گنجور

شمارهٔ ۳۵۸

صبح خیزان چو به کف جام مصّفا گیرند
باج روشندلی از عالم بالا گیرند
زهد خشک است متاع سرة خلوتیان
بار این قافله آن به که به دریا گیرند
بیخودانِ می عشق تو فشانند به خاک
جام خورشید گر از دست مسیحا گیرند
داغدارانِ تو چون لاله بدان نزدیکند
که شوند آتش و در دامن صحرا گیرند
به نسیم سر زلفت چو نفس گرم کنند
عرق فتنه ز بوی گل سودا گیرند
ای تو پوشیده، خیال تو چرا برهنه روست!
ترسمش تنگ در آغوش تمنّا گیرند
جلوة حسن تو زان پرده‌نشین شد که مباد
بیقراران سر راهی به تماشا گیرند
بنشینیم و دمی شاد برآریم به هم
پیش از آن کاین نفس عاریت از ما گیرند
خنک آنان که به حسن عمل امروز به کف
دامن دولت جاویدی فردا گیرند
روح در قالب آدم ز پی معرفت است
کرده‌اند این تله در خاک که عنقا گیرند
آستین بر مژة تر چه نهادی فیّاض
دست بردار که مردم کمِ دریا گیرند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح خیزان چو به کف جام مصّفا گیرند
باج روشندلی از عالم بالا گیرند
هوش مصنوعی: صبح زود بیدارانی که جام شفاف را در دست دارند، با درک روشنایی و آگاهی، از دنیای بالا بهره‌مند می‌شوند.
زهد خشک است متاع سرة خلوتیان
بار این قافله آن به که به دریا گیرند
هوش مصنوعی: زهد و پارسایی به تنهایی نمی‌تواند روح را سیراب کند و انسان‌ها باید چیزهای بیشتری را در زندگی تجربه کنند. بهتر است که در مسیر زندگی، به جای اینکه فقط به یکی از جنبه‌ها توجه کنیم، به چیزهای غنی و پربار بپردازیم و از تجربه‌های عمیق بهره‌مند شویم. به عبارتی، همچون قافله‌ای که به دریا می‌رود، به جستجوی غنا و عمیق‌تری از زندگی بپردازیم.
بیخودانِ می عشق تو فشانند به خاک
جام خورشید گر از دست مسیحا گیرند
هوش مصنوعی: عشاق بی‌خود و مجنون خواهند شد و عشق تو را در دل خود مانندبی‌قراری خواهند پراکند. اگرچه شراب عشق، درخشان و گرانبهاست، اما در دستانی که قدرت شفا دارند، تاثیر خاصی نخواهد داشت.
داغدارانِ تو چون لاله بدان نزدیکند
که شوند آتش و در دامن صحرا گیرند
هوش مصنوعی: عاشقان و داغ‌دیدگان تو مانند گل‌های لاله به تو نزدیک می‌شوند، تا همچون آتش در دل صحرا شعله‌ور شوند.
به نسیم سر زلفت چو نفس گرم کنند
عرق فتنه ز بوی گل سودا گیرند
هوش مصنوعی: وقتی نسیم ملایم موهای تو را نوازش می‌کند، عرق و حواس‌پرتی از عطر گل‌ها به‌وجود می‌آید.
ای تو پوشیده، خیال تو چرا برهنه روست!
ترسمش تنگ در آغوش تمنّا گیرند
هوش مصنوعی: ای تو که خود را پنهان کرده‌ای، چرا خیالت به راحتی آشکار است؟ می‌ترسم که در آغوش آرزوی تو به تنگنا بیفتم.
جلوة حسن تو زان پرده‌نشین شد که مباد
بیقراران سر راهی به تماشا گیرند
هوش مصنوعی: زیبایی تو آنقدر دلربا و جاذبه‌دار است که ای کاش بی‌صبرانه‌گان و مشتاقان، در راه تماشا نتوانند به آن دسترسی پیدا کنند.
بنشینیم و دمی شاد برآریم به هم
پیش از آن کاین نفس عاریت از ما گیرند
هوش مصنوعی: بیایید دقایقی را با خوشحالی در کنار یکدیگر بگذرانیم قبل از اینکه این نسیم زندگی از ما گرفته شود.
خنک آنان که به حسن عمل امروز به کف
دامن دولت جاویدی فردا گیرند
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که با کارهای نیک خود در امروز، فردایی مملو از نعمت و زندگی پایدار را برای خود فراهم می‌کنند.
روح در قالب آدم ز پی معرفت است
کرده‌اند این تله در خاک که عنقا گیرند
هوش مصنوعی: روح انسان در بدن مادی به دنبال شناخت و آگاهی است، و برای دستیابی به حقیقت، در این دنیای مادّی به دام افتاده‌اند.
آستین بر مژة تر چه نهادی فیّاض
دست بردار که مردم کمِ دریا گیرند
هوش مصنوعی: آستین خود را بر مژه‌ای که تر شده، نزن و دست بردار که مردم نمی‌توانند به آرامی دریا را به دست آورند.