گنجور

شمارهٔ ۳۵۲

زرشک خال که سوزد بر آن عذار سپند
چو لاله سر زند از خاک داغدار سپند
ز چشم زخم خزان نیست آفتی ممکن
که هست بر گل روی تو نوبهار سپند
به راه وصل توام وعده آتشی افروخت
که شد به شعلة آن چشم انتظار سپند
ز شوق شعله چنان چهره برفروخته است
که در نظر نکند فرقی از شرار سپند
چه لازمست ز من منع بیقراری من
در اضطراب کجا دارد اختیار سپند!
سرشک شعله‌وشم گر به چشمه‌سار افتد
همیشه سر زند ازطرف جویبار سپند
به غیر سوختنم چاره نیست در غم دوست
که شعله شوخ مزاجست و بیقرار سپند
چنین که کوکب داغم فروغ‌بخش افتاد
سزد که چرخ بسوزد بر او هزار سپند
میان آتش غیرت ز رشک خال رخت
اگر چه سوخت ولی سوخت شرمسار سپند
تمام عمر توان سوخت از تپیدن دل
چرا نهاد بر آتش چنین مدار سپند
ز طبع دفع گزندم ضرر شد فیّاض
به جان نکته‌شناسان برو بیار سپند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زرشک خال که سوزد بر آن عذار سپند
چو لاله سر زند از خاک داغدار سپند
هوش مصنوعی: زرشک خال که بر صورت دلبر می‌تابد، مانند لاله‌ای است که از خاک داغ برمی‌خیزد.
ز چشم زخم خزان نیست آفتی ممکن
که هست بر گل روی تو نوبهار سپند
هوش مصنوعی: چشم زخم فصل پاییز نمی‌تواند آسیبی به گل زیبای تو برساند؛ زیرا تو در بهار با طراوت و شاداب هستی.
به راه وصل توام وعده آتشی افروخت
که شد به شعلة آن چشم انتظار سپند
هوش مصنوعی: به خاطر رسیدن به تو، وعده آتشیدی ساده است که برای من چنان شعله‌ای روشن کرده که چشم به راه انتظار به سر می‌برد.
ز شوق شعله چنان چهره برفروخته است
که در نظر نکند فرقی از شرار سپند
هوش مصنوعی: از شوق و هیجان، چهره فرد به اندازه‌ای درخشان و سرخ شده که فرقی میان آن و شعله‌های آتش نمی‌بیند.
چه لازمست ز من منع بیقراری من
در اضطراب کجا دارد اختیار سپند!
هوش مصنوعی: چرا باید مانع بی‌قراری من بشوند؟ در این حال، من هیچ کنترلی بر حالتی که دچار اضطراب هستم، ندارم.
سرشک شعله‌وشم گر به چشمه‌سار افتد
همیشه سر زند ازطرف جویبار سپند
هوش مصنوعی: اگر اشک آتشین من به چشمه‌ای بیفتد، همیشه از سمت جویبار، گلابی سبز خواهد رویید.
به غیر سوختنم چاره نیست در غم دوست
که شعله شوخ مزاجست و بیقرار سپند
هوش مصنوعی: برای رهایی از غم دوست، جز سوختن چاره‌ای ندارم؛ زیرا شوق دوست مانند آتشی است که همیشه بی‌قرار و بی‌ثبات است.
چنین که کوکب داغم فروغ‌بخش افتاد
سزد که چرخ بسوزد بر او هزار سپند
هوش مصنوعی: اگر ستاره‌ای روشن و داغ بر من بتابد، شایسته است که آسمان به خاطر آن هزاران شمع را بسوزاند.
میان آتش غیرت ز رشک خال رخت
اگر چه سوخت ولی سوخت شرمسار سپند
هوش مصنوعی: در دل آتش غیرت و حسادت، حتی اگر چهره‌ی زیبای تو هم بسوزد، باز هم آن آتش با شرم و ندامت می‌سوزد.
تمام عمر توان سوخت از تپیدن دل
چرا نهاد بر آتش چنین مدار سپند
هوش مصنوعی: تمام عمر در تلاش و سختی گذرانده‌ام و از درد دل رنج برده‌ام؛ اما چرا باید زندگی را بر آتش شوق و عشق قرار دهم و این‌گونه به سوختن ادامه دهم؟
ز طبع دفع گزندم ضرر شد فیّاض
به جان نکته‌شناسان برو بیار سپند
هوش مصنوعی: از طبیعت خود آسیب را دور می‌کنم، اما در عوض، فیاض و بخشنده به جان نکته‌سنجان می‌آید و برای شادی آن‌ها بخور خوشبو می‌آورم.