شمارهٔ ۸۵
بنشین که بیرخ تو ندارم قرار و تاب
عمر عزیز من چه به رفتن کنی شتاب!
صد نکته هست در تو که در آفتاب نیست
حسن تو احتیاج ندارد به آب و تاب
معشوق اگر نجیب بود حسن شرط نیست
رنگ شکسته کم نکند قدر آفتاب
از بس خجل شود ز نسیم تو، دور نیست
گر در دماغِ غنچه شود بوی گل گلاب!
ترسم ز چشم فتنه گزندی به او رسد
طفل نگاه خیره و روی تو بینقاب
ترسم که رنگ بر رخ تو شرم بشکند
زلفت فکنده است کتانی به ماهتاب
فیّاض بر رخش نظری چون کنم ز دور
صد غوطه میخورد نگهم در خوی حجاب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنشین که بیرخ تو ندارم قرار و تاب
عمر عزیز من چه به رفتن کنی شتاب!
هوش مصنوعی: بنشین که من بدون دیدن تو آرام و قرار ندارم و عمر گرانبهای من چه نیازی به عجله در رفتن دارد!
صد نکته هست در تو که در آفتاب نیست
حسن تو احتیاج ندارد به آب و تاب
هوش مصنوعی: در تو ویژگیهای بسیاری وجود دارد که در دنیای روشنایی و زیبایی موجود نیست. زیباییات نیازی به تظاهر و نمایش ندارد.
معشوق اگر نجیب بود حسن شرط نیست
رنگ شکسته کم نکند قدر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر محبوب با شان و نجابت باشد، زیبایی به تنهایی اهمیت ندارد. حتی اگر زیباییاش دچار نقصی باشد، ارزش او را به هیچ وجه کم نمیکند، مانند اینکه خورشید با وجود سایهها و موانع هنوز درخشان و با ارزش است.
از بس خجل شود ز نسیم تو، دور نیست
گر در دماغِ غنچه شود بوی گل گلاب!
هوش مصنوعی: از بس که نسیم تو خجالت میکشد، دور نیست اگر در مغز غنچه بوی گل گلاب پیدا شود!
ترسم ز چشم فتنه گزندی به او رسد
طفل نگاه خیره و روی تو بینقاب
هوش مصنوعی: میترسم که به خاطر جاذبه و زیبایی تو، صدمهای به او برسد، به ویژه وقتی که او به صورت تو که بیپرده و ساده است، خیره میشود.
ترسم که رنگ بر رخ تو شرم بشکند
زلفت فکنده است کتانی به ماهتاب
هوش مصنوعی: نگرانی من این است که رنگ چهرهات بیفتد و شرم بر تو غلبه کند، زلفهای تو در نور ماهتاب به زیبایی درخشیدهاند.
فیّاض بر رخش نظری چون کنم ز دور
صد غوطه میخورد نگهم در خوی حجاب
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از دور بر چهره بخشندهاش نظری اندازم، در حالی که نگاه من به خاطر پردهای از حجاب در درون خود غرق شده است؟