شمارهٔ ۶۰
عشق چو پرده بر درد حسن کرشمهزای را
پر کند از شکوه شه آینة گدای را
خیز و بیا و جلوه ده قامت جلوهزای را
حسرت استخوان من طعمه دهد همای را
نیست ز مهر من عجب گر به دل تو جا کند
گرم کند شرارهای در دل سنگ، جای را
عشق تو شعله میخورد پردة ناله میدرد
بر دم تیغ میبَرَد شوق برهنهپای را
هیچ کسی کند به من آنکه بود همه کسم
دشمن خانه میکند عشق تو آشنای را
پیش رخ تو برگ گل لاف زند ز نازکی
رنگ حیا دهد خدا چهرة بیخدای را!
عشق چه خواهد از هنر، پنجة سعی بیاثر
عقده شود کلید در عقل گرهگشای را
روی نکو نمیشود مبتذل از نگاه کس
دیدن جنس قیمتی کم نکند بهای را
سیر ندیده میرود روی تو فیّاض کنون
بهر نگاه واپسین رخ بنما خدای را
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق چو پرده بر درد حسن کرشمهزای را
پر کند از شکوه شه آینة گدای را
هوش مصنوعی: عشق مانند پردهای است که بر روی درد و رنج زیبایی میافتد و آن را با شکوه و بزرگی نمایش میدهد، مانند آینهای که زیبایی یک گدای عاشق را به تصویر میکشد.
خیز و بیا و جلوه ده قامت جلوهزای را
حسرت استخوان من طعمه دهد همای را
هوش مصنوعی: بیا و بلند شو تا زیبایی و محبوبیت خود را نشان دهی. اندوه من باعث میشود که روح من به آرزوی تو پرواز کند.
نیست ز مهر من عجب گر به دل تو جا کند
گرم کند شرارهای در دل سنگ، جای را
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که اگر محبت من در دل تو جا بگیرد، جای تعجب نیست. محبت من میتواند حتی دل سنگی را هم نرم کند و احساسات را در آن به وجود آورد.
عشق تو شعله میخورد پردة ناله میدرد
بر دم تیغ میبَرَد شوق برهنهپای را
هوش مصنوعی: عشق تو مانند شعلهای میسوزد و پردهی نالهها را میدرد. این عشق در دمی تیز و تند، شوقی را در دل برهنه و عریان به حرکت درمیآورد.
هیچ کسی کند به من آنکه بود همه کسم
دشمن خانه میکند عشق تو آشنای را
هوش مصنوعی: هیچ کس به من نمیرسد که همه دنیای من است، اما عشق تو به بیگانههای من محبت میکند.
پیش رخ تو برگ گل لاف زند ز نازکی
رنگ حیا دهد خدا چهرة بیخدای را!
هوش مصنوعی: در حضور تو، گلها به خود میبالند و از لطافت رنگشان سخن میگویند. خدا نمیگذارد چهره بیخدا، که فاقد زیبایی است، در برابر تو ظاهر شود!
عشق چه خواهد از هنر، پنجة سعی بیاثر
عقده شود کلید در عقل گرهگشای را
هوش مصنوعی: عشق چه انتظاری از هنر دارد، زحمات بیثمر به مانند گرهای هستند که کلید عقل را باز نمیکنند.
روی نکو نمیشود مبتذل از نگاه کس
دیدن جنس قیمتی کم نکند بهای را
هوش مصنوعی: بر روی خوب، وجودش را به سادگی و عادی نمیتوان دید. ارزش واقعی چیزهای گرانبها کم نمیشود حتی اگر دیگران به آن بیتوجهی کنند.
سیر ندیده میرود روی تو فیّاض کنون
بهر نگاه واپسین رخ بنما خدای را
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت چهرهات را نشان بده، زیرا جهانی که هیچ چیز از آن نخواهد دید، اکنون به خاطر آخرین نگاه به تو، بسیار نیازمند مهربانی و فیض الهی است.
حاشیه ها
1403/09/20 01:12
محمد منفرد
از بین ۱۰ به بعد، غزل دیگری شروع میشود که در اینجا به اشتباه تفکیک نشده است.