گنجور

شمارهٔ ۳۳۳

دلم شبی که خیال ترا نشیمن شد
چو آفتاب مرا داغ سینه روشن شد
کدام شمع کند خانه روشنم بی‌تو!
مرا که پرتو خورشید دود روزن شد
به منع گریه به چشم تر آستین چه نهم
کنون که راز دلم رو شناس دامن شد
ز بس که سنگ ملامت زدند و تاب آورد
دلِ چو شیشة من رفته رفته آهن شد
چه رشحه از مژه دادی به کشت غم فیّاض؟
که دانه خوشه برآورد و خوشه خرمن شد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم شبی که خیال ترا نشیمن شد
چو آفتاب مرا داغ سینه روشن شد
هوش مصنوعی: دل من در شبی که یاد تو زنده شد، مثل آفتاب، به شدت می‌سوزد و احساساتی درونم را بیدار کرده است.
کدام شمع کند خانه روشنم بی‌تو!
مرا که پرتو خورشید دود روزن شد
هوش مصنوعی: کدام شمع می‌تواند خانه‌ام را در غیاب تو روشن کند؟ چرا که در absence تو، نور خورشید نیز به مانند دودی در روزنه‌ای تنگ بی‌فایده شده است.
به منع گریه به چشم تر آستین چه نهم
کنون که راز دلم رو شناس دامن شد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه نمی‌توانم گریه‌ام را پنهان کنم، نمی‌دانم باید چه کاری انجام دهم، چون کسی که درک کننده رازهای قلب من است، در کنار من است.
ز بس که سنگ ملامت زدند و تاب آورد
دلِ چو شیشة من رفته رفته آهن شد
هوش مصنوعی: از شدت ملامت و انتقادات که به من شد، دل من که روزگاری مثل شیشه شکننده بود، به تدریج سخت و مقاوم شده است.
چه رشحه از مژه دادی به کشت غم فیّاض؟
که دانه خوشه برآورد و خوشه خرمن شد
هوش مصنوعی: از چه نیکی و لطفی که با چشم خود بر دل غم افزودی؟ که آن نیکی باعث رشد و شکوفایی و در نهایت پرباری شد.