شمارهٔ ۱۸۷
بستر گرمی تنم را همچو شمشیر تو نیست
بالش نرمی دلم را چون پر تیر تو نیست
عشق میداند که عاشق را به ناکامی خوش است
ورنه در کام دل ما هیچ تقصیر تو نیست
ماه من امشب قرار شبنشینی داده است
خواب کن ای صبح یک دم، وقت شبگیر تو نیست
همدمی کو دست در گردن کند دیوانه را
در فرامشخانة غم غیر زنجیر تو نیست
عشق بیتدبیری ما را رواجی داده است
دم مزن ای عقلِ ناقص جای تدبیر تو نیست
حسن شیرین خود تجلّی میکند در بیستون
تیشه بشکن کوهکن، حاجت به تصویر تو نیست
در ادای درد دل فیّاض زحمت میکشی
گوشة ابروی او محتاج تقریر تو نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بستر گرمی تنم را همچو شمشیر تو نیست
بالش نرمی دلم را چون پر تیر تو نیست
هوش مصنوعی: بستر گرم تنم مثل شمشیر تو نیست و بالش نرم دلم مانند پر تیر تو نیست. یعنی هیچ چیز نمیتواند جایگزین محبت و نزدیکی تو شود.
عشق میداند که عاشق را به ناکامی خوش است
ورنه در کام دل ما هیچ تقصیر تو نیست
هوش مصنوعی: عشق متوجه است که عاشق از شکست و ناکامی خوشنود است و اگرچه دل ما را نمیشکند، اما تو هیچ تقصیری نداری.
ماه من امشب قرار شبنشینی داده است
خواب کن ای صبح یک دم، وقت شبگیر تو نیست
هوش مصنوعی: ماه شبنشینی کرده و من را به خواب دعوت کرده است. ای صبح، لحظهای صبر کن، هنوز وقت بیدار شدن نیست.
همدمی کو دست در گردن کند دیوانه را
در فرامشخانة غم غیر زنجیر تو نیست
هوش مصنوعی: همدمی که دیوانه را در چنگال غمهای دیگر رها کند و به او محبت بورزد، جز تو وجود ندارد.
عشق بیتدبیری ما را رواجی داده است
دم مزن ای عقلِ ناقص جای تدبیر تو نیست
هوش مصنوعی: عشق بیفکری ما را به یک سرنوشت خاصی دچار کرده است؛ پس ای عقل ناقص، دربارهی تدبیر و چارهاندیشی صحبت نکن، چون جای تو در این مقوله نیست.
حسن شیرین خود تجلّی میکند در بیستون
تیشه بشکن کوهکن، حاجت به تصویر تو نیست
هوش مصنوعی: زیبایی حسن شیرین در کوه بیستون نمایان است، پس کارگر سنگشکن، تیشهات را بشکن، چون نیازی به تصویر تو نیست.
در ادای درد دل فیّاض زحمت میکشی
گوشة ابروی او محتاج تقریر تو نیست
هوش مصنوعی: در بیان احساسات و مشکلاتت، سختی میکشی و زحمت میکشی، اما او حتی به یک اشاره کوچک از تو نیاز ندارد تا بداند چه میگویی.

فیاض لاهیجی