گنجور

شمارهٔ ۱۸۴

دل که بی‌زخم تو باشد به جهان خرّم نیست
زخم را از تو رواجی‌ست که با مرهم نیست
غم بیهوده مرا از سروسامان انداخت
گر بدانم که غم کیست که دارم، غم نیست
هر گل نغمه که خوناب دل از وی نچکد
در سراپردة ساز غم ما محرم نیست
گر سر زلف تو گاهی شکن طرّه بخست
تیره‌روزی دلم را ز تو باعث کم نیست
کام دنیا نگشاید دل ما را فیّاض
داغ ما چشم سیه کردة این مرهم نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل که بی‌زخم تو باشد به جهان خرّم نیست
زخم را از تو رواجی‌ست که با مرهم نیست
هوش مصنوعی: دل اگر زخم تو را نداشته باشد، در این دنیا شاد و خوشحال نیست. زخم تو به گونه‌ای است که هیچ مرهمی نمی‌تواند آن را درمان کند.
غم بیهوده مرا از سروسامان انداخت
گر بدانم که غم کیست که دارم، غم نیست
هوش مصنوعی: غم بی‌فایده و بی‌ثمر مرا دچار سردرگمی و آشفتگی کرده است. اگر بفهمم که غم چیست و چه معنایی دارد، دیگر آن غم وجود ندارد.
هر گل نغمه که خوناب دل از وی نچکد
در سراپردة ساز غم ما محرم نیست
هوش مصنوعی: هر گلی که از دلش غمی نچکد و آوازش حاکی از درد و اندوه نباشد، در دنیای موسیقی و غم ما جایی ندارد و به ما نمی‌پیوندد.
گر سر زلف تو گاهی شکن طرّه بخست
تیره‌روزی دلم را ز تو باعث کم نیست
هوش مصنوعی: اگر گاهی از سر زلف تو، طرّه‌ای شکنی، بدبختی دلم ناشی از تو کم نیست.
کام دنیا نگشاید دل ما را فیّاض
داغ ما چشم سیه کردة این مرهم نیست
هوش مصنوعی: دنیا هیچ‌گاه به خواسته‌های ما پاسخ مثبت نمی‌دهد و دل ما را شاد نمی‌کند. در واقع، زخم و درد ما را نمی‌توان با هیچ مرهمی تسکین داد. چشم‌های ما فقط غم و اندوه را می‌بینند و این جراحت‌ها هیچ‌گاه بهبود نمی‌یابند.