شمارهٔ ۲۹۱
بیتو تا ره بر غبار خاطر غمناک کرد
نالة من خاکها در کاسة افلاک کرد
سر به گردون گر رسد افتادگی دستار ماست
آتش مادر تواضع سجده پیش خاک کرد
آب عصمت میچکد از ساغر سرشار ما
عاقبت آلودگی دامان ما را پاک کرد
دل به تلخی تا نهادم میچکد شهد از لبم
صبر آخر در مذاقم زهر را تریاک کرد
کرد تا روشن سواد چین پیشانی دلم
لذّت صد جنگ را در آشتی ادراک کرد
باغبان در باغ بهر طلعت میخوارگان
هر طرف آیینهها روشن ز برگ تاک کرد
شعلة دیدار گل آتش به گلشن میزند
بلبل اینجا خانه را دانسته از خاشاک کرد
دهشت دریا مرا محروم طوفان کرده بود
کشتیم را خندة موج این ئچنین بیباک کرد
لب به حسرت بسته بودم لیک فیّاض این غزل
باز آه سرد را در جانم آتشناک کرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیتو تا ره بر غبار خاطر غمناک کرد
نالة من خاکها در کاسة افلاک کرد
هوش مصنوعی: بدون تو، در مسیر زندگی، غم و اندوهی که در دل دارم، به قدری زیاد است که صدای نالهام زمین و آسمان را به توجیه و تسلی میآورد.
سر به گردون گر رسد افتادگی دستار ماست
آتش مادر تواضع سجده پیش خاک کرد
هوش مصنوعی: اگر سر به آسمان برسد و افتادگی و تواضع ما فراموش شود، در حقیقت این تواضع و خاکساری است که باعث عظمت و ارزش ما میشود.
آب عصمت میچکد از ساغر سرشار ما
عاقبت آلودگی دامان ما را پاک کرد
هوش مصنوعی: آب زندگی و پاکی از جام پر ما فرو میریزد و در نهایت، ناپاکیهای ما را پاک میکند.
دل به تلخی تا نهادم میچکد شهد از لبم
صبر آخر در مذاقم زهر را تریاک کرد
هوش مصنوعی: وقتی که دلم را به تلخی سپردم، انگار شهد شیرینی از لبانم میچکد. پس از تحمل بسیار، زهر تلخی که در وجودم بود مانند تریاک تسکین پیدا کرده است.
کرد تا روشن سواد چین پیشانی دلم
لذّت صد جنگ را در آشتی ادراک کرد
هوش مصنوعی: دل من به خاطر چهرهاش روشن شد و در آنجا فهمیدم که لذت یکصد جنگ در armony و آشتی نهفته است.
باغبان در باغ بهر طلعت میخوارگان
هر طرف آیینهها روشن ز برگ تاک کرد
هوش مصنوعی: باغبان به منظور زیبایی و خوشنما کردن باغ برای میخوارگان، در هر طرف، آیینهها را با برگهای تاک روشن کرده است.
شعلة دیدار گل آتش به گلشن میزند
بلبل اینجا خانه را دانسته از خاشاک کرد
هوش مصنوعی: بلبلی که در گلستان زندگی میکند، با شوق دیدار گل، آتش عشق را در باغ روشن میکند و این نشان میدهد که او به خوبی میداند خانهاش را از خاشاک و زباله پاک کند.
دهشت دریا مرا محروم طوفان کرده بود
کشتیم را خندة موج این ئچنین بیباک کرد
هوش مصنوعی: ترس از دریا موجب شده بود که از طوفان دور بمانم، ولی برخورد با خندهی موج باعث شد جسور شوم.
لب به حسرت بسته بودم لیک فیّاض این غزل
باز آه سرد را در جانم آتشناک کرد
هوش مصنوعی: با اینکه لبانم به حسرت بسته بود، ولی سخن الهامبخش این شعر، ناگهان آهی عمیق و سوزان را در وجودم ایجاد کرد.