گنجور

شمارهٔ ۲۴۸

نگاهش ناگهان چون تیر نازی بر کمان بندد
اجل بی‌تاب می‌گردد که خود را بر نشان بندد
به صد دل از دم شمشیر نازش آرزو دارد
اجل تعویذ زخمی را که بر بازوی جان بندد
به کینم بر کمر شمشیر جرأت بست و حیرانم
که چون هرگز کسی از شعله مویی بر میان بندد!
نگاه او نهانم می‌کشد در خون و می‌ترسم
که ناگه تهمت خون مرا بر آسمان بندد
اگر رشک زلیخایی برد ترسم که نگذارد
که بوی پیرهن در مصر بار کاروان بندد
ز بس موج سرشکم گوهر ارزان کرده می‌ترسم
فلک بازار گرم کان و دریا را دکان بندد
متاع رنگ و بو دارد رواج امشب که می‌خواهد
چمن آیین عید جلوة آن دلستان بندد
نگیرد تا اجازت از رخش مشّاطة گلشن
طلسم رنگ نتواند به روی ارغوان بندد
خوش آن عزّت که پیشش چون کمر بر بستگان فیّاض
گهش بند قبا بگشایدش گاهی میان بندد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگاهش ناگهان چون تیر نازی بر کمان بندد
اجل بی‌تاب می‌گردد که خود را بر نشان بندد
هوش مصنوعی: چشمان او به راستی مانند تیری است که به کمان کشیده می‌شود و این باعث می‌شود که مرگ بی‌تاب و مضطرب شود تا خود را به او نشان دهد.
به صد دل از دم شمشیر نازش آرزو دارد
اجل تعویذ زخمی را که بر بازوی جان بندد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ناز زخمی که بر روی دل دارد، مرگ آرزو می‌کند که آن زخم، جانش را بند کند و او را در آغوش گیرد.
به کینم بر کمر شمشیر جرأت بست و حیرانم
که چون هرگز کسی از شعله مویی بر میان بندد!
هوش مصنوعی: شجاعت و جسارتی را بر دوش گرفته‌ام و در حیرتم که چگونه کسی می‌تواند از شعله‌ای نازک در موها، خود را تحت فشار قرار دهد!
نگاه او نهانم می‌کشد در خون و می‌ترسم
که ناگه تهمت خون مرا بر آسمان بندد
هوش مصنوعی: نگاه او به شکل پنهانی مرا به سمت مرگ می‌کشاند و من می‌ترسم که ناگهان به من تهمت بزنند که در خون غوطه‌ور شده‌ام.
اگر رشک زلیخایی برد ترسم که نگذارد
که بوی پیرهن در مصر بار کاروان بندد
هوش مصنوعی: من نگرانم که اگر حسادت زلیخا بر من غلبه کند، شاید موجب شود که عطر و بوی پیراهن من نتواند به مقصود خود برسد و در مصر باعث دردسر شود.
ز بس موج سرشکم گوهر ارزان کرده می‌ترسم
فلک بازار گرم کان و دریا را دکان بندد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه امواج اشک من باعث شده‌اند که اشکال قیمتی به راحتی در دسترس قرار بگیرند، از این می‌ترسم که آسمان بازار پر رونق دریا را ببندد.
متاع رنگ و بو دارد رواج امشب که می‌خواهد
چمن آیین عید جلوة آن دلستان بندد
هوش مصنوعی: امشب بوی خوشی در فضا پیچیده و کالاهای رنگارنگی وجود دارد که به مناسبت عید، چمن‌ها زیبا و دلنشین می‌شوند.
نگیرد تا اجازت از رخش مشّاطة گلشن
طلسم رنگ نتواند به روی ارغوان بندد
هوش مصنوعی: تا زمانی که خودت اجازه ندهی، هیچ کس نمی‌تواند زیبایی و جذابیت تو را در فضا پنهان کند و به رنگ‌های مختلف بیاراید.
خوش آن عزّت که پیشش چون کمر بر بستگان فیّاض
گهش بند قبا بگشایدش گاهی میان بندد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در برابر او، وضعیتش مثل افرادی است که کمربند خود را محکم بسته‌اند، زیرا او در لحظه‌های مختلف می‌تواند با وفا و سخاوت خود، درهای خوشی و آرامش را به رویش باز کند و گاهی نیز همان درها را ببندد.