گنجور

شمارهٔ ۹۹

ما به این بی‌اعتباری چرخ سرگردان ماست
با هزاران دیده هر شب آسمان حیران ماست
با وجود آنکه مُهر از نامة ما برنداشت
هیچ مکتوبی ندارد آنچه در عنوان ماست
بر سر خوان هوس عمریست مهمان خودیم
خوان رنگارنگ حسرت نعمت الوان ماست
از پی تحصیل خون دل هزاران غم خوریم
میزبان حسرتیم و آرزو مهمان ماست
گرچه ما در تنگنای دیده‌‌ها موریم لیک
آنچه در وی وسعت دنیا نگنجدشان ماست
دشت‌پیمایی نمی‌دانیم چون مجنون ولی
آنچه صحرا را نیارد در نظر دامان ماست
دامن وصل نکویان داده‌ایم از دست لیک
آنچه دستاویز هجران جیب بی‌دامان ماست
گرچه وصلش فکر بی‌سامانی ما را نکرد
لیک دایم هجر در فکر سروسامان ماست
دوش دل را سوخت شیرینی مگر وصل تو بود
می‌کشد امروز این تلخی مگر هجران ماست
گر به گردون می‌رسد فیّاض را سر، دور نیست
قدردانی‌های عهد خان عالیشان ماست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما به این بی‌اعتباری چرخ سرگردان ماست
با هزاران دیده هر شب آسمان حیران ماست
هوش مصنوعی: ما به دلیل ناپایداری دنیا و سرگردانی‌مان، به چیزی کمتر از این اعتنا نمی‌کنیم؛ با وجود هزاران چشمی که هر شب به آسمان خیره می‌شوند، هنوز در حیرت و سردرگمی هستیم.
با وجود آنکه مُهر از نامة ما برنداشت
هیچ مکتوبی ندارد آنچه در عنوان ماست
هوش مصنوعی: گرچه کسی پاسخ نامه‌ ما را نداد، اما آنچه در نامه‌ ما نوشته شده، بی‌پاسخ باقی مانده است.
بر سر خوان هوس عمریست مهمان خودیم
خوان رنگارنگ حسرت نعمت الوان ماست
هوش مصنوعی: سال‌هاست که در دنیای آرزوها و خواسته‌ها زندگی می‌کنیم و به دنبال لذت‌ها و نعمت‌های متنوع هستیم. این میهمانی پر زرق و برق، در واقع نمادی از آرزوهای برآورده‌نشده و حسرت زندگی پربار ماست.
از پی تحصیل خون دل هزاران غم خوریم
میزبان حسرتیم و آرزو مهمان ماست
هوش مصنوعی: ما برای دستیابی به آرزوهایمان هزاران غم را به جان می‌خریم. در واقع، ما در حسرت و آرزوی آنچه که می‌خواهیم هستیم و آرزو به نوعی مهمان زندگی‌مان شده است.
گرچه ما در تنگنای دیده‌‌ها موریم لیک
آنچه در وی وسعت دنیا نگنجدشان ماست
هوش مصنوعی: هرچند ما در نگاه دیگران کوچک و بی‌اهمیت به نظر می‌رسیم، اما آنچه در درون ما وجود دارد و از دنیای بیرون فراتر می‌رود، بسیار ارزشمند و بزرگ است.
دشت‌پیمایی نمی‌دانیم چون مجنون ولی
آنچه صحرا را نیارد در نظر دامان ماست
هوش مصنوعی: ما مانند مجنون از درک دشت‌پیمایی بی‌بهره‌ایم، اما آنچه در چشم ما زیبایی صحرا را به ارمغان می‌آورد، به خاطر وجود و زیبایی خود ماست.
دامن وصل نکویان داده‌ایم از دست لیک
آنچه دستاویز هجران جیب بی‌دامان ماست
هوش مصنوعی: ما با دوستان خوب خود ارتباطی برقرار کرده‌ایم، اما آنچه ما را دچار جدایی کرده، کمبود و نقصی است که از آن رنج می‌بریم.
گرچه وصلش فکر بی‌سامانی ما را نکرد
لیک دایم هجر در فکر سروسامان ماست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه ارتباط با او باعث آشفته‌خاطر شدن ما نشد، اما همواره اندیشه دوری‌اش در ذهن ما باقی مانده است و ما در تلاش هستیم تا حال و روز خود را سامان دهیم.
دوش دل را سوخت شیرینی مگر وصل تو بود
می‌کشد امروز این تلخی مگر هجران ماست
هوش مصنوعی: دیروز دل من به خاطر شیرینی وصال تو سوخت، اما امروز به نظر می‌رسد که این تلخی را ناشی از فاصله‌گیری ماست.
گر به گردون می‌رسد فیّاض را سر، دور نیست
قدردانی‌های عهد خان عالیشان ماست
هوش مصنوعی: اگر به آسمان فیاض (بخشش)، سر برسد، دور از دسترس نیست تقدیر و قدردانی‌هایی که از جانب عهد و زمانه ما وجود دارد.