شمارهٔ ۲۴۶
به گلشن چون روی مرغ از نوا خاموش میگردد
تو چون حرفی زنی گل پای تا سر گوش میگردد
اگر دیرآشنا باشد دلت، شادم که هر سنگی
که دیر آتش پذیرد دیر هم خاموش میگردد
گمان دارم که با گل هست بوی نازنین من
چنین کز نالة بلبل دلم مدهوش میگردد
نمیدانم چه میبینم چو میبینم جمال او
همی دانم که در دل عقل و در سر هوش میگردد
دمی در عشق او فیّاض خاموشی نمیدانم
ولی دانم که گاهی نالهام بیهوش میگردد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به گلشن چون روی مرغ از نوا خاموش میگردد
تو چون حرفی زنی گل پای تا سر گوش میگردد
هوش مصنوعی: وقتی به گلستان میروی، پرندهای که آوازش خاموش میشود، تو وقتی کلامی میگویی، گل از سر تا پا به توجه گوش میدهد.
اگر دیرآشنا باشد دلت، شادم که هر سنگی
که دیر آتش پذیرد دیر هم خاموش میگردد
هوش مصنوعی: اگر دل شما دیر به کسی آشنا شده باشد، خوشحالم که هر سنگی که دیر آتش میگیرد، دیر هم خاموش میشود.
گمان دارم که با گل هست بوی نازنین من
چنین کز نالة بلبل دلم مدهوش میگردد
هوش مصنوعی: من تصور میکنم که بوی خوشی که حس میکنم از گلهاست؛ بویی که آنقدر دلنشین است که صدای ناله بلبل باعث سرگشتگی و گم شدن دلم میشود.
نمیدانم چه میبینم چو میبینم جمال او
همی دانم که در دل عقل و در سر هوش میگردد
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی را مشاهده میکنم، اما وقتی زیبایی او را میبینم، میدانم که در دل من عقل و در سرم هوش در حال چرخش است.
دمی در عشق او فیّاض خاموشی نمیدانم
ولی دانم که گاهی نالهام بیهوش میگردد
هوش مصنوعی: در لحظهای از عشق او، نمیدانم که چطور میتوانم خاموشی را تحمل کنم، اما میدانم که گاهی صدای نالهام به قدری زیاد میشود که بیهوش میشوم.

فیاض لاهیجی