شمارهٔ ۴۵
منم که کردهام الماس نشئه مرهم را
به مرگ عیش سیهپوش داغ ماتم را
کسی که سرمه از آن درگرفت چون خورشید
به یک نگاه ببیند تمام عالم را
به گلشنی که در آن شعله آبیار بود
به آفتاب برابر نهند شبنم را
به روز وصل سیاهی ز داغ برگیرم
لباس عید نسازم پلاس ماتم را
به دهر خون نخورد آدمی چه چاره کند!
به آب غصّه سرشتند خاک آدم را
ز دود دل رقمی چند در سفینة چرخ
به یادگار نوشتیم شکوة غم را
نیاورم به زبان راز دل ولی فیّاض
بگو چه چاره کنم گریة دمادم را!
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم که کردهام الماس نشئه مرهم را
به مرگ عیش سیهپوش داغ ماتم را
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که با استفاده از الماس و نشئه، زخمهای ناشی از غم و اندوه را درمان کردهام و حالا با غم و ماتم زندگی میکنم.
کسی که سرمه از آن درگرفت چون خورشید
به یک نگاه ببیند تمام عالم را
هوش مصنوعی: کسی که از زیبایی و درخشندگی خاصی برخوردار باشد، با یک نگاه میتواند تمام جهان را تحت تأثیر قرار دهد و مانند خورشید، نور و روشنی را در همه جا پخش کند.
به گلشنی که در آن شعله آبیار بود
به آفتاب برابر نهند شبنم را
هوش مصنوعی: در باغی که آتش آبی وجود دارد، شبنم را در مقابل آفتاب قرار میدهند.
به روز وصل سیاهی ز داغ برگیرم
لباس عید نسازم پلاس ماتم را
هوش مصنوعی: در روز وصال، به دلیل غم سنگینی که دارم، لباس شاد و عیدانه نمیپوشم و به جایش در اندوه و ماتم خواهم بود.
به دهر خون نخورد آدمی چه چاره کند!
به آب غصّه سرشتند خاک آدم را
هوش مصنوعی: در این دنیا، آدمی چه میتواند بکند وقتی که از ابتدای خلقت با غم و اندوه مواجه شده است؟ سرشت انسان به گونهای است که از خاک و آب غم پر شده است.
ز دود دل رقمی چند در سفینة چرخ
به یادگار نوشتیم شکوة غم را
هوش مصنوعی: از دل سوخته، چند علامت در کشتی آسمان به یادگار نوشتیم و گلایههای خود از غم را ثبت کردیم.
نیاورم به زبان راز دل ولی فیّاض
بگو چه چاره کنم گریة دمادم را!
هوش مصنوعی: نمیتوانم احساسات درونم را با کلمات بیان کنم، اما ای بخشنده، بگو چه راهی هست برای پایان دادن به این گریه بیپایان؟