گنجور

شمارهٔ ۱۷۷

دوش بی او شمع بزم ما ز حد افزون گریست
تا سحرگه جام خون خورد و صراحی خون گریست
دی گذشت از سینه تیر ناز و امشب چشمِ زخم
تا سحر در آرزوی تیر دیگر خون گریست
سر نزد یک دانه از کشت امید من ز خاک
گرچه چشمم سال‌ها بر کوه و بر هامون گریست
دی ز قحط خون لب تیغش ز زخمم تر نشد
چشم من دریای خون امشب ندانم چون گریست!
گر به قدر حال خود فیّاض باید گریه کرد
تا قیامت می‌توان بر طالع وارون گریست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش بی او شمع بزم ما ز حد افزون گریست
تا سحرگه جام خون خورد و صراحی خون گریست
هوش مصنوعی: دیشب بدون او، شمع محفل ما از حد خودش بیشتر گریه کرد. تا سپیده دم، جام خون نوشید و صراحی خون هم اشک ریخت.
دی گذشت از سینه تیر ناز و امشب چشمِ زخم
تا سحر در آرزوی تیر دیگر خون گریست
هوش مصنوعی: دیروز از سینه‌ام تیر عشق پرواز کرد و امشب تا صبح چشمانم به خاطر زخم درد، به امید تیر دیگری اشک می‌ریزد.
سر نزد یک دانه از کشت امید من ز خاک
گرچه چشمم سال‌ها بر کوه و بر هامون گریست
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سال‌ها به ریختن اشک بر کوه و دشت پرداختم، حالا فقط یک دانه از امیدواریم را از خاک بیرون می‌آورم.
دی ز قحط خون لب تیغش ز زخمم تر نشد
چشم من دریای خون امشب ندانم چون گریست!
هوش مصنوعی: دی شب، با وجود کمبود خون، تیغ او نتوانست زخمم را تر کند. امروز چشمان من مثل دریا پر از خون است و نمی‌دانم چرا این‌قدر گریه می‌کنم!
گر به قدر حال خود فیّاض باید گریه کرد
تا قیامت می‌توان بر طالع وارون گریست
هوش مصنوعی: اگر انسان به اندازه‌ای که در دل دارد بخشنده باشد، باید تا ابدیت برای وضع ناگوار خود اشک بریزد.