گنجور

شمارهٔ ۲۰۷

خوی از جبین مریز که قدر گلاب رفت
گرمی مکن که رنگ رخ آفتاب رفت
صد بار سر ز خواب برآورد بخت و باز
پنداشت روز من شب و دیگر به خواب رفت
بر شعلة فسردة من گرد غم نشست
وز گوهر شکستة من آب و تاب رفت
بوی دل حزین به مشام فلک رساند
دودی که بر سر از جگر این کباب رفت
از آه من ز شعله سوزنده پَر شکست
وز اشک من ز گوهر ناسفته آب رفت
شب در بنای چرخ تزلزل فکنده بود
سیلاب خون که از دل پر اضطراب رفت
فیّاض در کمین تو چندین درنگ چیست
اکنون که فرصت تو به چندین شتاب رفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوی از جبین مریز که قدر گلاب رفت
گرمی مکن که رنگ رخ آفتاب رفت
هوش مصنوعی: از پیشانی خویش عصبانی نشو، چون حال گلاب تغییر کرده است. زیاده داغ نکن، زیرا رنگ رخسار خورشید نیز رفته است.
صد بار سر ز خواب برآورد بخت و باز
پنداشت روز من شب و دیگر به خواب رفت
هوش مصنوعی: بخت من بارها روز را شروع کرده و بیدار شده، اما هر بار فکر کرده که هنوز شب است و دوباره به خواب رفته است.
بر شعلة فسردة من گرد غم نشست
وز گوهر شکستة من آب و تاب رفت
هوش مصنوعی: بر شعله‌ای سرد از غم نشستم و با شکسته شدن جواهرم، زیبایی‌ام را از دست دادم.
بوی دل حزین به مشام فلک رساند
دودی که بر سر از جگر این کباب رفت
هوش مصنوعی: بوی دلbroken-hearted به آسمان رسید، دودی که از دل این کباب به هوا رفت.
از آه من ز شعله سوزنده پَر شکست
وز اشک من ز گوهر ناسفته آب رفت
هوش مصنوعی: از ناله‌ام شعله‌های سوزان ضعیف شدند و اشک‌هایم به مانند مرواریدهای ناچیز در آب محو شدند.
شب در بنای چرخ تزلزل فکنده بود
سیلاب خون که از دل پر اضطراب رفت
هوش مصنوعی: شب، به دلیل ناپایداری چرخ هستی، به وضوح غم و اضطراب را احساس می‌کرد که همچون سیلابی از خون از دل پر از نگرانی و اضطراب روانه شده است.
فیّاض در کمین تو چندین درنگ چیست
اکنون که فرصت تو به چندین شتاب رفت
هوش مصنوعی: خداوندی که بخشنده است، چه درنگی در انتظار تو دارد؟ حالا که زمان تو با سرعت در حال گذر است.