گنجور

شمارهٔ ۳۱۸

بخت کو کز تو بمن مژدة یادی برسد
مگر این کشت مرا آب زیادی برسد
عاشقان زار بگریید چو کامی یابید
این شگون نیست که عاشق به مرادی برسد
بلبل، این ناله و فریاد ندارد سودی
کیست در کشور خوبی که به دادی برسد!
دلم از حسرت تیغ تو به تنگ آمده است
مگر از شست تو امّید گشادی برسد
بی‌جمال تو سواد نظرم رفته ز یاد
مگر از خطر تو چشمم به سوادی برسد
سفر دور ره زلف تو دارم در پیش
یارب از مایدة زلف تو زادی برسد
صفحة شعر تو فیّاض چنان روح‌فزاست
که کس از راه بیابان به سوادی برسد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخت کو کز تو بمن مژدة یادی برسد
مگر این کشت مرا آب زیادی برسد
هوش مصنوعی: بختی که از طرف تو بر من خبر یاد و اشاره‌ای می‌آورد، کجاست؟ مگر این سرنوشت من به قدر کافی آب و رونق پیدا کند؟
عاشقان زار بگریید چو کامی یابید
این شگون نیست که عاشق به مرادی برسد
هوش مصنوعی: عاشقان وقتی به آرزویشان می‌رسند، باید بگریند؛ چرا که این نشانه‌ای خوب نیست که یک عاشق به خواسته‌اش برسد.
بلبل، این ناله و فریاد ندارد سودی
کیست در کشور خوبی که به دادی برسد!
هوش مصنوعی: بلبل، این ناله و فریاد تو فایده‌ای ندارد؛ در سرزمین خوبان، کیست که به داد مظلومان برسد؟
دلم از حسرت تیغ تو به تنگ آمده است
مگر از شست تو امّید گشادی برسد
هوش مصنوعی: دل من از آرزوی تیغ تو سرشار به تنگ آمده است، آیا از دست تو امیدی برای گشایش این حال وجود دارد؟
بی‌جمال تو سواد نظرم رفته ز یاد
مگر از خطر تو چشمم به سوادی برسد
هوش مصنوعی: بدون زیبایی تو، زیبایی نگاهم فراموش شده است، مگر اینکه از خطر تو به جایی برسم که دوباره نازک‌گردی و زیبایی را ببینم.
سفر دور ره زلف تو دارم در پیش
یارب از مایدة زلف تو زادی برسد
هوش مصنوعی: من در سفر دوری هستم و راه زلف تو را در پیش دارم، ای خدا! از سفره زلف تو چیزهای ارزشمند و خوب به من برسد.
صفحة شعر تو فیّاض چنان روح‌فزاست
که کس از راه بیابان به سوادی برسد
هوش مصنوعی: شعر تو به قدری پرمحتوا و زنده است که هیچ‌کس نمی‌تواند بدون راهنمایی و هدایت به درک عمیق آن برسد.