گنجور

شمارهٔ ۷۹

دل به زلفش می‌کشد آشفته سامانی مرا
می‌:ند تکلیف هندستان پریشانی مرا
رتبة لیلی چو دادش حسن دانستم که عشق
همچو مجنون می‌کند آخر بیابانی مرا
شسته‌ام تا دفتر تعلیم را آسوده‌ام
هست دانش آفتاب و سایه نادانی مرا
کثرت و خلوت ندانم بس که مدهوش توام
از وجود غیر فارغ کرده عریانی مرا
در لباس ابر بهتر می‌توان دید آفتاب
در نظر پوشیده تر کر دست عریانی مرا
دشمنی با اهل اسلامم نه کافر دوستی است
ننگ می‌آید عزیزان زین مسلمانی مرا!
نه ز طاعت بر توانم خورد نه از معصیت
هر چه کشتم بار می‌آرد پشیمانی مرا
ما اسیران غم از یک جیب سر بر کرده‌ایم
کرد طوق فاخته آخر گریبانی مرا
آرزوی وصل پیش و بیم هجران در قفا
از دو جانب می‌کند عشقت نگهبانی مرا
دهر اگر باشد زلیخا من چو یوسف نیستم
پس چرا بی‌جرم عصمت کرده زندانی مرا
خودنمایی‌ها حجاب چهرة مقصود بود
صد در دانش گشاد اظهار نادانی مرا
خدمت مخدوم اصفاهانی ای فیّاض کاش
در هوای خود کند چندی صفاهانی مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل به زلفش می‌کشد آشفته سامانی مرا
می‌:ند تکلیف هندستان پریشانی مرا
هوش مصنوعی: دل من به زلف او دلبسته و آشفته است و حالا نمی‌داند که برای این پریشانی چه باید بکند.
رتبة لیلی چو دادش حسن دانستم که عشق
همچو مجنون می‌کند آخر بیابانی مرا
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که لیلی به دلیل زیبایی‌اش در مرتبه‌ای والا قرار دارد و این نشان می‌دهد که عشق، مانند مجنون، مرا به جنون و بیابان‌نشینی می‌کشاند.
شسته‌ام تا دفتر تعلیم را آسوده‌ام
هست دانش آفتاب و سایه نادانی مرا
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا با پاک کردن افکار و مطالب بی‌فایده، ذهنم را آماده یادگیری کنم. اکنون دانش برای من مثل نور خورشید روشن و واضح است و نادانی را مانند سایه‌ای می‌دانم که نمی‌خواهم در زندگی‌ام وجود داشته باشد.
کثرت و خلوت ندانم بس که مدهوش توام
از وجود غیر فارغ کرده عریانی مرا
هوش مصنوعی: از بس که در عشق تو غرق شده‌ام، دیگر نه به کثرت توجه می‌کنم و نه به تنهایی. وجود دیگران را فراموش کرده‌ام و کاملاً بی‌پرده و بی‌پوشش در عشق تو هستم.
در لباس ابر بهتر می‌توان دید آفتاب
در نظر پوشیده تر کر دست عریانی مرا
هوش مصنوعی: در پوشش ابر، آفتاب را بهتر می‌توان مشاهده کرد. این به این معناست که گاهی اوقات چیزی که پنهان شده، روشن‌تر و واضح‌تر به نظر می‌رسد. در واقع، در پس پرده‌های حفاظتی، حقیقت و واقعیت خود را نمایان‌تر می‌کنند.
دشمنی با اهل اسلامم نه کافر دوستی است
ننگ می‌آید عزیزان زین مسلمانی مرا!
هوش مصنوعی: من با اهل اسلام دشمنی نمی‌کنم و دوستی با کافران را هم ننگ می‌شمارم. این مسلمانی من موجب شرمساری عزیزانم شده است.
نه ز طاعت بر توانم خورد نه از معصیت
هر چه کشتم بار می‌آرد پشیمانی مرا
هوش مصنوعی: نه از عبادت و فرمانبرداری بهره‌ای می‌برم و نه از گناه و معصیت، هر چه را که در زندگی کرده‌ام فقط باعث شده که پشیمانی به وجود آورد.
ما اسیران غم از یک جیب سر بر کرده‌ایم
کرد طوق فاخته آخر گریبانی مرا
هوش مصنوعی: ما که در زنجیر غم هستیم، از یک سو سر بلند کرده‌ایم و حالا دیگر به گردن ما زنجیری برای نشان‌دهی درد و رنج‌، مانند طوقی که به گردن فاخته می‌اندازند، افتاده است.
آرزوی وصل پیش و بیم هجران در قفا
از دو جانب می‌کند عشقت نگهبانی مرا
هوش مصنوعی: عشق تو از دو طرف مرا مراقبتی می‌کند؛ هم آرزوی وصال را در پیش دارم و هم نگرانی از جدایی را در پس.
دهر اگر باشد زلیخا من چو یوسف نیستم
پس چرا بی‌جرم عصمت کرده زندانی مرا
هوش مصنوعی: اگر زمانه زلیخا باشد، من مثل یوسف نیستم؛ پس چرا بدون دلیل، مرا به زندان انداخته‌اند و از من عصمت گرفته‌اند؟
خودنمایی‌ها حجاب چهرة مقصود بود
صد در دانش گشاد اظهار نادانی مرا
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر اشاره می‌کند که نمایش‌های فریبنده و خودپسندانه، مانع نمایش حقیقت و معرفت واقعی می‌شود. او بیان می‌کند که هر چه بیشتر دربارهٔ موضوعی بحث و اظهار نظر کند، در حقیقت نادانی‌اش بیشتر نمایان می‌شود. به طور کلی، این بیت نشان‌دهندهٔ تضاد میان ظواهر و حقیقت است و به نوعی به نیاز به درک عمیق‌تر و پرهیز از ظاهرگرایی اشاره دارد.
خدمت مخدوم اصفاهانی ای فیّاض کاش
در هوای خود کند چندی صفاهانی مرا
هوش مصنوعی: به خدمت شخص محترم اصفهانی، ای بخشنده! کاش در هوای خود، کمی به من صفایی بدهی.