شمارهٔ ۳۵۶
بی تو یارانم کشان سوی گلستان میبرند
با چنان حسرت که پنداری به زندان میبرند
عکس رخسار تو بر هر قطره خون افتاده است
از رخت طفلان اشکم گل به دامان میبرند
بلبلان را عشرت گلهای خندان شد نصیب
بینصیبان لذّت از چاک گریبان میبرند
در سر کویی که دارم درد بیدرمان نصیب
درد را بیطاقتان آنجا به درمان میبرند
خاک کاشان توتیای چشم فیّاض است باز
سرمه را هر چند مردم از صفاهان میبرند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بی تو یارانم کشان سوی گلستان میبرند
با چنان حسرت که پنداری به زندان میبرند
هوش مصنوعی: بدون تو، دوستانم مرا به سمت گلستان میبرند، اما با چنین حسرتی که انگار مرا به زندان میبرند.
عکس رخسار تو بر هر قطره خون افتاده است
از رخت طفلان اشکم گل به دامان میبرند
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو در هر قطره از خونم نقش بسته است، چون اشکهای من مانند گل، بر دامان بچهها میریزد.
بلبلان را عشرت گلهای خندان شد نصیب
بینصیبان لذّت از چاک گریبان میبرند
هوش مصنوعی: بلبلها از شادی و زیبایی گلهای شادی بخشی برخوردار شدند، در حالی که کسانی که بهرهای ندارند، تنها لذت را از چاک گریبان میبرند.
در سر کویی که دارم درد بیدرمان نصیب
درد را بیطاقتان آنجا به درمان میبرند
هوش مصنوعی: در خیابانی که من دچار درد بیپایان هستم، کسانی که تاب و تحمل ندارند، به آنجا میروند تا به درمان برسند.
خاک کاشان توتیای چشم فیّاض است باز
سرمه را هر چند مردم از صفاهان میبرند
هوش مصنوعی: خاک کاشان همانند یک داروی چشمنواز است و سرمهای که مردم از اصفهان میبرند، به اندازه آن زیبا و ارزشمند نیست.