گنجور

شمارهٔ ۳ - ترکیب‌بند در رثای حضرت سیدالشهدا (ع)

عالم تمام نوحه‌کنان از برای کیست؟
دوران سیاه‌پوش چنین در عزای کیست؟
نیلی چواست خیمة نه توی آسمان؟
جیب افق دریده زدست جفای کیست؟
دیگر غم که گونه خورشید را شکست؟
بر روی مه خراش کلف زابتلای کیست؟
از غم سیاه شد در و دیوار روزگار
این تیره‌فام غمکده ماتم‌سرای کیست؟
این صندلی مخمل مشکین به روی چرخ
کز شهریار خویش تهی مانده، جای کیست؟
خون شفق به چهرة ایام ریختند
گل‌های این چمن دگر از خار پای کیست؟
خون در تنی نماند و همان گریه در تلاش
پیچیده در گلوی نفس‌ هایهای کیست؟
از استماع ناله دل از کار می‌رود
این نیش داده سر به رگ جان، نوای کیست؟
دل‌ها کباب گشت و درون‌ها خراب شد
این آه دردناک دل مبتلای کیست؟
بر کف نهاده‌اند جهانی متاع جان
دعوی همان به‌جاست مگر خونبهای کیست؟
سر تا سر سپهر پر از دود ماتم است
آخر خبر کنید که اینها برای کیست؟
گویا مصیبت همه دل‌های مبتلاست
یعنی عزای شاه شهیدان کربلاست
آن شهسوار معرکة کربلا حسین
مهمان نورسیدة دشت بلا حسین
گلدستة بهار امامت به باغ دین
آن نخل نازپرور لطف خدا حسین
آن خو به ناز کردة آغوش جبرئیل
آن پارة دل و جگر مصطفی حسین
آن نور دیدة دل زهرا و مرتضی
یعنی برادر حسن مجتبی حسین
افتاده در میانة بیگانگان دین
بی‌غمگسار و بی‌کس و بی‌آشنا حسین
شخص حیا و خستة خصمان بی‌حیا
کان وفا و کشتة تیغ جفا حسین
آن خواندة به‌رغبت و افکندة به جور
در دست کوفیان دغا مبتلا حسین
از کوفیان ناکس و از شامیان دون
در کربلا نشانة تیر بلا حسین
از دشمنان شکسته به دل خار صد جفا
وز دوستان ندیده نسیم وفا حسین
مانند موج لاله و گل در ره نسیم
بر خون خویشتن زده پر دست و پا حسین
آنک جفای دشمن و اینک وفای دوست
بی‌بهره هم ز دشمن و هم دوست یا حسین
زین درد پایِ عشرت دنیا به خواب رفت
این گرد تا به آینة آفتاب رفت
گر صرف ماتم شه دوران شود کم است
هر گریه‌ای که وقف بر اولاد آدم است
جا دارد ار چو ابروی خوبان شود سیاه
این طاق سرنگون، که هلال محرم است
از بار غم خمیده قد ماه نو، بلی
پشت سپهر نیز ازین غصه‌‌ها خم است
آوخ ز گریه‌خیزی این درد گریه‌سوز
هر دیده گشت خشک همان دجله یم است
ماه محرم آمد و عشرت حرام گشت
باز اول مصیبت و باز اول غم است
باز آن دمست آنکه ز بس رستخیز خلق
افتند در گمان که قیامت همین دم است
زین غصه بسکه خاطر خورشید تیره شد
صبحی که سر زند ز افق، شام ماتم است
تا روزگار دل همه آه پیاپی است
تا شب مدار دیده به اشک دمادم است
در پیش موج گریه زمین را چه اعتبار
این سیل را معامله با عرش اعظم است
در دشت دل قیامت دل‌های مرده کرد
این نالة گرفته که با صور توأم است
چون اهل دل متاع غم دل کنند عرض
دردی است اینکه بر همه دردی مقدم است
آوخ که عمر خنده شادی تمام شد
جز آب شور گریه به مردم حرام شد
هر سال تازه خون شهیدان کربلا
چون لاله می‌دمد ز بیابان کربلا
این تازه‌تر که می‌رود از چشم ما برون
خونی که خورده‌اند یتیمان کربلا
آمد فرود و جمله به دل‌های ما نشست
گردی که شد بلند به میدان کربلا
این باغبان که بود که ناداده آب چید
چندین گل شکفته ز بستان کربلا
گلبن به جای گل دل خونین دهد به بار
خون خورده است خاک گلستان کربلا
آه از دمی که بی‌کس و بی‌یار و همنشین
تنها بماند رستم دستان کربلا
داد آن گلی که بود گل دامن رسول
دامن به دست خارِ بیابان کربلا
گشتند حلقه لشکر افزون ز مار و مور
خاتم صفت به گرد سلیمان کربلا
خون خورد تیغ تیز که در یک نفس براند
آبی به حلق تشنة سلطان کربلا
آبی که دیو و دد همه چون شیر می‌خورند
آل پیمبر از دم شمشیر می‌خورند
از موج گریه کشتی طاقت تباه شد
وز دود آه خانة دل‌ها سیاه شد
تا بود در جگر نم خون وقف گریه شد
تا بود در درون نفسی صرف آه شد
زین غم که سرخ شد رخ شهزادگان به خون
باید سیاه‌پوش چو بخت سیاه شد
تنها نه گرد غصّه به آدم رسید و بس
این غم غبار آینة مهر و ماه شد
پیغام درد تا برساند به شرق و غرب
پیک سرشک هر طرفی روبه‌راه شد
ایّام تیره شد چو محرّم فرا رسید
این ماه داغ ناصیة سال و ماه شد
خورشید کرد دعوی ماتم رسیدگی
رنگ شکسته بر رخ روشن گواه شد
هر کس که گریه کرد درین مه ز سوز دل
جبریل شد ضمان که بری از گناه شد
فردا چو گل شکفته شود پیش مصطفی
رویی که اندرین دهه همرنگ کاه شد
در گریه کوش تا بتوانی که در خورست
عذر گناهِ عمرِ ابد دیدة ترست
فریاد از دمی که شهنشاه دین پناه
در بر سلاح جنگ فروزان چو برق آه
آمد برون ز خیمه وداع حرم نمود
با خیل درد و حسرت و با خیل اشک و آه
بی‌اهتمام حضرت او اهل بیت شرع
چون شرع در زمانة ما مانده بی‌پناه
از دود آه اهل حرم شد سیاه‌پوش
چون خانه‌های اهل حشم خیمه‌ها سیاه
این یک نشسته در گل اشک از هجوم درد
آن یک فتاده از سر حسرت به خاک راه
اشک یکی گذشته ز ماهی ازین ستم
آه یکی رسیده ازین غصّه تا به ماه
زین سوی شه ز خون جگر گشته سرخ‌روی
زآن سوی مانده خصم سیه‌کار روسیاه
چشمی به سوی دشمن و چشمی به سوی دوست
پایی به ره نهاده و پایی به بارگاه
غیرت کشیده گوشة خاطر به دفع خصم
حیرت گرفته این طرفش دامن نگاه
آتش رکاب گشته در اندیشه فکر جنگ
سیماب جلوه کرده رگ و ریشه عزم راه
پایش رکاب خواهش و دستش عنان‌طلب
تن در کشاکش حرم و دل به حرب‌ گاه
بگرفت دامن شه دین بانوی حرم
فریاد برکشید که ای شاه محترم
دامن‌کشان چنین ز بر ما چه می‌روی!
ما را چنین گذاشته تنها چه می‌روی!
بنگر که در غم تو فتادیم در چه روز
ای غمگسار مونس شب‌ها چه می‌روی!
اولاد فاطمه همگی بی‌کسند و زار
ای نور دیدة دل زهرا چه می‌روی!
ما پای‌بند صد غم و دردیم هر زمان
پنهان چه می‌خرامی و پیدا چه می‌روی!
دانی که بی‌کسیم و غریبیم و عاجزیم
ما را چنین فکنده به صحرا چه می‌روی!
تو ناخدای کشتی شرع پیمبری
کشتی دین فکنده به دریا چه می‌روی!
در پیش دشمنان که فزونند از شمار
چون آفتاب یک تن تنها می‌روی!
صد جان و دل در آتش فرقت کباب شد
ای مرهم جراحت دل‌ها چه می‌روی!
ای یادگار یک چمن گل، درین چمن
از پیش بلبلان تمنّا چه می‌روی!
در دست دشمنان ستم‌کار نابکار
افتاده‌ایم بی‌کس و تنها چه می‌روی!
نه محرمی، نه غم‌خور و نه یار و همدمی
بیچاره مانده‌ایم خدا را چه می‌روی!
آن لحظه گلبن غم آل نبی شکفت
آن شاه رو به جانب اولاد کرد و گفت
کای اهل بیت: چون سوی یثرب گذر کنید
اوّل گذر به تربت خیرالبشر کنید
پیغام من بس است بدان روضه این‌قدر
کاین خاک را به یاد من از گریه تر کنید
آنگه به سوی تربت زهرا روید زار
آنجا برای من کف خاکی به سر کنید
وآنگه روید بر سر خاک برادرم
آن سرمه را به نیّت من در بصر کنید
وآنگه به آه و نالة جانسوز دل گسل
احباب را ز واقعة من خبر کنید
گویید: کان غریب دیار جفا حسین
گردید کشته، چارة کار دگر کنید
ای دوستان؛ چو نام لب خشک من برید
بر یاد من ز خون جگر دیده تر کنید
هر گه کنید یاد لب چون عقیق من
از اشکِ دیده دامن خود پرگهر کنید
هر سال چون هلال محرم شود پدید
بنشسته در مصیبت من گریه سر کنید
هر ماتمی که تا به قیامت فرا رسد
در صبر آن به واقعة من نظر کنید
در محنت مصیبت دور و دراز من
هر محنتی که روی دهد مختصر کنید
از شیونی که در حرم آنگه بلند شد
دل‌های قدسیان همگی دردمند شد
بعد از وداع کان شرف خاندان آل
آهنگ راه کرد سوی معرض قتال
ذوق شهادتش به سر افتاد در شتاب
با شوق در کشاکش و با صبر در جدال
اندیشة لقای الهیش در نظر
تمهید پادشاهی جاوید در خیال
در بر کشیده آن طرفش شوق باب وجَدّ
دامن کشیده این طرف اندیشة عیال
تیغی چو برق در کف و تنها چو آفتاب
چون تیغ رو نهاد بدان لشکر ضلال
ناگه زخیمه‌های حرم بیشتر ز حدّ
آمد صدای ناله و افغان به گوش حال
برگشت شاه دین و بپرسید حال چیست؟
گفتند ناگهان که فلان طفل خردسال
از قحط آب گشته چو ماهی به روی خاک
وز ضعف تشنگی شده چون پیکر هلال
بگریست شاه و بستدش از دایه بعد از آن
آورد در برابر آن قوم بد فعال
گفت: ای گروه بدکنش این طفل بی‌گناه
از تشنگی چو مو شده، از خستگی چو نال
آبی که کرده‌اید به من بی‌سبب حرام
یک قطره زآن کنید بدین بی‌گنه حلال
پس ناکسی ز چشمة پیکان خون چکان
آبی به حلق تشنة او ریخت بی‌گمان
زان آتش ستم که برافروخت روزگار
دل‌های خلق سوخت چه پنهان چه آشکار
افتاد در ملایک هفت آسمان خروش
بگریستند جن و پری جمله زار زار
شد آبِ بی‌قرار زمین‌گیر همچو کوه
شد خاکِ پرثبات سبک‌خیز چون غبار
پیچیده دود در دل آتش ازین ستم
شد باد خاک بر سر و شد آب خاکسار
برخاست گرد تا برد این قصّه را به عرش
برخاست باد تا برد این غم به هر دیار
از سیلِ گریه خانة افلاکیان خراب
وز نیش ناله سینة روحانیان فگار
از طعنة ملامت روحانیان بسوخت
گوی زمین در آتش غیرت سپندوار
روحانیان پاک ازین غصّه خون شدند
دل‌های دردناک چه گویم که چون شدند؟
بار دگر که سرور جان‌بخش دل‌ستان
آمد به قصد حملة آن قوم بی‌کران
پوشید درع احمد مختار در بدن
بربست تیغ حیدر کرّار برمیان
در بر زره ز جعفر طیّار یادگار
بر سر عمامه از حسن مجتبی نشان
تیغی چو برق تند و سمندی چو شعله چست
بگرفته آب در کف و آتش به زیر ران
آبی به رنگ شعلة آتش زبانه‌دار
امّا به گاه حملة دشمن زبان مدان
شد آب و در ربود مرآن مشت خار و خس
شد آتش و فتاد در آن جمع ناکسان
کرده چو شعله از تف سینه زبان برون
وزتشنگی عقیق لب آورده در دهان
گر آب بسته‌اند از آن لعل لب چه باک
خود تشنگی به لعل چسان می‌کند زیان!
شد جان به تاب از تف جانسوز تشنگی
خون شد چو آب از بن هر تار مو روان
افتاد همچو پرتو خورشید بر زمین
چون موی خویش گشته پریشان و ناتوان
آن دم چرا سپهر برین سرنگون نشد!
وین کشتی هلال چرا غرق خون نشد!
بر خاک شاهزاده چو از پشت زین فتاد
خورشید آسمان ز فلک بر زمین فتاد
صحرای راز خار سنان در جگر شکست
دریای راز موج گره بر جبین فتاد
آواز ناقه تا فلک هفتمین رسید
فریاد ناله در فلک هشتمین فتاد
برگشت روزگار و دگر گشت کار و بار
شد بر فلک زمین و فلک بر زمین فتاد
بنیاد شرع را همه ارکان خراب شد
بس رخنه‌ها به خانة دین مبین فتاد
نزدیک شد که کشتی ایمان شود تباه
اعز بس که اضطراب به دریای دین فتاد
سیلابِ تند شبهه، چنان سر به دل نهاد
کز اضطراب رخنه به قصر یقین فتاد
آمد قیامتی به نظر اهل بیت را
چون چشم بر سمند شهنشاه دین فتاد
از دیدة رکاب تراوید خون درد
در طرّة عنان ز شکن چین به چین فتاد
غوغای عام گریه چنان بر سپهر رفت
کز اضطراب لرزه به عرش برین فتاد
در دشت کربلا همه از قطره‌های اشک
تا چشم کار کرد به لعل و نگین فتاد
هر یک ز اهل بیت نبی با زبان حال
گشتند نغمه‌سنج به مضمون این مقال
رفتی و داغ بر دل پر غم گذاشتی
ما را به روز تیرة ماتم گذاشتی
رفتی تو شاد و در بر ما تیر‌کوکبان
یک دل رها نکردی و صد غم گذاشتی
رفتی ز سال و مه چون شب قدر در حجاب
وین تیرگی به ماه محرّم گذاشتی
رفتی چو آفتاب ازین تیره خاکدان
روز سیه به مردم عالم گذاشتی
رفتی تو جانب پدر و جدّ محترم
ما را غریب و بی‌کس و پرغم گذاشتی
رفتی ز بحر غصّة دیرینه برکنار
ما را غریق اشک دمادم گذاشتی
جنّ و ملک ز هجر تو در گریه‌اند و سوز
تنها نه داغ بر دل آدم گذاشتی
رفتی و روزگار یتیمان خویش را
چون موی خویش تیره و درهم گذاشتی
ما را به دست لشکر دشمن غریب و خوار
بی‌غمگسار و مونس و همدم گذاشتی
بود اهل بیت را به تو دل خوش ز هر ستم
خوش بر جراحت همه مرهم گذاشتی
روح رسول از غم این غصّه خون گریست
جان بتول زار چه گویم که چون گریست
آه از دمی که فاطمه فرزند مصطفی
آن مادر حسین و حسن سرور نسا
با جیب پاره‌پاره و با جان چاک‌چاک
در معجر مصیبت و در کسوت عزا
آید به عرصه‌گاه قیامت به صد خروش
بر کف شکسته گوهر دندان مصطفی
بر فرق سر چو لاله شده موج‌زن ز خون
عمامة به خون شده رنگین مرتضی
از دست راست جامة سبز حسن به دوش
وز چپ لباس لعلی سلطان کربلا
آید به وحشتی که فتد زلزله به عرش
آید به شورشی که درد صفّ انبیا
افغان گرفته از سر ازین شیوه شنیع
فریاد برکشیده ازین جرم و ماجرا
در بارگاه عرش درآید به دادخواست
بر دعویش ملایک و جنّ و پری گوا
انداخته به قائمة عرش دست صدق
زانو زده به محکمة داور جزا
جبریل مضطرب شود از جرم این عمل
لرزد به خود پیمبر ازین فعل ناسزا
آن دم جزای این عمل زشت چون شود!
در روز حشر حاصل این کشت چون شود!

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عالم تمام نوحه‌کنان از برای کیست؟
دوران سیاه‌پوش چنین در عزای کیست؟
هوش مصنوعی: در این اشعار به نوعی به جو حاکم بر جامعه و احساس عمومی اشاره می‌شود. گوینده از خود می‌پرسد که این همه عزاداری و نوحه‌خوانی برای چه کسی است و این دوران پر از سیاهی و غم به خاطر چه کسی برپاست. به نوعی در این متن، سوالی از علت و چرایی این وضعیت می‌شود و احساسات جمعی مردم مورد تأمل قرار می‌گیرد.
نیلی چواست خیمة نه توی آسمان؟
جیب افق دریده زدست جفای کیست؟
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی رنگ آسمان چه رنگی است؟ افق پاره پاره شده و این ناشی از چه ظلمی است؟
دیگر غم که گونه خورشید را شکست؟
بر روی مه خراش کلف زابتلای کیست؟
هوش مصنوعی: آیا هنوز کسی غمگین است که چهره خورشید را بشکند؟ بر روی ماه، اثر خط‌های عمیق کدام درد را نشان می‌دهد؟
از غم سیاه شد در و دیوار روزگار
این تیره‌فام غمکده ماتم‌سرای کیست؟
هوش مصنوعی: از شدت غم، جهان و همه جای آن تاریک و غم‌انگیز شده است. این مکان غم‌انگیز و ماتم‌زده متعلق به چه کسی است؟
این صندلی مخمل مشکین به روی چرخ
کز شهریار خویش تهی مانده، جای کیست؟
هوش مصنوعی: این صندلی مخمل سیاه که بر روی چرخ‌ها قرار دارد و از صاحبش، که یک پادشاه است، خالی مانده، متعلق به چه کسی است؟
خون شفق به چهرة ایام ریختند
گل‌های این چمن دگر از خار پای کیست؟
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به به تصویر کشیدن زیبایی و زشتی در زندگی می‌پردازد. او از خون شفق، که نمادی از غم و اندوه است، سخن می‌گوید که بر چهره روزگار ریخته شده و این باعث شده که گل‌های این باغ، دیگر به خوبی و زیبایی سابق نباشند. در واقع، او به تأثیر منفی حوادث و دردها بر زیبایی و شکوفایی اشاره می‌کند و از خود می‌پرسد که چه کسی باعث این آسیب‌ها شده است.
خون در تنی نماند و همان گریه در تلاش
پیچیده در گلوی نفس‌ هایهای کیست؟
هوش مصنوعی: در بدن کسی دیگر خونی نمی‌ماند و همان گریه‌ای که در تلاش است، در گلوی اشک‌ها چه کسی را درگیر کرده است؟
از استماع ناله دل از کار می‌رود
این نیش داده سر به رگ جان، نوای کیست؟
هوش مصنوعی: گوش دادن به ناله‌ی دل انسان را از پا درمی‌آورد. این زخم که به روح و جان ضربه می‌زند، صدای کیست؟
دل‌ها کباب گشت و درون‌ها خراب شد
این آه دردناک دل مبتلای کیست؟
هوش مصنوعی: دل‌ها به شدت در anguish و رنج هستند و باطنی آشفته و ویران دارند. این آه عمیق و دردناک از دل کیست که دچار این وضعیت شده است؟
بر کف نهاده‌اند جهانی متاع جان
دعوی همان به‌جاست مگر خونبهای کیست؟
هوش مصنوعی: در این جهان، ارزش زندگی و روح آدمیان به راحتی در دسترس قرار گرفته است و این درست است که بگوییم زندگی با ارزش و گرانبهاست. اما سوال اینجاست که چه کسی باید بهای این زندگی را بپردازد؟
سر تا سر سپهر پر از دود ماتم است
آخر خبر کنید که اینها برای کیست؟
هوش مصنوعی: آسمان پر از غم و تیره‌گی است، بنابراین بهتر است خبر دهید که این وضعیت به خاطر چه کسی است؟
گویا مصیبت همه دل‌های مبتلاست
یعنی عزای شاه شهیدان کربلاست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که درد و رنج همه کسانی که دل‌سوز هستند، به نوعی با هم مرتبط است و این نشان‌دهنده عزاداری و غم بزرگ برای شاه شهیدان کربلاست.
آن شهسوار معرکة کربلا حسین
مهمان نورسیدة دشت بلا حسین
هوش مصنوعی: آن دلاور بزرگ کربلا، حسین، در دشت بلا و مصیبت، مهمان تازه‌واردی است.
گلدستة بهار امامت به باغ دین
آن نخل نازپرور لطف خدا حسین
هوش مصنوعی: در باغ دین، حسین مانند نخل زیبایی است که بهار امامت را نمایان می‌کند و تجلی لطف و مهربانی خداوند است.
آن خو به ناز کردة آغوش جبرئیل
آن پارة دل و جگر مصطفی حسین
هوش مصنوعی: آن کسی که در آغوش فرشته جبرئیل به ناز و ناز داشت، همان کسی است که دل و جان پیامبر مصطفی را می‌نوازد و می‌فریبد.
آن نور دیدة دل زهرا و مرتضی
یعنی برادر حسن مجتبی حسین
هوش مصنوعی: نور چشم دل زهرا و علی، اشاره به حسن مجتبی و حسین دارد.
افتاده در میانة بیگانگان دین
بی‌غمگسار و بی‌کس و بی‌آشنا حسین
هوش مصنوعی: حسین در میان بیگانگان و دور از یاران و دوستانش، دینی را به دوش دارد که هیچ دلسوز و همراهی ندارد.
شخص حیا و خستة خصمان بی‌حیا
کان وفا و کشتة تیغ جفا حسین
هوش مصنوعی: شخصی که حیا دارد و از دشمنان بی‌حیا خسته شده، به وفا پایبند است و مانند حسین تحت ظلم و جفای دیگران قرار گرفته و جان خود را از دست داده است.
آن خواندة به‌رغبت و افکندة به جور
در دست کوفیان دغا مبتلا حسین
هوش مصنوعی: آن کسی که با اشتیاق می‌خواند و با بی‌عدالتی در دست‌های فریبکار کوفیان گرفتار شده، حسین است.
از کوفیان ناکس و از شامیان دون
در کربلا نشانة تیر بلا حسین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در کربلا، افرادی از کوفه که شایسته و قابل احترام نبودند و همچنین از شام، افرادی بی‌ارزش و دون، به عنوان نماد تیرهای بلای حسین در آن واقعه حضور داشتند.
از دشمنان شکسته به دل خار صد جفا
وز دوستان ندیده نسیم وفا حسین
هوش مصنوعی: از دشمنان شکسته دل، دردهای فراوانی را تحمل کرده‌ام و از دوستان، حتی نسیم مهربانی و وفا را نیز نچشیده‌ام.
مانند موج لاله و گل در ره نسیم
بر خون خویشتن زده پر دست و پا حسین
هوش مصنوعی: حسین مانند گل‌ها و لاله‌هاست که در مسیر نسیم، بر روی خون خود به جنب و جوش در آمده است.
آنک جفای دشمن و اینک وفای دوست
بی‌بهره هم ز دشمن و هم دوست یا حسین
هوش مصنوعی: دشمن به ما خیانت کرده و دوست به ما وفا نکرده است. ما از هیچکدام، نه از دشمن و نه از دوست، بهره‌ای نبردیم، ای حسین.
زین درد پایِ عشرت دنیا به خواب رفت
این گرد تا به آینة آفتاب رفت
هوش مصنوعی: به علت رنج و درد ناشی از لذت‌های دنیوی، این غبار و کدورت از خواب بیدار شده و به سوی روشنی و حقیقت یعنی آینه آفتاب جلب می‌شود.
گر صرف ماتم شه دوران شود کم است
هر گریه‌ای که وقف بر اولاد آدم است
هوش مصنوعی: اگر زمانه برای سوگواری سپری شود، هر اشکی که برای فرزندان آدم ریخته می‌شود، بسیار کم است.
جا دارد ار چو ابروی خوبان شود سیاه
این طاق سرنگون، که هلال محرم است
هوش مصنوعی: اگر ابروی زیباگان سیاه شود و این طاق به زمین بیفتد، باید این را در روز هلال محرم دانست.
از بار غم خمیده قد ماه نو، بلی
پشت سپهر نیز ازین غصه‌‌ها خم است
هوش مصنوعی: از شدت اندوه، قامت ماه نو هم خمیده شده است و حتی آسمان هم از این غم‌ها به حالتی خمیده درآمده است.
آوخ ز گریه‌خیزی این درد گریه‌سوز
هر دیده گشت خشک همان دجله یم است
هوش مصنوعی: آه از این درد دل‌خراش که باعث می‌شود هر چشمی خشک و بی‌اشک شود، همان‌طور که دجله بی‌آب می‌ماند.
ماه محرم آمد و عشرت حرام گشت
باز اول مصیبت و باز اول غم است
هوش مصنوعی: ماه محرم فرارسید و خوشی‌ها به پایان رسید. دوباره زمان درد و اندوه آغاز شده است.
باز آن دمست آنکه ز بس رستخیز خلق
افتند در گمان که قیامت همین دم است
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که مردم به قدری در مشکلات و تحولات گرفتار شده‌اند که گمان می‌کنند همین لحظه، روز قیامت است.
زین غصه بسکه خاطر خورشید تیره شد
صبحی که سر زند ز افق، شام ماتم است
هوش مصنوعی: به خاطر این اندوه، دل خورشید نیز تاریک شده است. صبحی که باید از افق طلوع کند، به حالتی شبیه به شب غم و اندوه است.
تا روزگار دل همه آه پیاپی است
تا شب مدار دیده به اشک دمادم است
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی می‌گذرد، دل همه دچار غم و اندوه است و تا شب، چشم‌ها مدام پر از اشک هستند.
در پیش موج گریه زمین را چه اعتبار
این سیل را معامله با عرش اعظم است
هوش مصنوعی: در برابر موج‌های گریه، زمین چه ارزشی دارد؟ این سیل، معامله‌ای با عرش بزرگ و عظیم است.
در دشت دل قیامت دل‌های مرده کرد
این نالة گرفته که با صور توأم است
هوش مصنوعی: در دشت دل، صدای ناله‌ای که شبیه صور (به معنای شیپور قیامت) است، باعث بیداری و احیای دل‌های مرده می‌شود.
چون اهل دل متاع غم دل کنند عرض
دردی است اینکه بر همه دردی مقدم است
هوش مصنوعی: وقتی که عاشقان و عارفان به درد و غم دل خود می‌پردازند، این درد و غم چیزی بیشتر از همه دردهاست و اهمیت بالایی دارد.
آوخ که عمر خنده شادی تمام شد
جز آب شور گریه به مردم حرام شد
هوش مصنوعی: افسوس که دوران خوشی و خنده به پایان رسید و جز اشک‌های تلخ، چیزی برای مردم باقی نمانده است.
هر سال تازه خون شهیدان کربلا
چون لاله می‌دمد ز بیابان کربلا
هوش مصنوعی: هر سال، خون شهدای کربلا مانند گل لاله در دشت کربلا می‌روید و تازه می‌شود.
این تازه‌تر که می‌رود از چشم ما برون
خونی که خورده‌اند یتیمان کربلا
هوش مصنوعی: این نکته که اکنون از دیده ما دور می‌شود، اشاره به غمی عمیق دارد: همان اندوه و درد یتیمان کربلا، که هنوز هم زخم‌هایشان تازه و تازه‌تر می‌شود.
آمد فرود و جمله به دل‌های ما نشست
گردی که شد بلند به میدان کربلا
هوش مصنوعی: آمد و در دل‌های ما جا گرفت، گرد و خاکی که در میدان کربلا به‌وجود آمد.
این باغبان که بود که ناداده آب چید
چندین گل شکفته ز بستان کربلا
هوش مصنوعی: این باغبانی که گل‌های زیبا و فراوانی را از باغ کربلا برداشت کرده، در واقع هیچ آبی به آن‌ها نداده است.
گلبن به جای گل دل خونین دهد به بار
خون خورده است خاک گلستان کربلا
هوش مصنوعی: در اینجا به طبیعت زیبا در کربلا اشاره شده که در آن، عشق و محبت با اندوه و خون در هم آمیخته است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی خسارت‌ها و دردهایی است که در این سرزمین به وقوع پیوسته و به نوعی بیانگر آن است که زیبایی‌ها و گل‌ها نیز تحت تأثیر این حوادث تلخ رنگ و بویی دیگر یافته‌اند.
آه از دمی که بی‌کس و بی‌یار و همنشین
تنها بماند رستم دستان کربلا
هوش مصنوعی: ای کاش لحظه‌ای که رستم دستان، قهرمان بی‌نظیر، در کربلا تنها و بدون همراه و یاری می‌ماند، هرگز پیش نمی‌آمد.
داد آن گلی که بود گل دامن رسول
دامن به دست خارِ بیابان کربلا
هوش مصنوعی: آن گل زیبا که به دامن پیامبر تعلق داشت، در کربلای بیابانی به دست خارها سپرده شد.
گشتند حلقه لشکر افزون ز مار و مور
خاتم صفت به گرد سلیمان کربلا
هوش مصنوعی: لشکر حلقه‌دار به دور سلیمان که همچون مهر و مور در کربلا بود، بیشتر و بیشتر شد.
خون خورد تیغ تیز که در یک نفس براند
آبی به حلق تشنة سلطان کربلا
هوش مصنوعی: تیغ تیز کاری کرد که در یک آن، آب را به حلق تشنه سلطان کربلا رساند.
آبی که دیو و دد همه چون شیر می‌خورند
آل پیمبر از دم شمشیر می‌خورند
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی اشاره شده است که آبی که برای موجودات وحشی و درنده به کار می‌رود، با آب و نعمت‌هایی که از سوی پیامبران و اوصیا به انسان‌ها می‌رسد، کاملاً متفاوت است. در واقع اشاره به این دارد که انسان‌های مومن و پیروان پیامبر تنها در سایه هدایت و آموزه‌های او زندگی می‌کنند و این نوع زندگی را با دستاوردهای جنگ و مبارزه پیوند می‌زنند.
از موج گریه کشتی طاقت تباه شد
وز دود آه خانة دل‌ها سیاه شد
هوش مصنوعی: از شدت گریه، کشتی جان ما به نابودی رسیده و به دنبال آن، دود اندوه قلب‌ها را تیره و تار کرده است.
تا بود در جگر نم خون وقف گریه شد
تا بود در درون نفسی صرف آه شد
هوش مصنوعی: تا زمانی که درد و رنج در دل وجود داشت، هرچیزی که احساس می‌شد به گریه و شیون تبدیل می‌شد و در درون، هر نفس به آه و اندوه مبدل می‌گردید.
زین غم که سرخ شد رخ شهزادگان به خون
باید سیاه‌پوش چو بخت سیاه شد
هوش مصنوعی: از درد و غم ناشی از این واقعه، چهره شاهزادگان به رنگ خون درآمده است و بنابراین باید مانند سرنوشت تاریک، لباس‌های سیاه بپوشیم.
تنها نه گرد غصّه به آدم رسید و بس
این غم غبار آینة مهر و ماه شد
هوش مصنوعی: تنها غم و اندوه نیست که به انسان می‌رسد، بلکه این غم به مانند گرد و غباری است که بر آینه خورشید و ماه نشسته و جلوه آن‌ها را مخدوش کرده است.
پیغام درد تا برساند به شرق و غرب
پیک سرشک هر طرفی روبه‌راه شد
هوش مصنوعی: پیامی از درد منتشر می‌شود تا به همه نقاط دنیا برسد و اشک‌ها در هر سو به راه افتاده‌اند.
ایّام تیره شد چو محرّم فرا رسید
این ماه داغ ناصیة سال و ماه شد
هوش مصنوعی: ایام سخت و غم‌باری آغاز شد وقتی که ماه محرم رسید؛ این ماه نشانه‌ای از درد و سوگواری برای سال و برای ماه‌های دیگر است.
خورشید کرد دعوی ماتم رسیدگی
رنگ شکسته بر رخ روشن گواه شد
هوش مصنوعی: خورشید به عنوان نماینده زندگی و روشنی، ادعا کرد که در اینجا سوگ و اندوه وجود دارد؛ تغییر رنگ و شکستگی بر چهره‌اش نشان‌دهنده این حقیقت است که او نیز تحت تأثیر این غم قرار گرفته است.
هر کس که گریه کرد درین مه ز سوز دل
جبریل شد ضمان که بری از گناه شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از درد دلش در این ماه گریه کند، همانند جبرائیل از گناهانش پاک خواهد شد و مورد بخشش قرار می‌گیرد.
فردا چو گل شکفته شود پیش مصطفی
رویی که اندرین دهه همرنگ کاه شد
هوش مصنوعی: فردا زمانی که گل باز شود، چهره‌ای زیبا و دوست‌داشتنی مانند مصطفی نمایان خواهد شد که در این دهه، رنگش به زردی کاه تغییر کرده است.
در گریه کوش تا بتوانی که در خورست
عذر گناهِ عمرِ ابد دیدة ترست
هوش مصنوعی: در تلاش باش که در زمان گریه، بتوانی دلایل اشتباهات عمر طولانی‌ات را توجیه کنی و از چشمان رنجیده‌ات عذرخواهی کنی.
فریاد از دمی که شهنشاه دین پناه
در بر سلاح جنگ فروزان چو برق آه
هوش مصنوعی: اوج نگرانی و اضطراب از لحظه‌ای است که پادشاه بزرگ دین، در آغوش جنگ و سلاحی درخشان مانند برق، ظاهر می‌شود.
آمد برون ز خیمه وداع حرم نمود
با خیل درد و حسرت و با خیل اشک و آه
هوش مصنوعی: او از خیمه بیرون آمد و با وداعی از حرم، همراه با گروهی از درد و حسرت و همچنین با توده‌ای از اشک و آه، خداحافظی کرد.
بی‌اهتمام حضرت او اهل بیت شرع
چون شرع در زمانة ما مانده بی‌پناه
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در اینجا به نظر می‌رسد که اشاره به این است که بی‌توجهی به اصول و قوانین دینی و معنوی وجود دارد و افرادی که به این اصول وابسته‌اند، در دنیای امروزی احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کنند. به عبارتی، از حال و روز معنوی و دینی جامعه نگران هستند و این نگرانی سبب می‌شود که به فراموشی دچار شوند.
از دود آه اهل حرم شد سیاه‌پوش
چون خانه‌های اهل حشم خیمه‌ها سیاه
هوش مصنوعی: از اندوه و غم اهل بیت، رنگ و رو مانند سیاهی می‌شود، همان‌طور که خانه‌های افرادی که در سختی به سر می‌برند، به سیاهی می‌گراید.
این یک نشسته در گل اشک از هجوم درد
آن یک فتاده از سر حسرت به خاک راه
هوش مصنوعی: یکی در گل‌های اشک نشسته که به خاطر درد عمیقش نمی‌تواند خود را کنترل کند، و دیگری به خاطر حسرت‌هایش برزمین افتاده است.
اشک یکی گذشته ز ماهی ازین ستم
آه یکی رسیده ازین غصّه تا به ماه
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساسات عمیق و درد ناشی از غم و رنج اشاره می‌کند. اشک به عنوان نمادی از غم و اندوه، بیانگر گذشته‌ای تلخ است که به خاطر ستم و بی‌عدالتی ایجاد شده است. همچنین، به این نکته اشاره می‌شود که این غم و اندوه به ماه نیز رسیده، یعنی تاثیری عمیق و وسیع دارد و نشان‌دهنده‌ی زمانی است که این درد همچنان ادامه دارد و بی‌پاسخ مانده است.
زین سوی شه ز خون جگر گشته سرخ‌روی
زآن سوی مانده خصم سیه‌کار روسیاه
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو وضعیت مختلف می‌پردازد. در یک طرف، پادشاه یا فرمانروا با خون دل به جنگ می‌رود و در نتیجه چهره‌اش درخشان و سرخ است. در طرف دیگر، دشمنی که در مقابل اوست، در عذابی سخت و سیاه‌رو باقی مانده است. به طور کلی، این تصویر نشان‌دهنده تلاش و زحمت پادشاه در برابر سختی‌ها و شکست دشمن است.
چشمی به سوی دشمن و چشمی به سوی دوست
پایی به ره نهاده و پایی به بارگاه
هوش مصنوعی: نظری به سمت دشمن و نظری به سمت دوست دارم، یکی از پاهایم در مسیر حرکت است و پای دیگرم در درگاه و نزدیکی مقام.
غیرت کشیده گوشة خاطر به دفع خصم
حیرت گرفته این طرفش دامن نگاه
هوش مصنوعی: احساس غیرت و دفاع از خود، باعث شده که ذهن و دل‌نگرانی‌ام به سمت دشمن متمایل شود و در این لحظه، با دقت و تمرکز به اطراف نگاه می‌کنم.
آتش رکاب گشته در اندیشه فکر جنگ
سیماب جلوه کرده رگ و ریشه عزم راه
هوش مصنوعی: فکر جنگ به شدت در ذهن مشغول شده و آتش اشتیاق و عزم را در وجود انسان شعله‌ور کرده است. این اشتیاق به مانند نقره‌ای درخشان، ریشه‌های اراده و عزم را به حرکت درآورده و فرد را به سمت هدف هدایت می‌کند.
پایش رکاب خواهش و دستش عنان‌طلب
تن در کشاکش حرم و دل به حرب‌ گاه
هوش مصنوعی: پایش به دنبال خواسته‌ها و دستش در تلاش برای کنترل اوضاع است، در حالی که در محلی پر از نزاع، قلبش آماده جنگ است.
بگرفت دامن شه دین بانوی حرم
فریاد برکشید که ای شاه محترم
هوش مصنوعی: زنی در حرم با صدای بلند از پادشاه می‌خواهد که به او کمک کند و دامنش را می‌گیرد تا توجه او را جلب کند.
دامن‌کشان چنین ز بر ما چه می‌روی!
ما را چنین گذاشته تنها چه می‌روی!
هوش مصنوعی: چرا ما را تنها گذاشتی و می‌روی؟ با این حال که همچنان به سوی ما می‌آیی و دل‌مشغولی‌های ما را به دوش می‌کشی.
بنگر که در غم تو فتادیم در چه روز
ای غمگسار مونس شب‌ها چه می‌روی!
هوش مصنوعی: به آنچه در غم تو برای من پیش آمده نگاه کن. ای همدم شب‌های تنهایی، کجا می‌روی؟
اولاد فاطمه همگی بی‌کسند و زار
ای نور دیدة دل زهرا چه می‌روی!
هوش مصنوعی: فرزندان فاطمه همه غمگین و بی‌پناه هستند، ای روشنایی چشم دل زهرا، چرا دور می‌شوی؟
ما پای‌بند صد غم و دردیم هر زمان
پنهان چه می‌خرامی و پیدا چه می‌روی!
هوش مصنوعی: ما همیشه به صد درد و غم گرفتاریم. هر وقت که خود را پنهان می‌کنی، نمی‌دانی چه می‌کنی و وقتی هم که ظاهر می‌شوی، نمی‌دانی به کجا می‌روی!
دانی که بی‌کسیم و غریبیم و عاجزیم
ما را چنین فکنده به صحرا چه می‌روی!
هوش مصنوعی: می‌دانی که ما بی‌یار و تنها، و ناتوان هستیم. چرا ما را به این بیابان رها کرده‌ای؟
تو ناخدای کشتی شرع پیمبری
کشتی دین فکنده به دریا چه می‌روی!
هوش مصنوعی: تو هدایت‌گر دین و پیروی از اصول دینی هستی، اما چرا کشتی دین را به سوی انحراف می‌بری و در مسیر غلط حرکت می‌کنی؟
در پیش دشمنان که فزونند از شمار
چون آفتاب یک تن تنها می‌روی!
هوش مصنوعی: در برابر دشمنانی که بسیار زیاد هستند، مانند خورشیدی در آسمان، تو به تنهایی حرکت می‌کنی!
صد جان و دل در آتش فرقت کباب شد
ای مرهم جراحت دل‌ها چه می‌روی!
هوش مصنوعی: صدها جان و دل در آتش جدایی سوخته‌اند، ای شفابخش زخم‌های دل‌ها، چرا دور می‌شوی؟
ای یادگار یک چمن گل، درین چمن
از پیش بلبلان تمنّا چه می‌روی!
هوش مصنوعی: ای یادگار یک گل در چمن، چرا در این باغ که پر از بلبلان است، از پیش آن‌ها دور می‌شوی؟
در دست دشمنان ستم‌کار نابکار
افتاده‌ایم بی‌کس و تنها چه می‌روی!
هوش مصنوعی: ما در وضعیت نابسامانی قرار گرفته‌ایم و تحت تأثیر کسانی هستیم که به ما ظلم می‌کنند و از حمایت و کمک کسی برخوردار نیستیم. در این شرایط، چه راهی پیش رو داریم؟
نه محرمی، نه غم‌خور و نه یار و همدمی
بیچاره مانده‌ایم خدا را چه می‌روی!
هوش مصنوعی: ما نه دوستی داریم که در غم‌هایمان شریک باشد و نه یاری که به ما آرامش بخشد. واقعاً در تنگنا و ناامیدی قرار گرفته‌ایم و از خداوند می‌خواهیم که به حال ما رحم کند.
آن لحظه گلبن غم آل نبی شکفت
آن شاه رو به جانب اولاد کرد و گفت
هوش مصنوعی: در آن لحظه، باغ پر از غم به شکوفه درآمد و آن پادشاه به سمت فرزندانش نگریست و سخن گفت.
کای اهل بیت: چون سوی یثرب گذر کنید
اوّل گذر به تربت خیرالبشر کنید
هوش مصنوعی: ای اهل بیت، هنگامی که به شهر یثرب می‌روید، نخستین مکانی که باید دیدن کنید، خاک و سرزمین بهترین انسان‌هاست.
پیغام من بس است بدان روضه این‌قدر
کاین خاک را به یاد من از گریه تر کنید
هوش مصنوعی: پیام من همین قدر است که این مکان را به خاطر من آنقدر اشک بریزید که خاکش خیس شود.
آنگه به سوی تربت زهرا روید زار
آنجا برای من کف خاکی به سر کنید
هوش مصنوعی: سپس به سمت مزار زهرا می‌رود و با حالت گریه و اندوه، آنجا برای من خاکی بر سر می‌ریزند.
وآنگه روید بر سر خاک برادرم
آن سرمه را به نیّت من در بصر کنید
هوش مصنوعی: سپس آن سرمه را بر روی خاک برادرم به خاطر من بگذارید.
وآنگه به آه و نالة جانسوز دل گسل
احباب را ز واقعة من خبر کنید
هوش مصنوعی: سپس با ناله و فریاد دل‌سوز خود، دوستان را از ماجرای دردناک من آگاه کنید.
گویید: کان غریب دیار جفا حسین
گردید کشته، چارة کار دگر کنید
هوش مصنوعی: می‌گویند: آن غریب که در دیار جفا به شهادت رسید، چاره‌ای برای کارهای دیگر بیندیشید.
ای دوستان؛ چو نام لب خشک من برید
بر یاد من ز خون جگر دیده تر کنید
هوش مصنوعی: ای دوستان؛ وقتی که نام لب‌های خشک من بر زبان می‌آید، یاد من را با اشک‌های خونین جگر خود تر کنید.
هر گه کنید یاد لب چون عقیق من
از اشکِ دیده دامن خود پرگهر کنید
هوش مصنوعی: هر بار که یاد لب‌های مانند عقیق شما به یادم می‌آید، دامن خود را از اشک‌هایم پر از مروارید می‌کنم.
هر سال چون هلال محرم شود پدید
بنشسته در مصیبت من گریه سر کنید
هوش مصنوعی: هر سال با آمدن محرم، مثل هلال ماه، یاد مصیبت من زنده می‌شود و شما در این ایام عزاداری و گریه می‌کنید.
هر ماتمی که تا به قیامت فرا رسد
در صبر آن به واقعة من نظر کنید
هوش مصنوعی: هر اندوه یا مصیبت که در آینده تا روز قیامت رخ دهد، می‌توانید در صبر و استقامت من در برابر واقعه‌ای که برای من پیش آمد، تماشا کنید.
در محنت مصیبت دور و دراز من
هر محنتی که روی دهد مختصر کنید
هوش مصنوعی: هر سختی و مشکلی که برای من پیش می‌آید، آن را کوتاه و کم‌اهمیت کنید.
از شیونی که در حرم آنگه بلند شد
دل‌های قدسیان همگی دردمند شد
هوش مصنوعی: زمانی که صدای شیون و ناله در حرم بلند شد، دل‌های کسانی که روحی مقدس دارند نیز پر از درد و اندوه شد.
بعد از وداع کان شرف خاندان آل
آهنگ راه کرد سوی معرض قتال
هوش مصنوعی: پس از وداع و خداحافظی، بزرگ خاندان آل، به سمت میدان جنگ رفت.
ذوق شهادتش به سر افتاد در شتاب
با شوق در کشاکش و با صبر در جدال
هوش مصنوعی: شور و شوق او برای شهادت در هیجان و پرشتاب بودن، در تنهایی و کشمکش‌ها، و با آرامش و صبوری در نبرد به سر رسید.
اندیشة لقای الهیش در نظر
تمهید پادشاهی جاوید در خیال
هوش مصنوعی: فکر کردن به دیدار با خداوند و برنامه‌ریزی برای رسیدن به پادشاهی ابدی در ذهن.
در بر کشیده آن طرفش شوق باب وجَدّ
دامن کشیده این طرف اندیشة عیال
هوش مصنوعی: در آن سو شوق و اشتیاق محبوب است که دل را به سمت خود می‌کشاند و در این سو، فکر و نگرانیم که به خانواده و وابستگان مربوط می‌شود.
تیغی چو برق در کف و تنها چو آفتاب
چون تیغ رو نهاد بدان لشکر ضلال
هوش مصنوعی: تیغی مانند برق در دست دارد و تنها همچون خورشید است. هنگامی که این شمشیر به سوی آن لشکر گمراه کشیده می‌شود.
ناگه زخیمه‌های حرم بیشتر ز حدّ
آمد صدای ناله و افغان به گوش حال
هوش مصنوعی: ناگهان صدای ناله و فریاد از حرم به گوش رسید که بیشتر از اندازه بود و حالتی پر از اضطراب و درد را به همراه داشت.
برگشت شاه دین و بپرسید حال چیست؟
گفتند ناگهان که فلان طفل خردسال
هوش مصنوعی: شاه دین برگشت و از حال مردم پرسید. گفتند ناگهان خبر رسید که یک کودک کوچک به زمین افتاده است.
از قحط آب گشته چو ماهی به روی خاک
وز ضعف تشنگی شده چون پیکر هلال
هوش مصنوعی: به خاطر کمبود آب، مانند ماهی که بر روی زمین افتاده است، و به دلیل ضعف ناشی از تشنگی، مانند نیمه ماه شده‌ام.
بگریست شاه و بستدش از دایه بعد از آن
آورد در برابر آن قوم بد فعال
هوش مصنوعی: شاه به شدت گریه کرد و کودک را از دایه گرفت و پس از آن او را در مقابل آن مردم بد نشان داد.
گفت: ای گروه بدکنش این طفل بی‌گناه
از تشنگی چو مو شده، از خستگی چو نال
هوش مصنوعی: گفت: ای جمعی که کارهای ناپسند انجام می‌دهید، این کودک بی‌گناه به خاطر تشنگی مانند مو نازک شده و از خستگی ناله می‌کند.
آبی که کرده‌اید به من بی‌سبب حرام
یک قطره زآن کنید بدین بی‌گنه حلال
هوش مصنوعی: آبی که بدون دلیل بر من حرام کرده‌اید، یک قطره از آن را به من ببخشید تا این ناگناهی حلال شود.
پس ناکسی ز چشمة پیکان خون چکان
آبی به حلق تشنة او ریخت بی‌گمان
هوش مصنوعی: پس کسی که از چشمه تیر خونین آب می‌ریزد، به یقین آبی به حلق تشنه او می‌ریزد.
زان آتش ستم که برافروخت روزگار
دل‌های خلق سوخت چه پنهان چه آشکار
هوش مصنوعی: از آن آتش ظلم که زمانه برافروخت، دل‌های مردم سوخت، چه به صورت پنهان و چه به شکل آشکار.
افتاد در ملایک هفت آسمان خروش
بگریستند جن و پری جمله زار زار
هوش مصنوعی: در آسمان‌های هفت‌گانه صدای بلندی برخاست و ملائکه به شدت نالیدند، در حالی که جن و پری نیز به صورت زاری و اندوه‌بار گریستند.
شد آبِ بی‌قرار زمین‌گیر همچو کوه
شد خاکِ پرثبات سبک‌خیز چون غبار
هوش مصنوعی: آب بی‌قرار و متلاطم در درون زمین به حالت ساکن و سنگینی مثل کوه در می‌آید، در حالی که خاک پایدار و محکم سبک و ریزشده مانند غباری در حال حرکت است.
پیچیده دود در دل آتش ازین ستم
شد باد خاک بر سر و شد آب خاکسار
هوش مصنوعی: دود در دل آتش پیچیده و از این ظلم، باد خاک را بر سر می‌زند و به گونه‌ای می‌شود که آب خاکی به خاکسپاری می‌رسد.
برخاست گرد تا برد این قصّه را به عرش
برخاست باد تا برد این غم به هر دیار
هوش مصنوعی: به طور خلاصه می‌توان گفت: طوفان زبانه‌کشید تا این داستان را به بالاترین نقاط برساند و نسیم وزیدن گرفت تا این اندوه را به همه جا منتقل کند.
از سیلِ گریه خانة افلاکیان خراب
وز نیش ناله سینة روحانیان فگار
هوش مصنوعی: از شدت گریه، خانه‌های آسمانی‌ها ویران شده و ناله‌های عالمان روحانی را به شدت تحت تاثیر قرار داده است.
از طعنة ملامت روحانیان بسوخت
گوی زمین در آتش غیرت سپندوار
هوش مصنوعی: به خاطر انتقادات و سرزنش‌های روحانیان، دل او مانند خاکی در آتش غیرت و غیرت‌نامه می‌سوزد.
روحانیان پاک ازین غصّه خون شدند
دل‌های دردناک چه گویم که چون شدند؟
هوش مصنوعی: روحانیان بااخلاق از این درد و غم به شدت رنج می‌برند و دل‌هایشان پر از درد است. نمی‌دانم باید چه بگویم که حالشان چگونه است.
بار دگر که سرور جان‌بخش دل‌ستان
آمد به قصد حملة آن قوم بی‌کران
هوش مصنوعی: بار دیگر، زمانی که محبوبی که روح و جان را شاد می‌کند، برای جنگ با آن قوم بی‌پایان به قصد آمده است.
پوشید درع احمد مختار در بدن
بربست تیغ حیدر کرّار برمیان
هوش مصنوعی: احمد مختار، لباس جنگ پوشید و شمشیر حیدر، که نشان قدرت و شجاعت است، را بر دوش خود قرار داد.
در بر زره ز جعفر طیّار یادگار
بر سر عمامه از حسن مجتبی نشان
هوش مصنوعی: در آغوش زرهی که یادگار جعفر طیّار است، بر سر عمامه‌ای نشانی از حسن مجتبی وجود دارد.
تیغی چو برق تند و سمندی چو شعله چست
بگرفته آب در کف و آتش به زیر ران
هوش مصنوعی: تیغی تند و سریع مانند برق و اسبی چابک مانند آتش، آبی در دست دارد و آتش را زیر پا نگه داشته است.
آبی به رنگ شعلة آتش زبانه‌دار
امّا به گاه حملة دشمن زبان مدان
هوش مصنوعی: آبی که شبیه شعله‌های در حال سوختن است، اما در زمان هجوم دشمن نباید آن را آرام و بی‌دفاع تصور کنی.
شد آب و در ربود مرآن مشت خار و خس
شد آتش و فتاد در آن جمع ناکسان
هوش مصنوعی: آب به درون رفت و خاری و علفی را برداشت، آتش در آن جمع بی‌هویت‌ها افتاد.
کرده چو شعله از تف سینه زبان برون
وزتشنگی عقیق لب آورده در دهان
هوش مصنوعی: شعله‌ای به شدت از سینه‌ام برمی‌خیزد و به زبانی بی‌تابی می‌کند، در حالی که از شدت تشنگی، دانه‌هایی چون عقیق را به دهان آورده‌ام.
گر آب بسته‌اند از آن لعل لب چه باک
خود تشنگی به لعل چسان می‌کند زیان!
هوش مصنوعی: اگر آب را بسته‌اند، هیچ‌اشکالی ندارد، چرا که خود تشنگی چگونه می‌تواند به آن لعل زیبایی آسیب بزند؟
شد جان به تاب از تف جانسوز تشنگی
خون شد چو آب از بن هر تار مو روان
هوش مصنوعی: آرزو و اشتیاق به شدت وجودش را تحت تاثیر قرار داده و او به قدری در این تشنگی بی‌پایان غرق شده که احساس می‌کند خونش مانند آبی از ریشه هر تار مویش جاری می‌شود.
افتاد همچو پرتو خورشید بر زمین
چون موی خویش گشته پریشان و ناتوان
هوش مصنوعی: پرتو خورشید بر زمین افتاده و حالتی مانند موی درهم ریخته و ضعیف پیدا کرده است.
آن دم چرا سپهر برین سرنگون نشد!
وین کشتی هلال چرا غرق خون نشد!
هوش مصنوعی: چرا در آن لحظه آسمان زیر و رو نشد و این کشتی هلالی چرا غرق خون نشد؟
بر خاک شاهزاده چو از پشت زین فتاد
خورشید آسمان ز فلک بر زمین فتاد
هوش مصنوعی: وقتی شاهزاده از اسب به زمین افتاد، انگار که خورشید از آسمان به روی زمین سقوط کرده است.
صحرای راز خار سنان در جگر شکست
دریای راز موج گره بر جبین فتاد
هوش مصنوعی: در دشت اسرار، خارهایی دردناک در دل وجود دارد و دریای رازها که همچون موجی پر التهاب، بر پیشانی نقش بسته است.
آواز ناقه تا فلک هفتمین رسید
فریاد ناله در فلک هشتمین فتاد
هوش مصنوعی: صدای شتر به بلندای آسمان هفتم رسید و ناله و فریاد در آسمان هشتم طنین‌انداز شد.
برگشت روزگار و دگر گشت کار و بار
شد بر فلک زمین و فلک بر زمین فتاد
هوش مصنوعی: زمان تغییر کرد و اوضاع به شکل دیگری درآمد. زمین به آسمان آمد و آسمان بر زمین افتاد.
بنیاد شرع را همه ارکان خراب شد
بس رخنه‌ها به خانة دین مبین فتاد
هوش مصنوعی: بنیاد دین و اصول شرع به خاطر مشکلات و فسادها به شدت آسیب دیده و تحت تأثیر قرار گرفته است و نقایص زیادی به درون دین قدیمی راه یافته است.
نزدیک شد که کشتی ایمان شود تباه
اعز بس که اضطراب به دریای دین فتاد
هوش مصنوعی: به زودی کشتی ایمان در خطر نابودی قرار می‌گیرد، زیرا اضطراب و نگرانی به دریای دین وارد شده است.
سیلابِ تند شبهه، چنان سر به دل نهاد
کز اضطراب رخنه به قصر یقین فتاد
هوش مصنوعی: توفان تند و شدید شبهه، به عمق دل نفوذ کرد به‌طوری که اضطراب باعث شد تا در قصر یقین رخنه کند.
آمد قیامتی به نظر اهل بیت را
چون چشم بر سمند شهنشاه دین فتاد
هوش مصنوعی: آمدن قیامتی در نظر اهل بیت به گونه‌ای است که مانند این می‌ماند که چشم بر سمند پادشاه دین افتاده باشد.
از دیدة رکاب تراوید خون درد
در طرّة عنان ز شکن چین به چین فتاد
هوش مصنوعی: خون درد از زین اسب برآمد و به خاطر درد و رنجی که تحمل کرده‌ام، در میان زین و افسار، به شکل چین و شکن قرار گرفت.
غوغای عام گریه چنان بر سپهر رفت
کز اضطراب لرزه به عرش برین فتاد
هوش مصنوعی: صدا و ناله‌های مردم به قدری شدید بود که به آسمان رسید و از شدت اضطراب، لرزشی به عرش خداوند افتاد.
در دشت کربلا همه از قطره‌های اشک
تا چشم کار کرد به لعل و نگین فتاد
هوش مصنوعی: در دشت کربلا، تمامی اشک‌ها و گریه‌ها به مانند جواهراتی با ارزش و زیبا تبدیل شدند.
هر یک ز اهل بیت نبی با زبان حال
گشتند نغمه‌سنج به مضمون این مقال
هوش مصنوعی: هر یک از اهل بیت پیامبر با حال و زبان خود، به نوعی آوازه‌خوانی کردند که مضمون این سخن را بیان کرد.
رفتی و داغ بر دل پر غم گذاشتی
ما را به روز تیرة ماتم گذاشتی
هوش مصنوعی: تو رفتی و دلی پر از غم برای ما باقی گذاشتی، ما را در روزهای تاریک و سوگواری تنها گذاشتی.
رفتی تو شاد و در بر ما تیر‌کوکبان
یک دل رها نکردی و صد غم گذاشتی
هوش مصنوعی: تو رفتی و در حالی که خوشحالی، دل ما را با خود نبردی و با خود صد درد و غم باقی گذاشتی.
رفتی ز سال و مه چون شب قدر در حجاب
وین تیرگی به ماه محرّم گذاشتی
هوش مصنوعی: تو به گونه‌ای از زندگی و زمان جدا شدی، مانند شب قدر که در حجاب و پوشش است. این تیرگی و ظلمت را به ماه محرم منتقل کردی.
رفتی چو آفتاب ازین تیره خاکدان
روز سیه به مردم عالم گذاشتی
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی از این دنیای تاریک رفتی و روزهای سیاه را بر انسان‌ها گذاشتی.
رفتی تو جانب پدر و جدّ محترم
ما را غریب و بی‌کس و پرغم گذاشتی
هوش مصنوعی: تو به نزد پدر و جدّ خودت رفتی و ما را در اینجا تنها و بی‌کس و پر از غم گذاشتی.
رفتی ز بحر غصّة دیرینه برکنار
ما را غریق اشک دمادم گذاشتی
هوش مصنوعی: رفته‌ای و ما را در کنار خود غرق در اشک و اندوه رها کرده‌ای.
جنّ و ملک ز هجر تو در گریه‌اند و سوز
تنها نه داغ بر دل آدم گذاشتی
هوش مصنوعی: جن و فرشتگان از دوری تو در حال گریه‌اند و این درد و سوختن تنها بر دل انسان باقی نمانده است.
رفتی و روزگار یتیمان خویش را
چون موی خویش تیره و درهم گذاشتی
هوش مصنوعی: تو رفتی و حالا اوضاع یتیمان مانند موهای درهم و بی‌نظم شده است.
ما را به دست لشکر دشمن غریب و خوار
بی‌غمگسار و مونس و همدم گذاشتی
هوش مصنوعی: ما را در وضعیتی دشوار و بی‌کس رها کردی، در حالی که دشمنان به ما حمله‌ور هستند و هیچ دوستی یا همدمی نداریم که از ما حمایت کند.
بود اهل بیت را به تو دل خوش ز هر ستم
خوش بر جراحت همه مرهم گذاشتی
هوش مصنوعی: اهل بیت به تو دل خوش دارند، حتی با وجود همه ستم‌ها، تو بر زخم‌ها مرهم گذاشتی.
روح رسول از غم این غصّه خون گریست
جان بتول زار چه گویم که چون گریست
هوش مصنوعی: روح پیامبر به خاطر این اندوه به شدت گریست و جان حضرت فاطمه چنان در غم او بی‌تاب شد که نمی‌دانم چگونه می‌توانم توصیف کنم که او چگونه گریست.
آه از دمی که فاطمه فرزند مصطفی
آن مادر حسین و حسن سرور نسا
هوش مصنوعی: او از لحظه‌ای سخن می‌گوید که فاطمه، دختر پیامبر اسلام، مادر حسین و حسن - دو بزرگوار عالم دین و شایستگی‌های انسانی - دچار مصیبت و درد می‌شود. این لحظه برای او بسیار غم‌انگیز و دردناک است.
با جیب پاره‌پاره و با جان چاک‌چاک
در معجر مصیبت و در کسوت عزا
هوش مصنوعی: با لباس‌های پاره و جان نگران، در حالتی پر از اندوه و در شرایطی غم‌انگیز به سر می‌برم.
آید به عرصه‌گاه قیامت به صد خروش
بر کف شکسته گوهر دندان مصطفی
هوش مصنوعی: در روز قیامت با صدای بلندی، دندان‌های شکسته‌ی پیامبر را به نمایش می‌گذارند.
بر فرق سر چو لاله شده موج‌زن ز خون
عمامة به خون شده رنگین مرتضی
هوش مصنوعی: بر روی سرش مانند گل لاله، به خاطر ریختن خون، عمامه‌اش به خون رنگین شده و به حرکت درآمده است. تاریخی از فداکاری و شهدای بزرگی را نشان می‌دهد.
از دست راست جامة سبز حسن به دوش
وز چپ لباس لعلی سلطان کربلا
هوش مصنوعی: پوشیده‌ام از سمت راست جامه‌ای سبز که نماد زیبایی است و از سمت چپ لباسی به رنگ قرمز که نشان‌دهندهٔ مقام و جایگاه سلطان کربلاست.
آید به وحشتی که فتد زلزله به عرش
آید به شورشی که درد صفّ انبیا
هوش مصنوعی: زلزله‌ای به پا می‌شود که حتی عرش را به لرزه درمی‌آورد و شورشی برمی‌خیزد که پیامبران نیز از درد آن رنج می‌کشند.
افغان گرفته از سر ازین شیوه شنیع
فریاد برکشیده ازین جرم و ماجرا
هوش مصنوعی: شخصی که ناراحت و آشفته است، به خاطر این رفتار زشت و ناپسند، از این اتفاق و مشکل فریاد می‌کشد و صدای اعتراضش را بلند کرده است.
در بارگاه عرش درآید به دادخواست
بر دعویش ملایک و جنّ و پری گوا
هوش مصنوعی: در بالای عرش، فرشتگان، جن‌ها و پری‌ها برای استدلال و ارائه شهادت بر برحق بودن ادعایش، به دادگاه می‌آیند.
انداخته به قائمة عرش دست صدق
زانو زده به محکمة داور جزا
هوش مصنوعی: دست صدق به طرف عرش دراز شده و زانو زده در محضر داوری که جزا می‌دهد.
جبریل مضطرب شود از جرم این عمل
لرزد به خود پیمبر ازین فعل ناسزا
هوش مصنوعی: فرشتۀ وحی از این عمل زشت به شدت نگران و مضطرب می‌شود و حتی پیامبر نیز از این کار ناپسند به خود می‌لرزد.
آن دم جزای این عمل زشت چون شود!
در روز حشر حاصل این کشت چون شود!
هوش مصنوعی: در آن روز که نتیجه اعمال زشت مشخص می‌شود، چگونه خواهد بود؟ و در روز قیامت، ثمره این کارها چه خواهد شد؟