گنجور

شمارهٔ ۳۲۸

اقبال رو نمود و به ما یار یار شد
وین روزگار تیرة ما روزگار شد
پیمان ناشکستة ما با تو تازه گشت
عهد نبستة تو به ما استوار شد
با دانه‌های جوهر تیغ تو دل خوش است
این آب و دانه مرغ مرا سازگار شد
گلگونه‌ای برای عروس خزان نماند
رنگی که داشت گل همه صرف بهار شد
فیّاض را نوید وصال تو زنده کرد
چشمی که هم نداشت برای تو چار شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اقبال رو نمود و به ما یار یار شد
وین روزگار تیرة ما روزگار شد
هوش مصنوعی: اقبال به ما رو آورد و یار ما شد و اکنون این زمان، زمان سختی و ناامیدی ما شده است.
پیمان ناشکستة ما با تو تازه گشت
عهد نبستة تو به ما استوار شد
هوش مصنوعی: پیمان ما با تو همچنان برقرار و تازه شده است و قولی که تو به ما داده‌ای، محکم و استوار گشته است.
با دانه‌های جوهر تیغ تو دل خوش است
این آب و دانه مرغ مرا سازگار شد
هوش مصنوعی: دل من به دانه‌های جوهر تیغ تو شاد است و این آب و دانه برای مرغ من سازگار شده است.
گلگونه‌ای برای عروس خزان نماند
رنگی که داشت گل همه صرف بهار شد
هوش مصنوعی: رنگ و زیبایی گل‌ها تنها به فصل بهار تعلق دارد و اکنون که به فصل خزان رسیده‌ایم، دیگر از زیبایی و طراوت آن‌ها خبری نیست.
فیّاض را نوید وصال تو زنده کرد
چشمی که هم نداشت برای تو چار شد
هوش مصنوعی: بخشنده از خبر وصال تو جان تازه‌ای گرفت، و چشمی که هیچ امیدی به تو نداشت، به شادی و نشاط درآمد.