گنجور

شمارهٔ ۲

تا شفیع خویش کردم صاحب معراج را
سر به استغنا برآوردم دل محتاج را
من مرید همّت پیری که از افتادگی
پایه‌ها افزود بر بالای هم معراج را
خاک فقرم مسند است و داغ عشقم افسر است
پشت پایی گر زنم سهل است تخت و تاج را
تا قمارِ عشقِ ترک ماسوا ورزیده‌ام
کافرم گر در حساب آورده‌ام لیلاج را
گرچه دورم در نظرگاهِ‌ سر تیر توام
شست پرزور تو میدان‌دار کرد آماج را
بی‌نیازی‌های گوش لطف، شیون دشمن است
خوش به ناز از نالة ما می‌ستاند باج را
شب ندیدستی که هر جا کش‌ تویی جز روز نیست
تا بدانی حال شب‌های سیاه داج را
تا کف خاک قناعت خورده‌ام فیّاض‌وار
سیر حاجت کرده‌ام چون خویش صد محتاج را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا شفیع خویش کردم صاحب معراج را
سر به استغنا برآوردم دل محتاج را
هوش مصنوعی: برای شفاعت خود به سراغ صاحب معراج رفتم و با افتخار و بی‌نیازی به او روی آوردم، در حالی که دل من نیازمند بود.
من مرید همّت پیری که از افتادگی
پایه‌ها افزود بر بالای هم معراج را
هوش مصنوعی: من پیرو اراده و تلاش پیرمردی هستم که با وجود ناتوانی جسمی، توانست به بالاترین درجات و موفقیت‌های معنوی دست یابد.
خاک فقرم مسند است و داغ عشقم افسر است
پشت پایی گر زنم سهل است تخت و تاج را
هوش مصنوعی: من در خاک فقر زندگی می‌کنم و عشق من مانند یک تاج بر سرم است. اگر به کسی بی‌اعتنایی کنم، جایگاه و ثروت برایم اهمیتی ندارد.
تا قمارِ عشقِ ترک ماسوا ورزیده‌ام
کافرم گر در حساب آورده‌ام لیلاج را
هوش مصنوعی: من برای عشق و بازی‌های آن از هر چیز دیگری گذشته‌ام و اگر بخواهم حساب کنم، باید به بی‌دینی خود اعتراف کنم، چون به جای عشق، به معشوقه‌ام توجه کرده‌ام.
گرچه دورم در نظرگاهِ‌ سر تیر توام
شست پرزور تو میدان‌دار کرد آماج را
هوش مصنوعی: هرچند که از تو دور هستم، اما در دید تو مانند هدفی هستم که تیر تو به سمت آن نشانه رفته است و این قدرت توست که مرا در آماج قرار داده است.
بی‌نیازی‌های گوش لطف، شیون دشمن است
خوش به ناز از نالة ما می‌ستاند باج را
هوش مصنوعی: گوش نوازش‌های بی‌نیاز، برای دشمنان مانند زاری و شیون است؛ در حالی که از ناله‌های ما به خود می‌بالند و از ما باج می‌گیرند.
شب ندیدستی که هر جا کش‌ تویی جز روز نیست
تا بدانی حال شب‌های سیاه داج را
هوش مصنوعی: به رغم تاریکی شب، در هر کجایی که می‌روی، فقط روز را می‌بینی. این به تو کمک نمی‌کند که حال و هوای شب‌های تاریک و بدون نور را بفهمی.
تا کف خاک قناعت خورده‌ام فیّاض‌وار
سیر حاجت کرده‌ام چون خویش صد محتاج را
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر خاک قناعت نشسته‌ام، به وفور نیازهایم را برآورده کرده‌ام؛ مانند کسی که صد نفر نیازمند را از خود سیراب می‌کند.