گنجور

شمارهٔ ۳۰۷

چه سازم دست دردی دامن جانم نمی‌گیرد
که امید دوا در یاد درمانم نمی‌گیرد
به راه کوی او یک دم ز ضعف پا نمی‌افتم
که بوی گل در آغوش گلستانم نمی‌گیرد
چه لازم دل رهین منّت باد صبا کردن
چرا گل نسخة چاک از گریبانم نمی‌گیرد
پر عنقا به سر از صیدگاه وصل می‌آیم
دگر گرد شکاری طرف دامانم نمی‌گیرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه سازم دست دردی دامن جانم نمی‌گیرد
که امید دوا در یاد درمانم نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: چه کنم که درد و رنجی که دارم، به جانم چنگ نمی‌زند؟ زیرا امیدی برای درمان ندارم و یاد آن هم تسکینی برایم فراهم نمی‌کند.
به راه کوی او یک دم ز ضعف پا نمی‌افتم
که بوی گل در آغوش گلستانم نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: در مسیر ورود به کوی محبوب، هرگز به خاطر ضعف پا و خستگی از ادامه راه منصرف نمی‌شوم؛ چرا که عطر دل‌انگیز گل‌ها در باغ وجود او مرا سرشار از انرژی و شوق می‌کند.
چه لازم دل رهین منّت باد صبا کردن
چرا گل نسخة چاک از گریبانم نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: چرا باید دل من همیشه به خاطر لطف نسیم شکرگزار باشد، در حالی که گل از گریبانم جدا نمی‌شود و هنوز در درد و رنج است؟
پر عنقا به سر از صیدگاه وصل می‌آیم
دگر گرد شکاری طرف دامانم نمی‌گیرد
هوش مصنوعی: من مانند پرنده‌ای خاص و نادر از جایی که به زنجیر وصال وابسته بودم، آزاد شده‌ام و دیگر هیچ چیز نمی‌تواند مرا به دام خود بکشد.