گنجور

شمارهٔ ۴۲

سخن از خود رود چون گرد سر گردد زبانش را
تبسّم آب می‌گردد چو می‌بوسد دهانش را
چنان سر داده رخش جلوه در میدان بی‌باکی
که نتواند گرفتن دست تمکین هم‌‌عنانش را
چو مویی گشته‌ام باریک و با این ناتوانی‌ها
به صد دقّت تصوّر می‌کنم موی میانش را
بدان نیّت که یابم فرصت یک سجده بر خاکش
هزاران بوسه بر لب نذر دارم آستانش را
شهیدی کو سپارد جان به یاد زلف مشکینش
هما در عطسه افتد چون ببوید استخوانش را
هنوز از مصر تا کنعان توان ره بی‌بلد رفتن
که بوی پیرهن ره می‌نماید کاروانش را
زبان گوشة چشمش به من پیوسته در حرفست
ولی فیّاض جز من کس نمی‌فهمد زبانش را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سخن از خود رود چون گرد سر گردد زبانش را
تبسّم آب می‌گردد چو می‌بوسد دهانش را
هوش مصنوعی: وقتی که انسان درباره خودش صحبت می‌کند، کلماتش به دورش می‌چرخند و زبانش به یک حالت خوشحال و شیرین تبدیل می‌شود، مانند آبی که وقتی لبانش را می‌بوسد، جاری می‌شود.
چنان سر داده رخش جلوه در میدان بی‌باکی
که نتواند گرفتن دست تمکین هم‌‌عنانش را
هوش مصنوعی: در میدان شجاعت، اسب به قدری زیبا و بی‌پروا می‌درخشد که کسی نمی‌تواند یاریاش را مهار کند.
چو مویی گشته‌ام باریک و با این ناتوانی‌ها
به صد دقّت تصوّر می‌کنم موی میانش را
هوش مصنوعی: با ضعف‌هایی که دارم، به قدری باریک و ناتوان شده‌ام که به سختی می‌توانم تصور کنم میان موهایش چه حالتی دارد.
بدان نیّت که یابم فرصت یک سجده بر خاکش
هزاران بوسه بر لب نذر دارم آستانش را
هوش مصنوعی: من به خاطر نیتی که دارم، آماده‌ام تا یک فرصت برای سجده بر خاک او بدست آورم و هزاران بوسه بر لب او هدیه کنم و به درگاه او احترام بگذارم.
شهیدی کو سپارد جان به یاد زلف مشکینش
هما در عطسه افتد چون ببوید استخوانش را
هوش مصنوعی: شهیدی که جانش را به خاطر زیبایی‌های موی مشکی معشوقش فدای عشق کرده، وقتی در خاک دفن می‌شود، عطسه‌ای از دل زمین برمی‌خیزد که بوی او را به مشام می‌آورد.
هنوز از مصر تا کنعان توان ره بی‌بلد رفتن
که بوی پیرهن ره می‌نماید کاروانش را
هوش مصنوعی: هنوز در مسیر مصر تا کنعان، نمی‌توان بدون راهنما سفر کرد، زیرا بوی پیراهن کاروان، نشان‌دهندهٔ طی طریق آن‌هاست.
زبان گوشة چشمش به من پیوسته در حرفست
ولی فیّاض جز من کس نمی‌فهمد زبانش را
هوش مصنوعی: چشمان او به من نگاه می‌کند و با زبان خاص خود صحبت می‌کند، اما هیچ‌کس جز من نمی‌تواند معنی سخنانش را درک کند.