شمارهٔ ۲۹۳
نماز شام چنان نشئة میش گل کرد
که آفتاب ز بدمستیش تنزل کرد
نسیم زلف تو زد بر دماغ او هر گاه
صبا به عهد تو میل شمیم سنبل کرد
مگر به باغ تو بودی که امشب از بلبل
گل دریده دهن صد سخن تحمل کرد؟
سری ز سرّ دهانش برون نبرد آخر
دلم چو غنچه درین نکته بس تأمّل کرد
فریب زلف نخوردی ولی ببین فیّاض
که چون شکار تو آخر کمند کاکل کرد!
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نماز شام چنان نشئة میش گل کرد
که آفتاب ز بدمستیش تنزل کرد
هوش مصنوعی: نماز شام به قدری زیبا و روحانی بود که گل را به شگفتی واداشت و حتی آفتاب به خاطر عظمت آن لحظه از مقام خود پایین آمد.
نسیم زلف تو زد بر دماغ او هر گاه
صبا به عهد تو میل شمیم سنبل کرد
هوش مصنوعی: هر بار که نسیم در آغوش زلف تو میوزد، پیشانی او را نوازش میکند، همانطور که نسیم صبا به یاد تو عطر سنبل را پخش میکند.
مگر به باغ تو بودی که امشب از بلبل
گل دریده دهن صد سخن تحمل کرد؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که توی باغی بودی که امشب بلبل از عشق گل دندانش را خونین کرده و هزاران حرف را با دل شکسته تحمل کرده است؟
سری ز سرّ دهانش برون نبرد آخر
دلم چو غنچه درین نکته بس تأمّل کرد
هوش مصنوعی: بالاخره، از درون وجود او هیچ رازی بیرون نخواهد آمد و این باعث شده که دل من مانند غنچه، مدتها در این موضوع فکر و تأمل کند.
فریب زلف نخوردی ولی ببین فیّاض
که چون شکار تو آخر کمند کاکل کرد!
هوش مصنوعی: تو با این که فریب زلف و زیبایی را نخوردی، اما حالا ببین ای فیاضی، که چگونه شکار تو به دام افتاده است و در آخر، موها و زیباییاش به دام تو تبدیل شده است!