گنجور

شمارهٔ ۶۶

من و کویی که کس را نیست جز عشرت به یاد آنجا
توان در خاکبازی یافت اکسیر مراد آنجا
گشاد فیض خواهی چشم عبرت در چمن بگشا
که خط سبزه بلبل را کند صاحب سواد آنجا
ز بزم عقل افکندم به کوی عشق رخت آخر
هر آن خرمن که اینجا داشتم دادم به باد آنجا
کسی از سیر گلزاری چه طرف آرزو بندد
که گل هر چند می‌چینی شود حسرت ز یاد آنجا
رقیب دیو سیرت را نگهبان کرده بر گنجی
که نتوان کرد یک دم بر ملک هم اعتماد آنجا
مرا بیگانه در بیرون نمود آن حسن در پرده
ندیدم چون درون رفتم به غیر از اتّحاد آنجا
چه می‌پرسی سراغ بزم عشرت از من ای فیّاض
گذشت آن هم اگر گاهی گذاری می‌فتاد آنجا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من و کویی که کس را نیست جز عشرت به یاد آنجا
توان در خاکبازی یافت اکسیر مراد آنجا
هوش مصنوعی: در جایی که فقط یاد خوشی و لذت وجود دارد، من و آن مکان می‌توانیم به جستجوی چیزی ارزشمند بپردازیم که تمام آرزوهایمان را برآورده کند.
گشاد فیض خواهی چشم عبرت در چمن بگشا
که خط سبزه بلبل را کند صاحب سواد آنجا
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از نعمت‌های باغ بهره‌مند شوی، چشم خود را به نشانه‌های عبرت که در چمن وجود دارد، باز کن. زیرا در اینجا، بلبل به درکی عمیق و علم دار می‌رسد که در هنر و زیبایی سبزه‌ها نهفته است.
ز بزم عقل افکندم به کوی عشق رخت آخر
هر آن خرمن که اینجا داشتم دادم به باد آنجا
هوش مصنوعی: از مجالس عقل و فهم، به دنیای عشق گام گذاشتم. در نهایت، تمامی داشته‌هایم را که اینجا داشتم، به راحتی از دست دادم.
کسی از سیر گلزاری چه طرف آرزو بندد
که گل هر چند می‌چینی شود حسرت ز یاد آنجا
هوش مصنوعی: کسی که در باغ گل قدم می‌زند، چگونه می‌تواند آرزوی دیگری کند؟ زیرا هر چند از گل‌ها بچینی، برای همیشه حسرت یاد آن باغ را با خود خواهی داشت.
رقیب دیو سیرت را نگهبان کرده بر گنجی
که نتوان کرد یک دم بر ملک هم اعتماد آنجا
هوش مصنوعی: رقیب با ظاهر وحشتناک خود، مراقب گنجی است که نمی‌توان به راحتی به آن دست یافت و حتی برای یک لحظه هم نمی‌توان به آنجا اعتماد کرد.
مرا بیگانه در بیرون نمود آن حسن در پرده
ندیدم چون درون رفتم به غیر از اتّحاد آنجا
هوش مصنوعی: وقتی در بیرون به زیبایی نگاه می‌کنم، آن را از دور و به صورت بیگانه می‌بینم، اما وقتی وارد می‌شوم، جز همان وحدت و یکپارچگی چیزی نمی‌بینم.
چه می‌پرسی سراغ بزم عشرت از من ای فیّاض
گذشت آن هم اگر گاهی گذاری می‌فتاد آنجا
هوش مصنوعی: به چه دلیل از من درباره جشن و شادمانی می‌پرسی، ای بزرگواری؟ گذشته است آن زمان و اگر هم گاهی به آنجا می‌رفتی، دیگر آن حال و هوا وجود ندارد.