گنجور

شمارهٔ ۶۴

این قدر آب هوس بستن به جوی دل چرا
می‌کنی ای دانه استعداد را باطل چرا
دل ازین منزل به جای زاد بردار و برو
کار آسانست بر خود می‌کنی مشکل چرا
چون دلم خون کرد منع گریه از یاری نبود
سر بریدن جای خود بستن رگ بسمل چرا
میل ابروی تو با شمشیر بازی می‌کند
تهمت خون کس نهد بر دامن قاتل چرا
جنگ با او کن که ننگ از وی نیابی در گریز
با من دیوانه می‌کاوی تو ای عاقل چرا
ترک من کردی چه گویم یارِ دشمن هم شدی؟
قدر خود را هم نمی‌دانی تو ای جاهل چرا
صدق اگر داری ز کذب مردمان آسوده باش
گر نمی‌رنجی ز حق، رنجیدن از باطل چرا
پاکی دامن کجا و تهمت آلودگی
آفتاب اندودن ای دشمن به مشت گل چرا
دامن دریا نگردد تهمت‌آلود غبار
می‌دهی بر باد گرد دامن ساحل چرا
قطره گر در خود نگنجد جای استبعاد نیست
این قدر کم‌ظرفی از یاران دریادل چرا
عاقلان را هوش اگر در سر نباشد دور نیست
این‌قدر بیهوشی از رندان لایعقل چرا
اندر آن وادی که مجنونست این‌آوازه نیست
می‌فزایی ای جرس بار دل محمل چرا
کعبه می‌خواهی درین وادی بیابان مرگ شو
تا توان فیّاض در ره مرد در منزل چرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این قدر آب هوس بستن به جوی دل چرا
می‌کنی ای دانه استعداد را باطل چرا
هوش مصنوعی: چرا اینقدر به فکر بستن آب به جوی دل هستی، ای دانه‌ای که می‌توانی به بارور شدن برسى؟ این کار فقط باعث نابودی تو می‌شود.
دل ازین منزل به جای زاد بردار و برو
کار آسانست بر خود می‌کنی مشکل چرا
هوش مصنوعی: دل از این مکان رها کن و به سفر برو، کار راحتی را برای خود دشوار می‌کنی، چرا؟
چون دلم خون کرد منع گریه از یاری نبود
سر بریدن جای خود بستن رگ بسمل چرا
هوش مصنوعی: زمانی که دل من پر از غم و اندوه شد، دیگر نمی‌توانستم مانع اشک ریختن از یار شوم، زیرا در چنین حالتی جای سر بریدن و یا زخم زدن به رگ یک مجروح، یکی است.
میل ابروی تو با شمشیر بازی می‌کند
تهمت خون کس نهد بر دامن قاتل چرا
هوش مصنوعی: ابروی تو با ظرافت و زیبایی به مانند شمشیر حرکت می‌کند و موجب تهمت و ناپاکی بر دامن قاتل می‌شود. چرا که جذابیت تو می‌تواند دل‌ها را به درد آورد و باعث افتراء و بی‌پناهی دیگران شود.
جنگ با او کن که ننگ از وی نیابی در گریز
با من دیوانه می‌کاوی تو ای عاقل چرا
هوش مصنوعی: با او که از او در اوج ننگ و شرم نمی‌برای، نبرد کن. چرا در حالی که من دیوانه‌ام، تو به جستجوی فرار می‌روی ای عاقل؟
ترک من کردی چه گویم یارِ دشمن هم شدی؟
قدر خود را هم نمی‌دانی تو ای جاهل چرا
هوش مصنوعی: ترک من کردی، چه بگویم، حالا که حتی به دشمنم تبدیل شده‌ای؟ تو که نمی‌دانی ارزش خودت چیست، چقدر نادان هستی!
صدق اگر داری ز کذب مردمان آسوده باش
گر نمی‌رنجی ز حق، رنجیدن از باطل چرا
هوش مصنوعی: اگر راستگویی و از دروغ مردم ناراحت نیستی، نگران نباش. اگر از حقیقت در رنج نیستی، پس چرا از باطل رنج بکشی؟
پاکی دامن کجا و تهمت آلودگی
آفتاب اندودن ای دشمن به مشت گل چرا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پاکی و بی‌گناهی چگونه می‌تواند با تهمت و آلودگی درآمیخته شود. گویی دشمن به سادگی می‌خواهد با حمله به شخصیت دیگران، رنگ و لعابی به افکار خود بزند. این به نوعی بیانگر تناقضات انسان‌ها و رفتارهای ناپسند در مواجهه با حقایق است.
دامن دریا نگردد تهمت‌آلود غبار
می‌دهی بر باد گرد دامن ساحل چرا
هوش مصنوعی: دریا به هیچ دلیلی آلوده نمی‌شود، اما چرا تو با نسیم، گرد و غبار را بر دامن ساحل می‌پاشی؟
قطره گر در خود نگنجد جای استبعاد نیست
این قدر کم‌ظرفی از یاران دریادل چرا
هوش مصنوعی: اگر قطره‌ای نتواند در خود جا بگیرد، نباید این را غیرمعقول دانست. اما تعجب‌کننده است که یاران دلیر و شجاع چرا اینقدر کم‌ظرف و تنگ‌نظری از خود نشان می‌دهند.
عاقلان را هوش اگر در سر نباشد دور نیست
این‌قدر بیهوشی از رندان لایعقل چرا
هوش مصنوعی: اگر عاقلانی که باید هوش و درک داشته باشند، از آن بی‌بهره باشند، دور از انتظار نیست که احمق‌ها و رندان بی‌فکر، به این وضعیت دچار شوند.
اندر آن وادی که مجنونست این‌آوازه نیست
می‌فزایی ای جرس بار دل محمل چرا
هوش مصنوعی: در آن سرزمینی که مجنون در آن زندگی می‌کند، صدایی وجود ندارد. ای زنگ دل محمل، چرا این همه صدا را بلند می‌کنی؟
کعبه می‌خواهی درین وادی بیابان مرگ شو
تا توان فیّاض در ره مرد در منزل چرا
هوش مصنوعی: اگر خواهان کعبه و مقام قرب الهی هستی، باید در این بیابان مرگ خود را فدای عشق و ایمان کنی تا بتوانی از فیض و نعمت‌های خداوند در مسیر مردان خدا بهره‌مند شوی.