شمارهٔ ۳۲۱
ز عریانی نیندیشم اگر عالم خطر باشد
که شمشیریم و بر اندام ما جوهر سپر باشد
امید زورقم خواهد گر انباری به دریایی
که در وی از خطر هر قطره دریای دگر باشد
به مطلب نارساییها مرا نزدیکتر دارد
که پس افتادة این کاروانی پیشتر باشد
چرا افتادگی معراج نبود سربلندی را؟
که کمتر را چو سنجی در حقیقت بیشتر باشد
محبت شکوة کس در قلم نتواند آوردن
هلاهل بر سر این خوان حسرت نیشکر باشد
مرا در خاک و خون میبینی و احوال میپرسی!
چرا از حال خود کس اینقدرها بیخبر باشد
برای مطلبی هر کس گذر در ورطهها دارد
خطر در بحر میدانند و در آبش گهر باشد
درین معمورة وحشت ندیدم گوشة امنی
مگر امنیتی در زیر دیوار خطر باشد
رفیقان را به هم شرطست در ره متفّق بودن
از آن با خضر نتوانست موسی همسفر باشد
ندارد تاب حمل نامة پرشکوة عاشق
مگر مرغی که چون پروانه خصم بال و پر باشد
نکردی شعله وش انداز بال افشانی فیّاض
چو اخگر مردة خاکستری، خاکت به سر باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز عریانی نیندیشم اگر عالم خطر باشد
که شمشیریم و بر اندام ما جوهر سپر باشد
هوش مصنوعی: من به عریانی و بیپناهی فکر نمیکنم، حتی اگر دنیا پر از خطر باشد؛ چون من مانند شمشیری هستم که بر تنم سپری از قدرت و اراده دارم.
امید زورقم خواهد گر انباری به دریایی
که در وی از خطر هر قطره دریای دگر باشد
هوش مصنوعی: امید من این است که اگر انباری در دنیایی داشته باشم، این انبار به اندازهای امن باشد که هر قطرهای از آن دریا در برابر خطرات دیگر دریاها محافظت کند.
به مطلب نارساییها مرا نزدیکتر دارد
که پس افتادة این کاروانی پیشتر باشد
هوش مصنوعی: موضوع کمبودها و نارساییها من را به خود نزدیکتر میسازد، زیرا در این حالت، میتوانم قدرت و تواناییهای این کاروانی که پیش از من به سر منزل نرسیده را بهتر درک کنم.
چرا افتادگی معراج نبود سربلندی را؟
که کمتر را چو سنجی در حقیقت بیشتر باشد
هوش مصنوعی: چرا افتادگی سبب عروج نمیشود و سربلندی به وجود نمیآورد؟ زیرا اگر چیزی را بسنجی، ممکن است آنچه به نظر کمتر میرسد، در واقع بیشتر باشد.
محبت شکوة کس در قلم نتواند آوردن
هلاهل بر سر این خوان حسرت نیشکر باشد
هوش مصنوعی: عشق و محبت به حدی عمیق و پیچیده است که کسی نمیتواند احساسات واقعیاش را به زبان بیاورد. حتی اگر دشواریها و دردهایش را بیان کنیم، باز هم نمیتوانیم تمام تلخیهای آن را نشان دهیم. مانند این است که بر سر سفرهای نشستهایم که فقط حسرت شیرینی را میخوریم.
مرا در خاک و خون میبینی و احوال میپرسی!
چرا از حال خود کس اینقدرها بیخبر باشد
هوش مصنوعی: چطور ممکن است از حال من با این وضعیت وخیم باخبر باشی، در حالی که خودت هم درست نمیدانی چه بر سرت آمده؟
برای مطلبی هر کس گذر در ورطهها دارد
خطر در بحر میدانند و در آبش گهر باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر دشواریها قدم میگذارد، باید بداند که ممکن است با خطراتی روبرو شود. در دریا، اگرچه ممکن است گنجی به عنوان جواهر وجود داشته باشد، اما هنوز هم با خطرات زیادی همراه است.
درین معمورة وحشت ندیدم گوشة امنی
مگر امنیتی در زیر دیوار خطر باشد
هوش مصنوعی: در این شهر، جایی را نیافتم که احساس امنیت کنم، جز این که امنیتم در زیر سایه خطر باشد.
رفیقان را به هم شرطست در ره متفّق بودن
از آن با خضر نتوانست موسی همسفر باشد
هوش مصنوعی: دوستان باید در مسیر خود همعقیده و هماهنگ باشند، چرا که موسی نتوانست با خضر همسفر شود.
ندارد تاب حمل نامة پرشکوة عاشق
مگر مرغی که چون پروانه خصم بال و پر باشد
هوش مصنوعی: فقط یک مرغ مانند پروانه که با عشق درگیر است، میتواند بار نامهای که مملو از شور و احساس عاشقانه است را تحمل کند.
نکردی شعله وش انداز بال افشانی فیّاض
چو اخگر مردة خاکستری، خاکت به سر باشد
هوش مصنوعی: اگر به درستی و به اندازه لازم از خودت نور و خروش نشان ندهی، مانند خاکستر یک آتش خاموش، تنها از تو یادگار و ناامیدی باقی خواهد ماند.