شمارهٔ ۶۳
از گریه خلاصی نبود چشم ترم را
کردند بحل بر مژه خون جگرم را
شمشیر تو از جیب برآورد سرم را
دام تو به پرواز درآورد پرم را
پرواز هوایش نه باندازة بالست
بیچارگی از بهر همین کند پرم را
ادراک کمالات تو بر طاق بلندست
کوته نفکندند کمند نظرم را
گر زانکه لباس ورعم چاکِ گنه داشت
بر پرتو خورشید گشودند درم را
با داغ تو بر گبر و مسلمان شرفم هست
این سکه در ایام روا کرد زرم را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از گریه خلاصی نبود چشم ترم را
کردند بحل بر مژه خون جگرم را
هوش مصنوعی: چشمانم از گریه رهایی ندارند، قطرات اشک بر مژههایم جمع شده و نشان از درد دل من است.
شمشیر تو از جیب برآورد سرم را
دام تو به پرواز درآورد پرم را
هوش مصنوعی: شمشیر تو باعث شد که سرم را از جیب بیرون بیاورم و دام تو باعث شد که پرواز کنم و آزادی را تجربه کنم.
پرواز هوایش نه باندازة بالست
بیچارگی از بهر همین کند پرم را
هوش مصنوعی: پرواز کردن برای او، نه به خاطر توانایی بالهایش، بلکه به خاطر شرایط ناگوار و مشکلاتی است که در زندگیاش دارد.
ادراک کمالات تو بر طاق بلندست
کوته نفکندند کمند نظرم را
هوش مصنوعی: فهمیدن زیباییها و کمالات تو برای من خیلی دشوار است، انگار که دید من به آنقدر بلندی نمیرسد و نمیتواند آنچنان که باید از آنها بهرهبرداری کند.
گر زانکه لباس ورعم چاکِ گنه داشت
بر پرتو خورشید گشودند درم را
هوش مصنوعی: اگرچه لباس و زرق و برق ظاهرش در گناه بود، در برابر نور خورشید دری به روی او گشوده شد.
با داغ تو بر گبر و مسلمان شرفم هست
این سکه در ایام روا کرد زرم را
هوش مصنوعی: من به خاطر محبت تو، به هر دو گروه، زرتشتیان و مسلمانان، افتخار میکنم. این سکه در روزهای خوب، ثروت را به من هدیه کرده است.