گنجور

شمارهٔ ۱۷۳

گر تو پنداری بتان را بی‌وفایی نیست هست
وربگویی در میان رسم جدایی نیست هست
گر گمان داری که خوبان را غم دل نیست هست
ور بگویی هم که کافر ماجرایی نیست هست
گر گمان داری که هجران کمتر از مرگست نیست
ور بگویی کز اجل بدتر جدایی نیست هست
گر تو گویی عشق را از عقل پروا هست نیست
وربگویی عقل اینجا روستایی نیست هست
گر گمان داری که عشق از پارسا دورست نیست
وربگویی عشق مرگ پارسایی نیست هست
گر تو پنداری نگاهش آشنای ماست نیست
ور بگویی در نگاهش آشنایی نیست هست
ای که هرگز نالة زار مرا نشنیده‌ای
گر گمان داری که جرم نارسایی نیست هست
گر گمان داری که هر چند آفتاب انوری
بی‌جمالت چشم ما بی‌روشنایی نیست هست
گر کسی را این گمان باشد که گمراه ترا
با وجود گمرهی صد رهنمایی نیست هست
گر بگویم من که اشکم را روایی هست نیست
ور بگویم ناروایی را روایی نیست هست
ای که گفتی بهترست از دیگران فیّاض ما
ور گمان داری که کمتر از سنایی نیست هست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر تو پنداری بتان را بی‌وفایی نیست هست
وربگویی در میان رسم جدایی نیست هست
هوش مصنوعی: اگر فکر می‌کنی که معشوقان بی‌وفا نیستند، باید بدانی که در دوران جدایی نیز نشانه‌هایی از وفاداری وجود دارد.
گر گمان داری که خوبان را غم دل نیست هست
ور بگویی هم که کافر ماجرایی نیست هست
هوش مصنوعی: اگر فکر می‌کنی که نیکان دلی غمگین ندارند، اشتباه می‌کنی. و اگر بگویی که کافران نیز ماجرایی ندارند، همین‌طور است.
گر گمان داری که هجران کمتر از مرگست نیست
ور بگویی کز اجل بدتر جدایی نیست هست
هوش مصنوعی: اگر فکر می‌کنی که دوری از معشوق کمتر از مرگ است، در اشتباهی؛ زیرا جدایی از حیات بدتر از مرگ است.
گر تو گویی عشق را از عقل پروا هست نیست
وربگویی عقل اینجا روستایی نیست هست
هوش مصنوعی: اگر بگویی که عشق از عقل هراسی ندارد، درست است؛ و اگر بگویی عقل در اینجا جایی ندارد، نیز حق با توست.
گر گمان داری که عشق از پارسا دورست نیست
وربگویی عشق مرگ پارسایی نیست هست
هوش مصنوعی: اگر فکر می‌کنی که عشق با پارسایی و پاکی فاصله دارد و می‌گویی عشق به معنای از دست دادن پارسایی نیست، اشتباه می‌کنی. عشق و پاکی می‌توانند در کنار هم وجود داشته باشند.
گر تو پنداری نگاهش آشنای ماست نیست
ور بگویی در نگاهش آشنایی نیست هست
هوش مصنوعی: اگر فکر کنی که نگاه او برای ما آشناست، این طور نیست؛ اما اگر بگویی در نگاه او چیزی از آشنایی موجود نیست، در واقع چنین نیست.
ای که هرگز نالة زار مرا نشنیده‌ای
گر گمان داری که جرم نارسایی نیست هست
هوش مصنوعی: ای کسی که هرگز صدای ناله‌ی زار من را نشنیده‌ای، اگر فکر می‌کنی که گناه من در کم‌بودن آوازم نیست، سخت در اشتباهی.
گر گمان داری که هر چند آفتاب انوری
بی‌جمالت چشم ما بی‌روشنایی نیست هست
هوش مصنوعی: اگر فکر می‌کنی که هر چند آفتاب روشنی دارد، بدون زیبایی تو، چشم ما بی‌نور و روشنایی نخواهد بود، اینطور نیست.
گر کسی را این گمان باشد که گمراه ترا
با وجود گمرهی صد رهنمایی نیست هست
هوش مصنوعی: اگر کسی فکر کند که با وجود گمراهی‌ات، هیچ راهنمایی نمی‌تواند تو را به راه بیاورد، مطمئن باش که این دیدگاه نادرست است.
گر بگویم من که اشکم را روایی هست نیست
ور بگویم ناروایی را روایی نیست هست
هوش مصنوعی: اگر بگویم که اشک من داستانی دارد، این حقیقت نیست. و اگر بگویم که بی‌عدالتی حقیقتی ندارد، باز هم درست است.
ای که گفتی بهترست از دیگران فیّاض ما
ور گمان داری که کمتر از سنایی نیست هست
هوش مصنوعی: ای کسی که می‌گویی ما بخشنده‌تر از دیگران هستیم و فکر می‌کنی که از سنایی کمتر نیستیم.