گنجور

شمارهٔ ۳۱۳

جو آید در چمن از عندلیبان شور برخیزد
به تعظیم نسیمش بوی گل از دور برخیزد
مشام آرای گلشن چون شود بوی سر زلفش
ز خواب سرگرانی نرگس مخمور برخیزد
نقاب زلف چون از پیش ماه چهره برگیرد
به هر جا سایه افتد شعله‌های نور برخیزد
چنان شهد غمش در کام جان‌ها لذّتی دارد
که ماتم‌گر نشیند با غم او سور برخیزد
به مرهم عمری ار داغ تو در یک پیرهن خوابد
چو برخیزد سیاهی از سر ناسور برخیزد
دلم با داغ عشقت در لحد آسایشی دارد
که در محشر عجب دارم اگر از گور برخیزد
نشیند گرد باد از پا ز شرم شورشم فیّاض
درین صحرا غبارم هر کجا از دور برخیزد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جو آید در چمن از عندلیبان شور برخیزد
به تعظیم نسیمش بوی گل از دور برخیزد
هوش مصنوعی: وقتی عطر خوش گل از دور به مشام می‌رسد، نسیم ملایمی به یاد عطر آن به حرمت می‌ایستد و در چمن، شور و نشاطی از جانب قناری‌ها به وجود می‌آید.
مشام آرای گلشن چون شود بوی سر زلفش
ز خواب سرگرانی نرگس مخمور برخیزد
هوش مصنوعی: وقتی عطر دل‌انگیز گلستان به مشام می‌رسد، خواب آلودگی نرگس مست و غافل به جا می‌گذارد و از خواب بیدار می‌شود.
نقاب زلف چون از پیش ماه چهره برگیرد
به هر جا سایه افتد شعله‌های نور برخیزد
هوش مصنوعی: زمانی که گیسوی معشوق از روی چهره‌ی زیبا به کنار رود، در هر جایی که سایه‌اش بیفتد، شعله‌های روشنی برافروخته می‌شود.
چنان شهد غمش در کام جان‌ها لذّتی دارد
که ماتم‌گر نشیند با غم او سور برخیزد
هوش مصنوعی: غم او به قدری شیرین و دلنشین است که حتی کسانی که در غم او نشسته‌اند، از آن لذت می‌برند و به جای ناراحتی، می‌توانند جشن بگیرند.
به مرهم عمری ار داغ تو در یک پیرهن خوابد
چو برخیزد سیاهی از سر ناسور برخیزد
هوش مصنوعی: اگر زخمی کهنه به مدت طولانی بر دل تحمل شود، وقتی که یاد تو بیدار شود، دوباره غم و درد آن زخم نمایان می‌شود.
دلم با داغ عشقت در لحد آسایشی دارد
که در محشر عجب دارم اگر از گور برخیزد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو در آرامشی است که حتی در قیامت هم تعجب می‌کنم اگر از قبر برنخیزد.
نشیند گرد باد از پا ز شرم شورشم فیّاض
درین صحرا غبارم هر کجا از دور برخیزد
هوش مصنوعی: نسیم و باد به خاطر هیجان و شوری که دارم، از من شرمنده‌اند و به همین خاطر در این بیابان عنوانی از خود باقی نمی‌گذارند. هر جا که من از دور نمایان شوم، گرد و غبار دلم بلند می‌شود.