شمارهٔ ۳۶
نکرد ناخن تدبیر اثر دل ما را
مگر خدنگ تو بگشاید این معمّا را
فراخ عیشی موجم ز رشک میسوزد
که تنگ در بغل آورده است دریا را
فروختیم به یک تار زلف او دل و دین
اگر به هم نزند زلف یار سودا را
چهگونه نشکندم دل که زهر غمزة تو
شکست بر رخ خورشید رنگ سیما را
ملاحت شکرت شور در جهان افکند
نمک نکرده کسی جز لب تو حلوا را
به چشم باختنش وصل یوسف ارزانی
که برده است درین باختن زلیخا را
ز دیده بیتو نگه را فکند از آن فیّاض
که بیرخت نتوان دید چشم بینا را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نکرد ناخن تدبیر اثر دل ما را
مگر خدنگ تو بگشاید این معمّا را
هوش مصنوعی: تنها تیر عشق تو میتواند راز دل ما را بگشاید و تدبیر و فکر ما فایدهای نخواهد داشت.
فراخ عیشی موجم ز رشک میسوزد
که تنگ در بغل آورده است دریا را
هوش مصنوعی: سرشار از شادی و خوشحالی هستم، اما حسرت و غبطهای در دلم وجود دارد، مانند وقتی که دریا را با دستانم بغل کردهام و این احساس تنگی و محدودیت در من بهوجود آمده است.
فروختیم به یک تار زلف او دل و دین
اگر به هم نزند زلف یار سودا را
هوش مصنوعی: ما دل و ایمانمان را به یک تار موی او فروختیم، اگر زلف محبوب با حسرت و دلباختگی ما در هم نیفتد.
چهگونه نشکندم دل که زهر غمزة تو
شکست بر رخ خورشید رنگ سیما را
هوش مصنوعی: چطور میتوانستم دل خود را بشکنم، در حالی که زهر نگاه تو باعث شد زیبایی چهرهام مانند خورشید از بین برود؟
ملاحت شکرت شور در جهان افکند
نمک نکرده کسی جز لب تو حلوا را
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو در دنیا هیاهو و شور ایجاد کرده است و هیچ کس جز لبهای تو، شیرینی را نمیتواند به خوبی به نمایش بگذارد.
به چشم باختنش وصل یوسف ارزانی
که برده است درین باختن زلیخا را
هوش مصنوعی: به خاطر دیدن یوسف، زلیخا باخت خود را ارزشمند میداند، زیرا او در این باخت به عشق حقیقی خود رسیده است.
ز دیده بیتو نگه را فکند از آن فیّاض
که بیرخت نتوان دید چشم بینا را
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر تو از نگاه کردن بازماندهاند، چرا که آن چشمهای که بدون وجود تو نمیتوان آن را مشاهده کرد، چشمان بصیرت را نیز کور میکند.