گنجور

شمارهٔ ۱۷۸

جز زلف تو ما را سر سودای دگر نیست
سر رشتة ما از سر زلف تو به در نیست
از جنبش ابروی تو خورشید هراسد
جایی که تو شمشیر کشی جای سپر نیست
از روی بتان آینه را نقش نشسته‌ست
این یاری اقبال بود کار هنر نیست
چیزی که غبار از دل پردرد رباید
در خطّة تقدیر به جز گرد سفر نیست
فیّاض اگر آه تو آتش‌زن گیتی است
در خرمنِ افلاک چرا دود اثر نیست؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز زلف تو ما را سر سودای دگر نیست
سر رشتة ما از سر زلف تو به در نیست
هوش مصنوعی: جز موهای تو آرزوی دیگری نداریم و سرنوشت ما جدا از زلف تو نیست.
از جنبش ابروی تو خورشید هراسد
جایی که تو شمشیر کشی جای سپر نیست
هوش مصنوعی: جنبش ابروی تو آنقدر خیره‌کننده و زنده است که حتی خورشید از آن می‌ترسد. در جایی که تو شمشیر را از نیام بیرون می‌آوری، دیگر جایی برای دفاع و محافظت وجود ندارد.
از روی بتان آینه را نقش نشسته‌ست
این یاری اقبال بود کار هنر نیست
هوش مصنوعی: نمای آینه به شکل بتی است که بر روی آن نقش بسته شده و این نشان‌دهنده‌ی لطف و همراهی سرنوشت است؛ این کار به خاطر هنر نیست.
چیزی که غبار از دل پردرد رباید
در خطّة تقدیر به جز گرد سفر نیست
هوش مصنوعی: چیزهایی که می‌توانند از دل پر درد و غم پاکی و آرامش بگیرند، در سرنوشت جز سفر و گردش نیستند.
فیّاض اگر آه تو آتش‌زن گیتی است
در خرمنِ افلاک چرا دود اثر نیست؟
هوش مصنوعی: اگر پروردگار، برآشفتن درد تو آتشی برای دنیا ساخته، پس چرا در دنیای بی‌نهایت آسمان‌ها، هیچ دودی از آن وجود ندارد؟