گنجور

شمارهٔ ۳۸

کی می‌دهم به جنس دوا نقد درد را!
سودا به خونِ می نکنم رنگ زرد را
از هر چه بود چشم به زلف تو دوختم
زنجیر کردم این نگه هرزه‌گرد را
گرمی مکن به غیر، مبادا که ناگهان
بیرون دهم ز سینة گرم آه سرد را
گاهی فتد به ما نگه شوخ چشم یار
کردیم رام آهوی صحرانورد را
فیّاض شد ملول که یارب غبارِ کیست
بر درگه تو دید چو بنشسته گرد را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کی می‌دهم به جنس دوا نقد درد را!
سودا به خونِ می نکنم رنگ زرد را
هوش مصنوعی: من هرگز به کسی دارویی نمی‌دهم که دردش را با پول نقد بپردازد! نمی‌خواهم حال و روز خوبم را با غم و اندوه رنگین کنم.
از هر چه بود چشم به زلف تو دوختم
زنجیر کردم این نگه هرزه‌گرد را
هوش مصنوعی: من به هر چیزی که نگاه می‌کردم، چشمم به زلف تو بود و این نگاه سرگردان را به زنجیر کشیدم.
گرمی مکن به غیر، مبادا که ناگهان
بیرون دهم ز سینة گرم آه سرد را
هوش مصنوعی: به دیگران محبتی نشان نده، مبادا ناگهان احساساتی که در دل داری و باعث ناراحتی‌ات می‌شود، به یکباره بیرون بریزد.
گاهی فتد به ما نگه شوخ چشم یار
کردیم رام آهوی صحرانورد را
هوش مصنوعی: گاهی نگاه شوخ و بازیگوش معشوق بر ما می‌افتد، به‌گونه‌ای که ما را مانند آهویی رام و فرمانبردار می‌کند.
فیّاض شد ملول که یارب غبارِ کیست
بر درگه تو دید چو بنشسته گرد را
هوش مصنوعی: سرشار از خشم و ناراحتی، خداوند به کسانی که در آستانه‌ی او نشسته‌اند، نگاه می‌کند و با تعجب می‌پرسد: این غبار از چیست که بر درگاه تو نشسته است؟