گنجور

شمارهٔ ۳۲۷

بس که دلگیرم غم از آمیزشم دلگیر شد
بس که بیکس، بیکسی از اختلاطم سیر شد
در ازل از خنجر مژگان خوبان باز ماند
قطرة آبی که در کار دم شمشیر شد
در بلندی می‌توانستم گذشت از آفتاب
خاطر افتادگی‌ها سخت دامن‌گیر شد
پیش‌تر از بال خود را می‌رسانیدم به دام
در طلبم بیضه افتادم که کارم دیر شد
شب که حسرت رخصت درد دلی زان غمزه یافت
یک نگه کردم که یک عالم سخن تقریر شد
سیل غم از هر طرف فیّاض رو در دل نهاد
شکر کاین ویرانه آخر قابل تعمیر شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بس که دلگیرم غم از آمیزشم دلگیر شد
بس که بیکس، بیکسی از اختلاطم سیر شد
هوش مصنوعی: من از شدت غم و اندوه به شدت دلگیرم و این دلگیری باعث شده که حالم بدتر شود. احساس تنهایی و بی‌کسی من را آزار می‌دهد و این احساسات در من بیشتر و بیشتر می‌شود.
در ازل از خنجر مژگان خوبان باز ماند
قطرة آبی که در کار دم شمشیر شد
هوش مصنوعی: در آغاز زمان، قطره‌ای از آب که در مسیر تیغ شمشیر قرار گرفت، از نگاه تیز و خنجر مانند مژگان معصومانی که دلبرانه می‌نگرند، جا ماند.
در بلندی می‌توانستم گذشت از آفتاب
خاطر افتادگی‌ها سخت دامن‌گیر شد
هوش مصنوعی: در ارتفاعات، می‌توانستم از تابش آفتاب عبور کنم، اما احساسات منفی و افتادگی‌ها برایم بسیار آزاردهنده و مشکل‌ساز شد.
پیش‌تر از بال خود را می‌رسانیدم به دام
در طلبم بیضه افتادم که کارم دیر شد
هوش مصنوعی: قبل از این، با سرعت و توانایی خود می‌توانستم به هدفم نزدیک شوم، اما اکنون در تلاش برای رسیدن به آن، به زمین افتاده‌ام و کارم دیر شده است.
شب که حسرت رخصت درد دلی زان غمزه یافت
یک نگه کردم که یک عالم سخن تقریر شد
هوش مصنوعی: در شب که به شدت دلم از غمبارگی و عشق می‌سوزد، با نگاهی به آن چشم‌های زیبا، دریافتم که یک دنیا احساسات و سخنان ناگفته وجود دارد.
سیل غم از هر طرف فیّاض رو در دل نهاد
شکر کاین ویرانه آخر قابل تعمیر شد
هوش مصنوعی: غم و اندوه مانند سیلی از هر سو به دلم هجوم آورد، اما با این حال شاکرم که این ویرانگی در نهایت قابلیت ترمیم یافت.