گنجور

شمارهٔ ۹۴

غنچه را از حسرت لعل تو دل در بر بسوخت
رشک یاقوت لبت خون در رگ گوهر بسوخت
حسرت بزم تو خورشید فلک را داغ کرد
پرتو شمع تو این پروانه را هم پر بسوخت
بسکه با یاد لبت لب‌های خود را می‌مکید
آب حسرت در دهان چشمة کوثر بسوخت
یارب این آتش که بر ما زد که بعد از سوختن
گرمی خاکستر ما پهلوی اخگر بسوخت!
داشت چشم آینه خورشید بر خاکسترم
غیرت عشق تو زانم مشت خاکستر بسوخت
در ته پیراهن خاکستر خود داشتیم
آنقدر آتش که دل تا دامن محشر بسوخت
شب که بی‌فیّاض در بزم تو ساغر می‌زدیم
شیشه از تب‌خالة حسرت لب ساغر بسوخت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غنچه را از حسرت لعل تو دل در بر بسوخت
رشک یاقوت لبت خون در رگ گوهر بسوخت
هوش مصنوعی: غنچه به خاطر زیبایی و دلربایی تو دلی پر از حسرت دارد و به همین خاطر آتش در دلش می‌زند. این حسرت و آرزو باعث می‌شود که مانند یاقوتی که در لبان تو دیده می‌شود، از زیبایی‌اش غبطه بخورد و اشک‌هایش مانند خون در رگ‌های گوهر بریزد.
حسرت بزم تو خورشید فلک را داغ کرد
پرتو شمع تو این پروانه را هم پر بسوخت
هوش مصنوعی: حسرت حضور و جشن تو، آسمان را داغ و داغ‌تر کرد. نور شمع تو نیز این پروانه را به شدت سوزاند.
بسکه با یاد لبت لب‌های خود را می‌مکید
آب حسرت در دهان چشمة کوثر بسوخت
هوش مصنوعی: به خاطر یاد لب‌های تو، پیوسته لب‌هایم را می‌مکیدم و این حسرت و آرزو باعث شد آب چشمة کوثر در دهانم بسوزد.
یارب این آتش که بر ما زد که بعد از سوختن
گرمی خاکستر ما پهلوی اخگر بسوخت!
هوش مصنوعی: خداوندا، این آتشی که به ما زده شد، پس از آنکه ما سوخته‌ایم، گرما و حرارت خاکسترمان هم به جایی رسید که حتی به سراغ گداخته‌ها رفت!
داشت چشم آینه خورشید بر خاکسترم
غیرت عشق تو زانم مشت خاکستر بسوخت
هوش مصنوعی: چشم من همچون آینه‌ای است که نور خورشید را بر خاکستر من منعکس می‌کند و عشق تو به قدری قوی است که این خاکستر را به آتش می‌کشد.
در ته پیراهن خاکستر خود داشتیم
آنقدر آتش که دل تا دامن محشر بسوخت
هوش مصنوعی: در زیر پیراهن خود، خاکسترهایی بود که به اندازه کافی آتش در دل داشتیم تا تا روز قیامت بسوزیم.
شب که بی‌فیّاض در بزم تو ساغر می‌زدیم
شیشه از تب‌خالة حسرت لب ساغر بسوخت
هوش مصنوعی: شب که بدون بخشندگی و فراوانی خوش گذراندیم، با شوق و حسرت، در می‌خانه مشغول نوشیدن بودیم و شیشه‌ی ساغر به خاطر داغی و غم ناشی از آرزوهایی که برآورده نشده بود، در آتش حسرت سوخت.