شمارهٔ ۲۱۴
تا گریبان من اینک گرد دامانم گرفت
خاک دامنگیر غم آخر گریبانم گرفت
شهسوار غم که جز من مرد میدانی نداشت
در کمینم کرد تا آخر به میدانم گرفت
من که جنگ روبرو با عشق کردم سالها
من نمیدانم چه کرد آخر که پنهانم گرفت
من شراری را به دامن تیز میکردم کزو
شعلهای در دامنم افتاد و در جانم گرفت
گفتی ای فیّاض دل را چون گرفت آن مه ز تو؟
چون گرفتن را نمیدانم! ولی دانم گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا گریبان من اینک گرد دامانم گرفت
خاک دامنگیر غم آخر گریبانم گرفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که درد و غم به من چنگ انداخته، احساس میکنم که غم به طور کامل مرا در بر گرفته و نمیتوانم از آن رها شوم.
شهسوار غم که جز من مرد میدانی نداشت
در کمینم کرد تا آخر به میدانم گرفت
هوش مصنوعی: سوارهنظام غم که هیچ مردی به جز من در میدان نداشت، در کمینم نشسته بود و تا پایان کار با من مواجه شد.
من که جنگ روبرو با عشق کردم سالها
من نمیدانم چه کرد آخر که پنهانم گرفت
هوش مصنوعی: من سالها با عشق مبارزه کردم و در برابر آن ایستادگی کردم، اما هنوز نمیدانم چه اتفاقی افتاد که ناگهان از من پنهان شد و مرا در خود گرفت.
من شراری را به دامن تیز میکردم کزو
شعلهای در دامنم افتاد و در جانم گرفت
هوش مصنوعی: من آتش شوری را به دامن خود میآوردم که ناگهان شعلهای از آن به دامنم افتاد و در وجودم نفوذ کرد.
گفتی ای فیّاض دل را چون گرفت آن مه ز تو؟
چون گرفتن را نمیدانم! ولی دانم گرفت
هوش مصنوعی: گفتی ای بخشنده، دل را وقتی آن ماه از تو گرفت، چه بر سرت آمد؟ نمیدانم چه طور دل را گرفت، ولی میدانم که دل را گرفت.