گنجور

شمارهٔ ۲۸۱

نبرم منّت کس کاش شرابم نبرد
تشنه میرم به لب بحر که آبم نبرد
جنس ناچیز شود، به که به قیمت نرسد
سوختم خام که کس بوی کبابم نبرد
تو به حرف آیی و من می‌روم از خود چه کنم!
تنگ ظرفم نتوانم که شرابم نبرد
ذوق دیدار تو در خواب چو طفل شب عید
هیچ پروای منش نیست که خوابم نبرد
دخل ناز تو هم از خرج نیازم پیداست
صرفة تست که کس ره به حسابم نبرد
دیده بر انجم گردون چه نهم می‌دانم
که ازین ورطه برون موج حبابم نبرد
هر دم از بیم درین مرحله از خود بروم
دگر اندیشة این دیر خرابم نبرد
نیم آن کس که به بوی توبه جنّت بروم
حسرت بحر به دنبال سرابم نبرد
نه به من باز گذارد نه به خود کار مرا
به درنگم نفرستد به شتابم نبرد
ای فلک صرفه‌ای از من نتوان برد به زور
پنجة شیب تو بازوی شبابم نبرد
هست این آن غزل روز نظیری فیّاض
که به صلحش نروم تا به عتابم نبرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نبرم منّت کس کاش شرابم نبرد
تشنه میرم به لب بحر که آبم نبرد
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه از کسی طلب نعمت نمی‌کنم، ای کاش شراب نباشد که تشنگی‌ام را از بین ببرد. به دریا می‌روم چون آبم را نمی‌برد.
جنس ناچیز شود، به که به قیمت نرسد
سوختم خام که کس بوی کبابم نبرد
هوش مصنوعی: اگر چیزی ارزش پایینی داشته باشد، بهتر است که آن را به کسی نفروشیم. من در حالت ناپختگی سوختم، اما هیچ‌کس بوی کباب مرا حس نکرد.
تو به حرف آیی و من می‌روم از خود چه کنم!
تنگ ظرفم نتوانم که شرابم نبرد
هوش مصنوعی: وقتی تو سخن می‌گویی و من از خودم خارج می‌شوم، چه کار باید بکنم؟ ظرف وجود من آنقدر کوچک است که نمی‌تواند شراب وجودم را در خود نگه دارد.
ذوق دیدار تو در خواب چو طفل شب عید
هیچ پروای منش نیست که خوابم نبرد
هوش مصنوعی: خوشحالی دیدن تو در خواب مانند خوشحالی یک کودک در شب عید است و هیچ نگرانی از خوابم ندارم که خوابم ببرد.
دخل ناز تو هم از خرج نیازم پیداست
صرفة تست که کس ره به حسابم نبرد
هوش مصنوعی: نفس ناز و زیبایی تو نشان دهنده این است که من به شدت به تو نیازمندم، و تو قدری از لطفت را به من می‌دهی که هیچ‌کس نمی‌تواند حسابی روی آن باز کند.
دیده بر انجم گردون چه نهم می‌دانم
که ازین ورطه برون موج حبابم نبرد
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چطور می‌توانم به افلاک و ستاره‌ها نگاه کنم، چرا که ممکن است در این راز عمیق غرق شوم و نتوانم دوباره به سطح برگردم.
هر دم از بیم درین مرحله از خود بروم
دگر اندیشة این دیر خرابم نبرد
هوش مصنوعی: در هر لحظه از ترس اینکه ممکن است در این مرحله از زندگی از خودم دور شوم، دیگر به خاطر خراب بودن این مکان فکر نمی‌کنم.
نیم آن کس که به بوی توبه جنّت بروم
حسرت بحر به دنبال سرابم نبرد
هوش مصنوعی: نیم آن کسی که با عطر توبه به بهشت برود و حسرت دریایی را نداشته باشد که به دنبال یک سراب برود.
نه به من باز گذارد نه به خود کار مرا
به درنگم نفرستد به شتابم نبرد
هوش مصنوعی: او نه اجازه می‌دهد که کارم را به راحتی ادامه دهم و نه خود به تنهایی انجامش می‌دهد؛ به هیچ عنوان نمی‌گذارد که درنگ کنم و به ناگاه هم نمی‌گذارد که سریع عمل کنم.
ای فلک صرفه‌ای از من نتوان برد به زور
پنجة شیب تو بازوی شبابم نبرد
هوش مصنوعی: ای آسمان، تو نمی‌توانی از من چیزی بگیری، چرا که قدرت جوانی و توانایی من بیشتر از آن است که تو با زور و فشار خود بتوانی آن را تحت تاثیر قرار دهی.
هست این آن غزل روز نظیری فیّاض
که به صلحش نروم تا به عتابم نبرد
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع دوستی و صلح اشاره دارد. شاعر بیان می‌کند که در این روز زیبا و پربار، نمی‌خواهد به دلیل رفتار ناپسند یا خشم به جنگ و درگیری برود، بلکه به صلح و دوستی ارج می‌نهد.