گنجور

شمارهٔ ۱۹۸

به فکر کار نیفتاده روزگار گذشت
کنون چه کار کند کس که وقت کار گذشت
غبار راهِ سواری شدم ولی از ضعف
چو گرد تا ز زمین خاستم سوار گذشت
ز بیم هجر ندیدیم ذوق وصل، افسوس
که عمر نشئة ما در غم خمار گذشت
تمام عرصة دل پر ز گرد اغیارست
عجب عجب که توانیم ازین غبار گذشت!
ز جست‌جو ننشینیم تا نفس باقی‌ست
توان به گرد رسیدن اگر سوار گذشت
هزار عقده ز بیم شکفتگی داریم
سری ز جیب برآریم اگر بهار گذشت
به کم عیاری خود دل نهاده شو فیّاض
که نقد عمرِ ترا کار از عیار گذشت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به فکر کار نیفتاده روزگار گذشت
کنون چه کار کند کس که وقت کار گذشت
هوش مصنوعی: روزگار بدون فکر و برنامه‌ریزی سپری شد و حالا که وقت عمل و اقدام گذشته، دیگر چه کسی می‌تواند کاری بکند؟
غبار راهِ سواری شدم ولی از ضعف
چو گرد تا ز زمین خاستم سوار گذشت
هوش مصنوعی: در مسیر سواری، به گرد و غبار تبدیل شدم، اما به دلیل ضعف، اگرچه تا از زمین بلند شدم، سوار از کنارم گذشت.
ز بیم هجر ندیدیم ذوق وصل، افسوس
که عمر نشئة ما در غم خمار گذشت
هوش مصنوعی: ما از ترس جدایی هیچ‌گاه طعم وصل را نچشیدیم. افسوس که عمر ما در غم و اندوه سپری شد.
تمام عرصة دل پر ز گرد اغیارست
عجب عجب که توانیم ازین غبار گذشت!
هوش مصنوعی: دل انسان پر از غبار و کدورت‌هایی است که از بیگانگان و وابستگی‌ها به وجود آمده است. شگفت‌انگیز است که چگونه می‌توانیم از این آلودگی عبور کنیم و به آرامش و صفا برسیم!
ز جست‌جو ننشینیم تا نفس باقی‌ست
توان به گرد رسیدن اگر سوار گذشت
هوش مصنوعی: تا وقتی که نفس در بدن داریم، نباید از تلاش و جست‌جو دست بکشیم، چرا که اگر سوار بر اسب هم برویم، می‌توانیم به گرد او برسیم.
هزار عقده ز بیم شکفتگی داریم
سری ز جیب برآریم اگر بهار گذشت
هوش مصنوعی: ما هزاران مشکل و نگرانی از ترس زود شکسته شدن داریم، اما اگر فصل بهار بگذرد، آیا سر خود را از جیب بیرون می‌آوریم؟
به کم عیاری خود دل نهاده شو فیّاض
که نقد عمرِ ترا کار از عیار گذشت
هوش مصنوعی: با خودت کم‌عرضه‌ای را قبول نکن و از بخشندگی کوتاهی نکن، زیرا ارزش عمرت فراتر از این حرف‌هاست.