شمارهٔ ۷ - در مدح وزیر میرزا رفیع صدر یا میرزا حبیب صدر
ای ارسطوشان که هستی از بس استعدادِ ذات
اهل دانش جمله را سلطان و سلطان را وزیر
آن بلند اقبال دستوری که در معنی خطاست
با وجودت در جهان گفتن عطارد را دبیر
آن گرامی مایه دانش گستری کز عرض علم
نیست جر طفل دبستان تو افلاطون پیر
هم ترا رتبت فزون از خلق و هم دانش فزون
آسمانی در بزرگی آفتابی در ضمیر
مطلع نور سیادت آن جمال نورتاب
مشرق خورشید دانش آن دل دانشپذیر
گر به قدر رتبة خود برفروزی بارگاه
عاجز آید دور دامن افتابش را مسیر
گر تو نوع منحصر در فرد باشی دور نیست
در میان اهل عالم بینظیری بینظیر
گر نباشد شعلة رای تو یک شب بر سپهر
از تنور صبح قرص خور برون آید فطیر
دستها از دامن کوته ولی فیض تو عام
همچو خورشیدی که تابی بر صغیر و بر کبیر
با بد و نیک جهانت لازم آمد التفات
دشمنان را لاعلاجی دوستان را ناگزیر
بر تو عالم چون ننازد؟ آفتابی آفتاب
وز تو گلبن چون نبالد؟ ابری و ابر مطیر
بگسلد پیوندِ پسفردا ز فردا خواهشت
وز نهیب دور باشت بگذرد دی از پریر
در بلندی همّت تو چون به دست شه کمان
در رسایی قدرت تو چون ز شست شاه تیر
آفتاب سلطنت را هم سپهری هم ضیا
اسمان معدلت را هم مداری هم مدیر
غنچه از بهرت نماید رنگ گل در شیشه صاف
برگ گل بهر تو بیزد بوی گل را از حریر
در مراد خلق دادن چرخ را اندیشههاست
تا نمیگردد ز تدبیر صوابت مستشیر
حلّ و عقد کاینات امروز در دست تو کرد
آنکه کرد این عقده را تفویض بر چرخ اثیر
گر تمیز نیک و بد لازم کنی بر طبع خویش
تیرگی از روی مه چون مو برآری از خمیر
همچو آبِ ناشتا کین تو بر دل ناگوار
در تن طفل خرد مهرت گوارا همچو شیر
شاهی نوشیروان دستوری بوذرجمهر
هست در عهد تو و شهبازی شاه و وزیر
هر که باشد حسرت عهد سکندر دیدنش
با وزیری چون ارسطو بیهمال بینظیر
ها ارسطو، ها سکندر، چشم بگشا گو ببین
این به دانش ملکدار و آن به دولت ملکگیر
پیر شد در بندگیهای تو اخلاصم بلی
کار دیگر میکند در بندگی اخلاص پیر
تا سکندر را بود نام و ارسطو را نشان
هم تو باشی در وزارت هم بود شه بر سریر
شمارهٔ ۶ - شاید خطاب به میرزا حبیبالله صدر باشد: صدر جهان و عالم جان و سپهر فضلشمارهٔ ۸ - عشق روحانی: ای برادر با تو گویم شرح عشق و عاشقی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ارسطوشان که هستی از بس استعدادِ ذات
اهل دانش جمله را سلطان و سلطان را وزیر
هوش مصنوعی: ای کسانی که مانند ارسطو هستید، هرکسی که استعداد دانش داشته باشد، میتواند هم سلطنت کند و هم زیر دست وزیران باشد.
آن بلند اقبال دستوری که در معنی خطاست
با وجودت در جهان گفتن عطارد را دبیر
هوش مصنوعی: کسی که همواره با خوششانسی و اقبال در حال رفت و آمد است، اگرچه در فهم و بیان دچار اشتباه باشد، با وجود تو در این جهان، میتواند به راحتی به زبان عطارد (مبدع علم و ادب) اشاره کند.
آن گرامی مایه دانش گستری کز عرض علم
نیست جر طفل دبستان تو افلاطون پیر
هوش مصنوعی: آن شخص عزیز که علم و دانش را فزونی میبخشد، در میان علوم، تنها مانند کودکانی است که در دبستان هستند و هیچگاه به درجهای که افلاطون، فیلسوف بزرگ، رسیده است، نخواهد رسید.
هم ترا رتبت فزون از خلق و هم دانش فزون
آسمانی در بزرگی آفتابی در ضمیر
هوش مصنوعی: شما از نظر مقام و منزلت بالاتر از دیگران هستید و دانش شما نیز بسیار والاتر و آسمانی است. همچون آفتابی میتابید که در دل انسانها درخشندگی و روشنایی میآورد.
مطلع نور سیادت آن جمال نورتاب
مشرق خورشید دانش آن دل دانشپذیر
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و برتری یک شخص اشاره دارد که همچون نور خورشید، دانش و زیباییاش درخشان و دلرباست. او به عنوان سمبل علم و دانش مطرح شده و دلها را به سوی خود میکشد.
گر به قدر رتبة خود برفروزی بارگاه
عاجز آید دور دامن افتابش را مسیر
هوش مصنوعی: اگر بر اساس مقام و شأن خود درخشانی، بارگاه به آن اندازه ناتوان میشود که دامن آفتاب به سویش میآید.
گر تو نوع منحصر در فرد باشی دور نیست
در میان اهل عالم بینظیری بینظیر
هوش مصنوعی: اگر تو ویژگیهای خاص و منحصر به فردی داشته باشی، بعید نیست که در میان مردم دنیا بیهمتا باشی.
گر نباشد شعلة رای تو یک شب بر سپهر
از تنور صبح قرص خور برون آید فطیر
هوش مصنوعی: اگر نور اندیشه و تفکرات تو در روشنی شب نباشد، قرص نان ستارهاش از تنور صبح به آسمان نخواهد آمد.
دستها از دامن کوته ولی فیض تو عام
همچو خورشیدی که تابی بر صغیر و بر کبیر
هوش مصنوعی: دستها هرچقدر هم کوتاه باشند، اما قدرت و نعمت تو گسترده و فراگیر است، مانند خورشیدی که نورش به کوچک و بزرگ میتابد.
با بد و نیک جهانت لازم آمد التفات
دشمنان را لاعلاجی دوستان را ناگزیر
هوش مصنوعی: در این جهان، همواره باید به نیکی و بدی توجه کنیم؛ زیرا محبت و دشمنی افراد حول ما بر سرنوشت ما تأثیر میگذارد و برخی چیزها از دست ما خارج است.
بر تو عالم چون ننازد؟ آفتابی آفتاب
وز تو گلبن چون نبالد؟ ابری و ابر مطیر
هوش مصنوعی: چگونه میتوان به تو نازید وقتی که مانند خورشید درخشان هستی؟ و چگونه میتواند باغی از تو کممحبت باشد، در حالی که تو مانند باران برای ابر، سیرابکنندهای؟
بگسلد پیوندِ پسفردا ز فردا خواهشت
وز نهیب دور باشت بگذرد دی از پریر
هوش مصنوعی: به این صورت میتوان گفت که هر چه به روزهای آینده مربوط میشود، باید از آن جدا شویم و نگرانی از آینده را کنار بگذاریم. همچنین از آنچه که از دور مشاهده میشود، بگذریم و به غم و اندیشههای منفی توجه نکنیم.
در بلندی همّت تو چون به دست شه کمان
در رسایی قدرت تو چون ز شست شاه تیر
هوش مصنوعی: وقتی همت و اراده تو در اوج است، مانند کمان شاه در دست اوست که به هدف نزدیک میشود؛ و قدرت تو نیز مانند تیری است که از دستان شاه پرتاب میشود و به هدف میرسد.
آفتاب سلطنت را هم سپهری هم ضیا
اسمان معدلت را هم مداری هم مدیر
هوش مصنوعی: خورشید پادشاهی را هم آسمان و هم نور آن را به عدالت میتاباند و همگان را به دور خود میگرداند و هدایت میکند.
غنچه از بهرت نماید رنگ گل در شیشه صاف
برگ گل بهر تو بیزد بوی گل را از حریر
هوش مصنوعی: غنچه زیبایش را به خاطر تو به رنگ گل در شیشهای شفاف به نمایش میگذارد و عطر گل را از روی حریر برایت میفرستد.
در مراد خلق دادن چرخ را اندیشههاست
تا نمیگردد ز تدبیر صوابت مستشیر
هوش مصنوعی: در این دنیا، چرخ زندگی بر اساس اندیشهها و تفکرات مردم حرکت میکند. تا زمانی که تدبیر و عقلانیت در کار باشد، هیچ چیزی از کنترل خارج نمیشود و به هم نمیریزد.
حلّ و عقد کاینات امروز در دست تو کرد
آنکه کرد این عقده را تفویض بر چرخ اثیر
هوش مصنوعی: امروز کارها و امور جهان به دست تو سپرده شده است، کسی که این راز را به نیروهای کیهانی واگذار کرده است.
گر تمیز نیک و بد لازم کنی بر طبع خویش
تیرگی از روی مه چون مو برآری از خمیر
هوش مصنوعی: اگر بخواهی خوب و بد را بر اساس طبع خودت مشخص کنی، باید مثل این باشد که تاریکی را از روی ماه بیرون بکشی، همچنان که میتوان مو را از خمیر جدا کرد.
همچو آبِ ناشتا کین تو بر دل ناگوار
در تن طفل خرد مهرت گوارا همچو شیر
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو مانند آب گوارا برای دلهای بیقرار است، و در عین حال، برای قلب پاک و بیگناه مانند شیر شیرین و دلپذیر میباشد.
شاهی نوشیروان دستوری بوذرجمهر
هست در عهد تو و شهبازی شاه و وزیر
هوش مصنوعی: در دوران تو، نوشیروان شاه، به بوذرجمهر دستوری داده است که به نوعی نشاندهندهی قدرت و نفوذ شاه و وزیر در حکومت است.
هر که باشد حسرت عهد سکندر دیدنش
با وزیری چون ارسطو بیهمال بینظیر
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزوی دیدار دوران سکندر را داشته باشد، باید دقت کند که چنین فرصتی با وزیری بینظیر و دانشمندی چون ارسطو فراهم شده است.
ها ارسطو، ها سکندر، چشم بگشا گو ببین
این به دانش ملکدار و آن به دولت ملکگیر
هوش مصنوعی: ای ارسطو، ای سکندر، چشمانت را باز کن و ببین که یکی با علم و دانش در دنیای خود فرمانروایی میکند و دیگری با تدبیر و هنر در اداره ملک.
پیر شد در بندگیهای تو اخلاصم بلی
کار دیگر میکند در بندگی اخلاص پیر
هوش مصنوعی: از زمانی که در راه خدمت به تو تلاش کردهام، پیر و فرسوده شدهام. این تلاش و خلوص نیت من، به اندازهای عمیق شده که میتوان دیگرگونهای از بندگی را تجربه کرد.
تا سکندر را بود نام و ارسطو را نشان
هم تو باشی در وزارت هم بود شه بر سریر
هوش مصنوعی: تا زمانی که سکندر معروف است و ارسطو شناخته شده، تو هم در مقام وزارت باشی و مانند پادشاه بر تخت نشینی.