گنجور

شمارهٔ ۳۴

به ناز و غمزه خود آموختم جانانهٔ خود را
به دامن تیز کردم آتش پروانهٔ خود را
نه جرم چشمه‌ساران بود و نه تقصیری از باران
که من دانسته در آتش فکندم دانهٔ خود را
نه چاکی در دل و نه رخنه‌ای در سینه، کو سیلی؟
که نتوان دید ازین ویرانه‌تر ویرانهٔ خود را
چه قیمت دین و ایمان را که در پای تو افشانم
به دینداران بحل کن جلوهٔ مستانهٔ خود را
چراغ خلوتم یک شب نگردیدی و می‌ترسم
ز شمع غیر باید کرد روشن خانهٔ خود را
نمی‌آرد مزاج عشوه تاب گرمی غیرت
مکن تکلیف بزم دیگران پروانهٔ خود را
نه تدبیر علاجش می‌کنی نه فکر زنجیرش
دگر خوش سر به صحرا داده‌ای دیوانهٔ خود را
به عالم نیست بد مستی که سرخوش نیست از خونم
بیا یک دم درین می زن تو هم‌پیمانهٔ خود را
ملامت می‌شد فیّاض یاران را، همان بهتر
که خود گویی و هم خود بشنوی افسانهٔ خود را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به ناز و غمزه خود آموختم جانانهٔ خود را
به دامن تیز کردم آتش پروانهٔ خود را
هوش مصنوعی: به ناز و بازیگوشی تو یاد گرفتم که چگونه به عشق و جاذبه‌ات خود را بسپارم و با شدت به شعله عشق تو نزدیک شوم.
نه جرم چشمه‌ساران بود و نه تقصیری از باران
که من دانسته در آتش فکندم دانهٔ خود را
هوش مصنوعی: نه گناه چشمه‌ها بود و نه تقصیر باران؛ بلکه این من بودم که خودم به‌خاطر دانسته‌هایم دانه‌ام را به آتش انداختم.
نه چاکی در دل و نه رخنه‌ای در سینه، کو سیلی؟
که نتوان دید ازین ویرانه‌تر ویرانهٔ خود را
هوش مصنوعی: نه دل من زخمی دارد و نه سینه‌ام دچار کمبود است، پس کجاست آن سیلی؟ که نتوانم ویرانی خود را از این ویرانه هم ویران‌تر ببینم.
چه قیمت دین و ایمان را که در پای تو افشانم
به دینداران بحل کن جلوهٔ مستانهٔ خود را
هوش مصنوعی: قیمت دین و ایمان چه ارزشی دارد که من آن را در پای تو بریزم و تو به دینداران نشان دهی که چگونه با حالت مستی خود جلوه‌گری می‌کنی.
چراغ خلوتم یک شب نگردیدی و می‌ترسم
ز شمع غیر باید کرد روشن خانهٔ خود را
هوش مصنوعی: در شب‌های تنهایی‌ام، چراغ من خاموش بود و نگرانم که شمع دیگری باید روشن شود تا خانه‌ام را روشن کند.
نمی‌آرد مزاج عشوه تاب گرمی غیرت
مکن تکلیف بزم دیگران پروانهٔ خود را
هوش مصنوعی: عشق و محبت طبیعی است و نمی‌تواند بار سنگینی از غیرت و احساسات را تحمل کند. در واقع، در این فضا می‌توان به بزم و خوشی دیگران توجه کرد و نباید خود را به سختی و مشقت بیفکنیم.
نه تدبیر علاجش می‌کنی نه فکر زنجیرش
دگر خوش سر به صحرا داده‌ای دیوانهٔ خود را
هوش مصنوعی: نه با تدبیر و چاره می‌توانی او را بهبود بخشی و نه می‌توانی درباره زنجیرش فکر کنی؛ تو فقط دیوانه‌ای که به دشت و بیابان رو کرده‌ای و سر خود را به باد داده‌ای.
به عالم نیست بد مستی که سرخوش نیست از خونم
بیا یک دم درین می زن تو هم‌پیمانهٔ خود را
هوش مصنوعی: در دنیا مستی وجود ندارد که خوشحال نباشد و از درد من بی‌خبر باشد. بیا یک بار در این می‌نوش، تو هم با دوستانت زهر مِی را بچش.
ملامت می‌شد فیّاض یاران را، همان بهتر
که خود گویی و هم خود بشنوی افسانهٔ خود را
هوش مصنوعی: نقد و سرزنش از جانب دیگران برای اهل فضل و بخشندگی، بهتر است که خودشان داستان زندگی و ویژگی‌های خود را بگویند و آن را شنیده و درک کنند.

حاشیه ها

1401/04/15 15:07
عرشیا غلامی

سلام وزن این غزل هزج مثمن سالم است و طبق قاعده ی عروضی  این شعر بیت آخر در مصراع اوّل دارای ایراد وزنی است لذا باید واژه ی می شد به می شده تغییر پیدا کند تا وزن درست در بیاید یا به غیر از این باید به نسخه ی معتبر تری رجوع کرد.