گنجور

شمارهٔ ۳۳۸

بیا که بی تو نه ساغر نه شیشه می‌ماند
تو چون نباشی مجلس به بیشه می‌ماند
تو رفتی از دل و در سینه آرزوت به جاست
که چون نهال شود کنده، ریشه می‌ماند
ستم زیاده ز حد می‌کنی و پنداری
که ملک دل به تو بیداد پیشه می‌ماند!
از آن به سیر گلستان نمی‌رود زاهد
که شکل غنچه سراپا به شیشه می‌ماند
دگر به یاد که در کوه کندنی فیّاض؟
که نالة تو به آواز تیشه می‌ماند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا که بی تو نه ساغر نه شیشه می‌ماند
تو چون نباشی مجلس به بیشه می‌ماند
هوش مصنوعی: بیا که بدون تو نه جهانی برای شادی وجود دارد و نه ساز و سرودی به جا می‌ماند. غیاب تو باعث می‌شود که این مجلس شادابی و زنده‌دلی خود را از دست بدهد و به دشت بی‌حالی تبدیل شود.
تو رفتی از دل و در سینه آرزوت به جاست
که چون نهال شود کنده، ریشه می‌ماند
هوش مصنوعی: تو از دلم رفتی ولی آرزویت همچنان در قلبم حضور دارد، مثل اینکه وقتی یک نهال را می‌کارند و از زمین در می‌آورند، ریشه‌اش هنوز باقی می‌ماند.
ستم زیاده ز حد می‌کنی و پنداری
که ملک دل به تو بیداد پیشه می‌ماند!
هوش مصنوعی: تو از حد خود ستم می‌کنی و فکر می‌کنی که سلطنت بر دل دیگران برایت ادامه خواهد داشت!
از آن به سیر گلستان نمی‌رود زاهد
که شکل غنچه سراپا به شیشه می‌ماند
هوش مصنوعی: زاهدی که تنها به ظواهر و اشکال ظاهری نگاه می‌کند، هرگز نمی‌تواند از زیبایی‌های واقعی گلستان لذت ببرد، چون مانند یک غنچه تنها در قفس شیشه‌ای گرفتار شده است.
دگر به یاد که در کوه کندنی فیّاض؟
که نالة تو به آواز تیشه می‌ماند
هوش مصنوعی: دیگر چه کسی را یاد کنم که در کوه، طبیعتی بخشنده و فیض‌رسان وجود دارد؟ صدای تو مانند ناله تیشه‌ای به گوش می‌رسد.