شمارهٔ ۲۱۱
سر رفت و داغ عشق بتان از سرم نرفت
تن خاک گشت و خلعت غم از برم نرفت
از داغ دل سیاهی دیرینه برنخاست
این تیرگی ز ناصیة اخترم نرفت
چون تیغ کار کرده که افتد ز آب و تاب
آبم تمام رفت ولی جوهرم نرفت
در موجخیز لجّة عشق تو بارها
کشتیِّ دل شکسته شد و لنگرم نرفت
صد بار سوخت آتش عشقم به امتحان
یاقوتوار آب تو از گوهرم نرفت
خود را بسی به صیقل روشنگران زدم
گرد ملال از آینة منظرم نرفت
فیّاض کمعیاری نقد وفا ببین
گشتم به دهر دست بدست و زرم نرفت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر رفت و داغ عشق بتان از سرم نرفت
تن خاک گشت و خلعت غم از برم نرفت
هوش مصنوعی: عشق و علاقهام به معشوقان هیچگاه از یادم نرفته و با وجود اینکه جسمم به خاک رفته، احساس درد و غم همچنان همراه من است.
از داغ دل سیاهی دیرینه برنخاست
این تیرگی ز ناصیة اخترم نرفت
هوش مصنوعی: از غم و اندوهی که در دل دارم، هنوز رنگ و رویی به زندگیام برنگشته و این تاریکی که در دل دارم از سرنوشت نامساعدم نشأت میگیرد.
چون تیغ کار کرده که افتد ز آب و تاب
آبم تمام رفت ولی جوهرم نرفت
هوش مصنوعی: تیغی که استفاده شده و از آب میافتد، همچون من است؛ هرچند که توان و انرژیام تمام شده، اما اصل وجودم و جوهرم هنوز باقی مانده است.
در موجخیز لجّة عشق تو بارها
کشتیِّ دل شکسته شد و لنگرم نرفت
هوش مصنوعی: در امواج پرتصویر عشق تو، بارها قلب شکستهام غرق شده و هرگز از سرگردانیام رهایی نیافته است.
صد بار سوخت آتش عشقم به امتحان
یاقوتوار آب تو از گوهرم نرفت
هوش مصنوعی: بارها عشق من مانند آتش آزمایش شده است، اما آب تو که مانند یاقوت است، نتوانسته به ارزش وجودم آسیبی بزند.
خود را بسی به صیقل روشنگران زدم
گرد ملال از آینة منظرم نرفت
هوش مصنوعی: من تلاش زیادی کردم تا خود را از غم و اندوه پاک کنم و به روشنی و نشاط برسم، اما هرگز نتوانستم از اندوهی که در دیدگاهم وجود دارد، رها شوم.
فیّاض کمعیاری نقد وفا ببین
گشتم به دهر دست بدست و زرم نرفت
هوش مصنوعی: خداوند بخشندهای که به وفا و صداقت معروف است را ببین، که من در این دنیا در پی او هستم و هرچه دارم را از او گرفتهام.

فیاض لاهیجی