گنجور

شمارهٔ ۲۱۷

چون نیاز ما و ناز او به هم درمی‌گرفت
سوختن ما از سر و او گرمی از سر می‌گرفت
ما و او در مجلسی رخساره گلگون داشتیم
کافتاب از حسرت آنجا چهره در زر می‌گرفت
با عتاب او نیاز گرم ما تابی نداشت
ما ازین می‌سوختیم او گر زما درمی‌گرفت
چون ز شرم صوت بلبل در چمن برمی‌فروخت
غنچه از رشک رخ او تاب اخگر می‌گرفت
از نسیمی این زمان چون غنچه می‌غلتد به خون
دل که هر دم بوسه‌ها از نوک نشتر می‌گرفت
تا کجا در جلوه بودی شب که هر دم تا به صبح
حسرت قد ترا خمیازه در بر می‌گرفت
آب صاف جدول شمشیر او کم خورده‌ایم
دل دم آبی گهی از جوی خنجر می‌گرفت
می‌توانستم ازو برداشتن دل یک نفس
گر تغافل‌های او از من نظر برمی‌گرفت
یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
آسمان ای کاش دور دیگر از سر می‌گرفت
مست فیض مشرقی فیّاض شد آنجا که گفت
«گر به شمع کشته می‌زد آستین درمی‌گرفت»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون نیاز ما و ناز او به هم درمی‌گرفت
سوختن ما از سر و او گرمی از سر می‌گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که نیازهای ما و زیبایی‌های او با هم تلاقی می‌کند، آتش عشق ما روشن می‌شود و او نیز از این آتش عشق بهره‌مند می‌شود.
ما و او در مجلسی رخساره گلگون داشتیم
کافتاب از حسرت آنجا چهره در زر می‌گرفت
هوش مصنوعی: ما و او در یک مجلس بودیم و صورت زیبای او همچون گل بود. آفتاب به خاطر حسرتی که از آن زیبایی داشت، در آنجا رنگش را به طلا تبدیل کرده بود.
با عتاب او نیاز گرم ما تابی نداشت
ما ازین می‌سوختیم او گر زما درمی‌گرفت
هوش مصنوعی: با خشم و تندخویی او، ما هیچ تحمل و صبوری نداشتیم و از این حال، دلمان می‌سوخت. اگر او از ما روی برمی‌گرداند، ما عذاب بیشتری می‌کشیدیم.
چون ز شرم صوت بلبل در چمن برمی‌فروخت
غنچه از رشک رخ او تاب اخگر می‌گرفت
هوش مصنوعی: وقتی بلبل به خاطر شرم آوازش را در باغ سر می‌دهد، غنچه به خاطر زیبایی او از حسادت قرمز می‌شود و مانند آتش می‌درخشد.
از نسیمی این زمان چون غنچه می‌غلتد به خون
دل که هر دم بوسه‌ها از نوک نشتر می‌گرفت
هوش مصنوعی: در این زمان، مانند غنچه‌ای که در باد به چرخش درآمده، دل من از درد و اندوه می‌غلتد. چراکه هر لحظه بوسه‌ها به نوک زخم‌های عمیق می‌نشینند.
تا کجا در جلوه بودی شب که هر دم تا به صبح
حسرت قد ترا خمیازه در بر می‌گرفت
هوش مصنوعی: تو به کجا رفتی که در این شب، هر لحظه تا صبح حسرت دیدار تو در دل من می‌چرخید و دلم می‌خواست تو را ببینم؟
آب صاف جدول شمشیر او کم خورده‌ایم
دل دم آبی گهی از جوی خنجر می‌گرفت
هوش مصنوعی: آب زلال و روشنی مانند تیغ تیز او را کم خورده‌ایم و گاهی دل شاد و امیدوار ما از جوی خنک دچار آسیب می‌شود.
می‌توانستم ازو برداشتن دل یک نفس
گر تغافل‌های او از من نظر برمی‌گرفت
هوش مصنوعی: اگر او به غفلت‌های خود توجه می‌کرد، می‌توانستم به راحتی دلش را بدست آورم.
یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
آسمان ای کاش دور دیگر از سر می‌گرفت
هوش مصنوعی: یکی از نسل‌های آینده نتوانسته است جایگزین کسانی شود که از دنیا رفته‌اند. ای کاش بار دیگر فرصتی فراهم می‌شد تا این مشکلات دوباره بررسی شود.
مست فیض مشرقی فیّاض شد آنجا که گفت
«گر به شمع کشته می‌زد آستین درمی‌گرفت»
هوش مصنوعی: در آنجا که گفته شده اگر کسی به شمع آسیب بزند، باید آستینش را جمع کند، نشان‌دهنده‌ی این است که در برخورد با زیبایی‌ها و نعمت‌های زندگی باید با احتیاط و حساسیت برخورد کرد. در حقیقت، لذت بردن از فیض و نعمت‌ها نیازمند آگاهی و درک عمیق از ارزش آنهاست.