به پیکار تا گشت گیتی سیاه
برفتند زان پس به بنگاه خویش
به خیمه شد این، آن به خرگاه خویش
سپهدار ایران به زیبد رسید
از اندیشه کردن دلش بردمید
همی گفت کامروز رزمی گران
بکردیم و کشتیم از ایشان سران
گمانی برم زانک پیران کنون
دواند سوی شاه ترکان هیون
وز او یار خواهد به جنگ سپاه
رسانم کنون آگهی من به شاه

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو بهره چو از تیره شب درگذشت
ز جوش سواران بجوشید دشت
هوش مصنوعی: وقتی که دو بخش از شب سپری شد، دشت به خاطر هیاهوی سواران پرجنب‌وجوش شد.
گرفتند ترکان همه تاختن
بدان تاختن گردن افراختن
هوش مصنوعی: ترکان همه با هم به جنگ آمدند و در مبارزه، قامت راست کردند و آماده نبرد شدند.
چو نستیهن آن لشکر کینه‌خواه
بیاورد نزدیک ایران سپاه
هوش مصنوعی: وقتی که آن لشکر کینه‌جو به نزدیکی ایران رسید، آماده‌ی حمله شدند.
سپیده‌دمان تا بدانجا رسید
چو از دیده گه دیده‌بانش بدید
هوش مصنوعی: صبحگاهان به نقطه‌ای رسید که نگهبانش او را دید و از چشم پنهان نماند.
چو کارآگهان آگهی یافتند
سبک سوی گودرز بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی اهل خبره و کاردان متوجه موضوع شدند، به سرعت به سمت گودرز حرکت کردند.
که آمد سپاهی چو کوه روان
که گویی ندارند گویا زبان
هوش مصنوعی: سپاهیان مانند کوهی از نیرو و اقتدار به صحنه آمدند، به طوری که به نظر می‌رسید هیچ گونه کلام و گفتگویی دربارهٔ هدفشان ندارند.
بر آن سان که رسم شبیخون بود
سپهدار داند که آن چون بود
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که در حمله ناگهانی معمول است، فرمانده می‌داند که چگونه باید عمل کند.
به لشکر بفرمود پس پهلوان
که بیدار باشید و روشن‌روان
هوش مصنوعی: پادشاه به قهرمانانش فرمان داد که هوشیار و آگاه باشند.
بخواند آن زمان بیژن گیو را
ابا تیغ‌زن لشکر نیو را
هوش مصنوعی: در آن زمان، بیژن با صدای بلند گیو را صدا زد و از او خواست که با سپاه نیو، که در حال آماده شدن برای جنگ بودند، به میدان بیاید.
بدو گفت نیک اختر و کام تو
شکسته دل دشمن از نام تو
هوش مصنوعی: او گفت: ای نیک‌سرنوشت، و آرزوهایت برآورده شده، دشمن به خاطر نام تو دلش شکسته است.
ببر هرک باید ز گردان من
از این نامداران و مردان من
هوش مصنوعی: هر که بخواهد با من چگونه رفتار کند، باید از گردان و نامداران من باشد.
پذیره شو این تاختن را چو شیر
سپاه اندر آورد به مردی به زیر
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آماده شدن برای مواجهه با چالش‌ها و سختی‌ها است. مانند شیری که در سپاه می‌جنگد و با شجاعت در برابر دشمنان قرار می‌گیرد، به ما می‌گوید که باید با قدرت و اراده به مشکلات نزدیک شویم و در برابر آنها ثابت قدم باشیم.
گزین کرد بیژن ز لشکر سوار
دلیران و پرخاشجویان هزار
هوش مصنوعی: بیژن در میان سربازان شجاع و جنگجویان بانفوذ، هزار نفر را انتخاب کرد.
رسیدند پس یک به دیگر فراز
دو لشکر پر از کینه و رزمساز
هوش مصنوعی: دو لشکر که پر از کینه و آماده جنگ بودند، به هم رسیدند و رو در روی هم قرار گرفتند.
همه گُرزها برکشیدند پاک
یکی ابر بست از بر تیره خاک
هوش مصنوعی: همه افرادی که در کارزار حضور دارند، سلاح‌های خود را به بالا بردند، اما یکی از آن‌ها با نیرویی خاص، ابر را بر فراز خاک تیره قرار داد.
فرود آمد از کوه ابر سیاه
بپوشید دیدار توران سپاه
هوش مصنوعی: ابر سیاه از کوه پایین آمد و دیدار لشکر توران را پوشاند.
سپهدار چون گرد تیره بدید
کزو لشکر ترک شد ناپدید
هوش مصنوعی: سردار وقتی دورنگی و تاریکی را دید، متوجه شد که سپاه ترک‌ها ناپدید شده است.
کمانها بفرمود کردن به زه
برآمد خروش از مهان و ز که
هوش مصنوعی: سردار دستور داد که کمان‌ها را آماده کنند و از بزرگان صدای بلندی برخاست.
چو بیژن به نستیهن اندر رسید
درفش سر ویسگان را بدید
هوش مصنوعی: وقتی بیژن به محل نستیهن رسید، پرچم سر ویسگان را دید.
هوا سر به سر گشته زنگارگون
زمین شد به کردار دریای خون
هوش مصنوعی: هوا کاملاً زنگار گرفته و تیره شده و زمین مانند دریایی از خون به نظر می‌رسد.
ز ترکان دو بهره فتاده نگون
به زیر پی اسب غرقه به خون
هوش مصنوعی: از ترک‌ها دو خسارت زیر پاهای اسب، که در خون غوطه‌ور است، افتاده است.
یکی تیر بر اسب نستیهنا
رسید از گشاد و بر بیژنا
هوش مصنوعی: یک تیر به اسب ناشی رسید، از فاصله دور و بی‌خبر.
ز درد اندر آمد تگاور به روی
رسید اندر او بیژن جنگجوی
هوش مصنوعی: تگاور به خاطر درد و رنجی که کشیده، به سراغ بیژن جنگجو آمده است تا او را ببیند و در دلش احساساتی دارد.
عمودی بزد بر سر ترگ‌دار
تهی ماند از او مغز و برگشت کار
هوش مصنوعی: یک نی به صورت قائم بر روی درختی کوبیده شد، اما در نتیجه نه مغز درخت باقی ماند و نه توانست کار خود را ادامه دهد.
چنین گفت بیژن به ایرانیان
که هر کو ببندد کمر بر میان
هوش مصنوعی: بیژن به ایرانیان گفت: هر کس که کمرش را محکم ببندد و آماده جنگ شود...
بجز گُرز و شمشیر گیرد به دست
کمان بر سرش بر کنم پاک پست
هوش مصنوعی: به جز چماق و شمشیر، سلاح دیگری به دست نخواهم گرفت و به سر او با کمان حمله می‌کنم و او را به‌طور کامل پایین می‌آورم.
که ترکان به دیدن پری چهره‌اند
به جنگ از هنر پاک بی‌بهره‌اند
هوش مصنوعی: ترکان تنها به خاطر زیبایی و ظاهر دلربای این پری مانند به جنگ می‌آیند، در حالی که از هنر و مهارت واقعی بی‌خبر و ناآگاه هستند.
دلیری گرفتند کنداوران
کشیدند لشکر پرندآوران
هوش مصنوعی: دلاوران شجاعت را به دست آوردند و لشکری از پرندگان را به راه انداختند.
چو پیلان همه دشت بر یکدگر
فگنده ز تنها جدا مانده سر
هوش مصنوعی: چون فیل‌ها در دشت با هم درگیر شده‌اند، یکی از آن‌ها به تنهایی و دور از دیگران مانده است.
از آن رزمگه تا به توران سپاه
دمان از پس اندر گرفتند راه
هوش مصنوعی: از میدان جنگ تا سرزمین توران، سپاه ما به سرعت از پی دشمن حرکت کردند و راه را در دست گرفتند.
چو پیران ندید آن زمان با سپاه
برادر بدو گشت گیتی سیاه
هوش مصنوعی: وقتی که پیران در آن زمان، برادر را با سپاهیانش ندید، آنگاه دنیا برای او تیره و تار شد.
به کارآگهان گفت ز این رزمگاه
هیونی بتازد به آوردگاه
هوش مصنوعی: به افرادی که در کار خود زبده و ماهر هستند، گفته شده است که از این میدان جنگ با قدرت و شجاعت به میدانی دیگر حمله کنند.
که آرد نشانی ز نستیهنم
وگرنه دو دیده ز سر برکنم
هوش مصنوعی: اگر نشانی از محبوبم پیدا نکنم، چشمانم را از شدت اندوه می‌کَنم.
هیونی برون تاختند آن زمان
برفت و بدید و بیامد دمان
هوش مصنوعی: در آن زمان هیونی به بیرون شتافت و به دیدن چیزی رفت و دوباره بازگشت.
که نستیهن آنک بدان رزمگاه
ابا نامداران توران سپاه
هوش مصنوعی: در اینجا به مکان جنگی اشاره شده که در آنجا لشکر قهرمانان توران آماده نبرد هستند.
بریده سرافگنده بر سان پیل
تن از گُرز خسته به کردار نیل
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که شخصی دچار شکست و ناامیدی شده است. او خود را مانند یک حیوان مصیبت‌زده می‌بیند که تحت فشار و ضربه‌ای سنگین قرار گرفته و حالش به شدت دگرگون شده است. این حس از خستگی و بی‌پناهی او به شکل واضحی نمایان است.
چو بشنید پیران برآمد به جوش
نماند آن زمان با سپهدار هوش
هوش مصنوعی: وقتی که سالخوردگان این را شنیدند، به هیجان آمدند و در آن لحظه، دیگر از هوش و تدبیر سپه‌دار خبری نبود.
همی کند موی و همی ریخت آب
از او دور شد خورد و آرام و خواب
هوش مصنوعی: موهای او به طرز زیبایی نرم و روان است و از او آب به آرامی ریخته می‌شود. از او دور شدند، خوردند، آرام گرفتند و خوابشان برد.
بزد دست و بدرید رومی قبای
برآمد خروشیدن های های
هوش مصنوعی: دستش را بلند کرد و با شدت، لباس رومی را پاره کرد و شروع به گریه و زاری کرد.
همی گفت کای کردگار جهان
همانا که با تو بدستم نهان
هوش مصنوعی: او می‌گفت: ای خالق جهان، مسلماً که من با تو در دل خود ارتباطی پنهان دارم.
که بگسست از بازوان زور من
چنین تیره شد اختر و هور من
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت من از دست رفت، ستاره و خورشید من نیز به این حال تیره و تار شد.
دریغ آن هژبر افگن گردگیر
جوان دلاور سوار هژیر
هوش مصنوعی: افسوس بر آن دلاور جوانی که همچون شیر جنگیده و در میدان نبرد، پرچم را به دوش می‌کشد.
گرامی برادر جهانبان من
سر ویسگان گرد هومان من
هوش مصنوعی: برادر عزیزم، که کوششی بوسیله تو با ارزش است، تو همچون سر درخشان برای بزرگانی هستی که در کنار من قرار دارند.
چو نستیهن آن شیر شرزه به جنگ
که روباه بودی به جنگش پلنگ
هوش مصنوعی: وقتی که در نبرد شیر شجاع و نیرومند نیستی، نباید مانند روباه به جنگ با پلنگ بروی.
کرا یابم اکنون بدین رزمگاه
به جنگ اندر آورد باید سپاه
هوش مصنوعی: حالا کجا را پیدا کنم که در این میدان نبرد، کسی باشد که بتواند با سپاه به جنگ بیاید؟
بزد نای رویین و بربست کوس
هوا نیلگون شد زمین آبنوس
هوش مصنوعی: دست‌ها را به ساز درآورد و به صدا درآمد، و فضا را پر از نغمه‌های خوش کرد، به طوری که زمین مانند چوب آبنوس تیره و زیبا به نظر آمد.
ز کوه کنابد برون شد سپاه
بشد روشنایی ز خورشید و ماه
هوش مصنوعی: از دامنه‌های کوه، گروهی بیرون آمدند و نور روز از خورشید و ماه منتشر شد.
سپهدار ایران بزد کرنای
سپاه اندر آورد و بگرفت جای
هوش مصنوعی: سربازان ایران با صدای نرمی که از کرنا به گوش می‌رسید، به میدان آمدند و در موقعیت خود را تثبیت کردند.
میان سپه کاویانی درفش
به پیش اندرون تیغهای بنفش
هوش مصنوعی: در میان سپاه کاویانی، پرچم بزرگی به جلو قرار دارد و در آن، شمشیرهایی به رنگ بنفش دیده می‌شود.
همه نامداران پرخاشخر
ابا نیزه و گُرزهٔ گاوسر
هوش مصنوعی: تمام نیاموختگان و ناموران در کارزار، با نیزه و شمشیرشان بر دشمنان خود یورش می‌برند.
سپیده‌دمان اندر آمد سپاه
به پیکار تا گشت گیتی سیاه
هوش مصنوعی: در طلوع صبح، نیروهای جنگی به میدان آمدند و باعث شدند تا دنیا تاریک شود.
برفتند زان پس به بنگاه خویش
به خیمه شد این، آن به خرگاه خویش
هوش مصنوعی: پس از آن، به محل زندگی خود رفتند، یکی به خیمه‌اش و دیگری به خرگاه خود.
سپهدار ایران به زیبد رسید
از اندیشه کردن دلش بردمید
هوش مصنوعی: سردار ایران به زیبد رسید و از فکر و اندیشه‌اش دلش آزرده شد.
همی گفت کامروز رزمی گران
بکردیم و کشتیم از ایشان سران
هوش مصنوعی: امروز در میدان نبرد با جنگجویان مواجه شدیم و از آن‌ها سران را به قتل رساندیم.
گمانی برم زانک پیران کنون
دواند سوی شاه ترکان هیون
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که اکنون افراد پیر با عجله به سمت پادشاه ترکان می‌دوند و در این بین، من نیز احتمالاتی را در نظر می‌گیرم.
وز او یار خواهد به جنگ سپاه
رسانم کنون آگهی من به شاه
هوش مصنوعی: من به یاری او سپاهیانی خواهم فرستاد، اکنون خبر من به شاه می‌رسد.