گنجور

شمارهٔ ۲۳۲

وزید بر سر زلف کجت صبا گستاخ
مکن چنین به خود این هرزه‌گرد را گستاخ
چو با خیال تو بزمی کنم به خلوت دل
نفس به سینه نیارد نهاد پا گستاخ
شهید زهر نگاهی شدم بگو زنهار
که استخوان مرا نشکند هما گستاخ
چنین که راه هوس بسته، درنمی‌آید
خیال بوسه در اندیشة حیا گستاخ
مهابت نگه یار را چه شد فیّاض
که می‌گزد لب درد مرا دوا گستاخ

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وزید بر سر زلف کجت صبا گستاخ
مکن چنین به خود این هرزه‌گرد را گستاخ
هوش مصنوعی: نسیم ملایم بر روی زلف‌های کج و به هم ریخته‌ات می‌وزد، اما تو با بی‌پروایی و جسارت این حس و حال را نداشته باش و این بی‌احترامی را به خودت نپذیر.
چو با خیال تو بزمی کنم به خلوت دل
نفس به سینه نیارد نهاد پا گستاخ
هوش مصنوعی: وقتی به یاد تو در دل تنها نشسته‌ام، نفس به سختی می‌تواند در سینه‌ام جا بگیرد و حالتی شجاعانه پیدا کند.
شهید زهر نگاهی شدم بگو زنهار
که استخوان مرا نشکند هما گستاخ
هوش مصنوعی: من به خاطر نگاه تلخی که داشتم، جانم را فدای عشق کرده‌ام. بگو که مبادا این عشق و حسرت باعث آسیب به من شود.
چنین که راه هوس بسته، درنمی‌آید
خیال بوسه در اندیشة حیا گستاخ
هوش مصنوعی: زمانی که خواسته‌های نفسانی به پایان برسند، دیگر خیال بوسه و محبت در ذهن کسی که دارای حیا است، به وجود نمی‌آید.
مهابت نگه یار را چه شد فیّاض
که می‌گزد لب درد مرا دوا گستاخ
هوش مصنوعی: نگاه پر خشمت به من چه شده که بی‌پروا به درد من دامن می‌زند و به آن پرخاش می‌کند؟